Total search result: 201 (23 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
to recall the troops from Mali |
دستور تجمع قوا را از کشورمالی دادن |
|
|
Other Matches |
|
recall |
دستور تجمع قوا دادن |
recalls |
دستور تجمع قوا دادن |
recalled |
دستور تجمع قوا دادن |
assembly order |
دستورتعمیر دستور جمع شدن درنقطه تجمع |
forming up |
تجمع و سازمان دادن یکان جمع شدن |
encroaching |
قرار دادن غیرمجاز بدن جلوتراز خط تجمع |
to put any one up to something |
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن |
statements |
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود |
statement |
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود |
one for one |
که برای هر دستور یا کلمه دستور در زبان یک دستور که ماشین تولید میکند |
clandestine assembly area |
منطقه تجمع قوای زیرزمینی منطقه تجمع نیروی پنهانی |
instructs |
دستور دادن اموزش دادن |
direct |
دستور دادن دستورالعمل دادن |
instructing |
دستور دادن اموزش دادن |
order |
سفارش دادن دستور دادن |
directed |
دستور دادن دستورالعمل دادن |
instruct |
دستور دادن اموزش دادن |
directs |
دستور دادن دستورالعمل دادن |
instructed |
دستور دادن اموزش دادن |
intuited |
دستور دادن |
dictated |
دستور دادن |
intuit |
دستور دادن |
dictates |
دستور دادن |
order |
دستور دادن |
dictating |
دستور دادن |
dictate |
دستور دادن |
dictate |
دستور دادن |
directs |
: دستور دادن |
directed |
: دستور دادن |
intuits |
دستور دادن |
direct |
: دستور دادن |
intuiting |
دستور دادن |
to give instractions |
دستور دادن |
order |
دستور دادن سفارش |
to orders dinner |
دستور ناهار دادن |
cry havoc |
دستور غارت دادن |
to put any one up to something |
کسی را در کاری دستور دادن |
to issue marching order |
دستور پیشروی دادن [ارتش] |
comment |
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات |
commented |
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات |
commenting |
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات |
extracts |
دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل |
extracted |
دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل |
extracting |
دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل |
extract |
دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل |
CDs |
دستور سیستم در UNIX , DOS-MS برای حرکت دادن شما اطراف ساختار دایرکتوری |
CD |
دستور سیستم در UNIX , DOS-MS برای حرکت دادن شما اطراف ساختار دایرکتوری |
separator |
نشانه جدا کردن بخشهای خط دستور در برنامه مثل دستور وآرگومان |
modifiers |
دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد |
statements |
دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد |
modifier |
دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد |
statement |
دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد |
skips |
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند |
actual address |
دستور نهایی که پس از اعمال تغییرات در دستور ابتدایی اجرا میشود |
skip |
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند |
skipped |
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند |
pipe |
که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن |
piped |
که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن |
fetched |
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود |
GOSUB |
دستور برنامه نویسی که یک تابع را اجرا میکند و سپس دستور بعدی را برمی گرداند |
fetches |
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود |
basic |
دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید |
basics |
دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید |
fetch |
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود |
effective |
دستور نتیجهای که پس از تغییر در دستور اصلی اجرا میشود |
prefixes |
کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود |
prefix |
کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود |
branch |
مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر |
branches |
مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر |
discrimination instruction |
دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند. |
parting injuncyions |
دستور در هنگام جدایی اخرین دستور |
device |
کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله |
devices |
کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله |
jump instruction |
دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه |
macroinstruction |
دستور برنامه نویسی که به چندین دستور در تابع یا ماکرو برمی گردد. نرم افزار نشر Macromedia Derector برای PC و Macintosh با استفاده از زمان چاپ Lingo |
cls |
در -MS DOS دستور سیستم به معنای پاک کردن صفحه نمایش و قرار دادن نشانه گر در بالای صفحه گوشه سمت چپ |
language |
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است |
languages |
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است |
do nothing instruction |
دستور برنامه نویسی که عملی انجام نمیدهد فقط شمارنده برنامه را به آدرس دستور بعدی افزایش میدهد |
halt |
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود |
halts |
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود |
halted |
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود |
residents |
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند |
resident |
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند |
branch |
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند |
branches |
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند |
one plus one address |
قالب دستور که حاوی محل یک ثبات و محل دستور بعدی باشد |
immediate |
دستور کامپیوتری که عملوند در دستور راست و نه آدرس محل عملوند |
