English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (25 milliseconds)
English