aggregation |
تجمع |
public meeting |
تجمع |
association |
تجمع |
assembly |
تجمع |
associations |
تجمع |
congestion |
تجمع |
accumulations |
تجمع |
accumulation |
تجمع |
forming up |
تجمع |
accumulation point |
نقطه تجمع |
traffic |
تجمع مدافعان |
swarmer |
تجمع کننده |
capital agglomeration |
تجمع سرمایه |
collecting point |
منطقه تجمع |
line official |
داور خط تجمع |
turout |
تجمع پرسنل |
trafficked |
تجمع مدافعان |
trafficking |
تجمع مدافعان |
traffics |
تجمع مدافعان |
hive |
مرکز تجمع |
rendezvous area |
منطقه تجمع |
furunculosis |
تجمع چندکورک |
assembling area |
منطقه تجمع |
assembly area |
منطقه تجمع |
line backer |
مدافع پشتیبان خط تجمع |
rallying point |
محل تجمع مجدد |
rallying points |
محل تجمع مجدد |
line backing |
دفاع پشت خط تجمع |
rendezvous area |
منطقه تجمع موقت |
associations |
تداعی معانی تجمع |
association |
تداعی معانی تجمع |
loose forward |
مهاجم تک رو پشت خط تجمع |
dust laden |
تجمع گرد وغبار |
concentration camp |
منطقه تجمع اسرا |
concentration camps |
منطقه تجمع اسرا |
pipe the side |
تجمع گارد احترام |
unlawful assembly |
تجمع غیر قانونی |
pigmentation |
تجمع رنگدانه ها در بافتها |
number forward |
مهاجمان تک رو پشت خط تجمع |
coagulation |
تجمع مواد در یک ناحیه |
boat rendezvous area |
منطقه تجمع قایقها |
dummies |
گول زدن حریف در تجمع |
pipe the side |
فرمان تجمع گارد احترام |
sick call |
تجمع برای رفتن به بهداری |
dummy |
گول زدن حریف در تجمع |
hiking |
گرفتن توپ درشروع تجمع |
hydrothorax |
تجمع مایع در حفره جنب |
hike |
گرفتن توپ درشروع تجمع |
hiked |
گرفتن توپ درشروع تجمع |
bomb cemetery |
محل تجمع بمبهای فاسد |
casual water |
تجمع موقتی اب روی زمین |
sacking |
حمله به مهاجم پشت خط تجمع |
broken field |
محوطه دفاعی فراسوی خط تجمع |
hikes |
گرفتن توپ درشروع تجمع |
coil up |
تجمع ستون در راحت باش |
riot |
تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش |
rioted |
تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش |
snaps |
روش بازگرداندن توپ به بازی از تجمع |
snapping |
روش بازگرداندن توپ به بازی از تجمع |
flares |
پاس کوتاه به مدافع پشت تجمع |
prisoner of war cage |
محل تجمع اولیه اسرای جنگی |
snapped |
روش بازگرداندن توپ به بازی از تجمع |
riots |
تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش |
rioting |
تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش |
hookup |
تجمع بعضی چیزها برای منظورخاصی |
huddles |
گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع |
huddling |
گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع |
huddled |
گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع |
convoy assembly port |
بندر محل تجمع کاروان دریایی |
convoy assembly port |
بندر محل تجمع ستون موتوری |
snap |
روش بازگرداندن توپ به بازی از تجمع |
flare |
پاس کوتاه به مدافع پشت تجمع |
huddle |
گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع |
nails |
حمله به توپ دار به ویژه درپشت خط تجمع |
nailed |
حمله به توپ دار به ویژه درپشت خط تجمع |
spermatheca |
کیسه محل تجمع منی درحشرات ماده |
gabfest |
تجمع غیر رسمی جهت گفتگوهای عمومی |
nail |
حمله به توپ دار به ویژه درپشت خط تجمع |
spermathecal |
کیسه محل تجمع منی درحشرات ماده |
standoff half |
بازیگر میانی پشت خط تجمع برای دریافت توپ |
cosmopolis |
شهر بین المللی مرکز تجمع نژادهای مختلف |
backfield line |
خطی که یک یارد پشت خط تجمع مهاجمان قرار دارد |
wing forward |
هریک از دومهاجم بیرون ردیف دوم یاسوم در تجمع |
ashless dispersant oil |
نوعی روغن معدنی که مانع تجمع ناخالصیها میگردد |
blind side |
سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس |
accretion |
هر تجمع لای شن ماسه و غیره که بوسیله جریان آب ایجاد شود |
sack |
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد |
sacked |
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد |
sacks |
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد |
ball back |
ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود |
glaciology |
علمی که در باره تجمع برف ویخ و انجماد در دورههای یخبندان بحث میکند |
coalitions |
در ارتباطات بین المللی این کلمه به تجمع چنددولت به منظور وصول به هدف مشترک |
coalition |
در ارتباطات بین المللی این کلمه به تجمع چنددولت به منظور وصول به هدف مشترک |
square in |
پاس با دویدن دریافت کننده توپ به جلو و تغییر مسیر به کنار و به موازات خط تجمع |
scrambled |
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا |
scrambling |
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا |
scramble |
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا |
scrambles |
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا |
reducing |
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن |
reduce |
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن |
reduces |
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن |
vlsi |
مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع |
marshalling |
تجمع جمع شدن دور هم مجتمع شدن یکانها در عملیات اب خاکی |
find touch |
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک |
marshaller |
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان |
rallying points |
محل تجمع برای تجدید قوا محل جمع اوری یکانها یا خودروها |
rallying point |
محل تجمع برای تجدید قوا محل جمع اوری یکانها یا خودروها |
medical assemblage |
مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران |
quick count |
کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع |
collective fire |
تجمع اتش جنگ افزارها اتش جمع |
rally |
تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان |
rallied |
تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان |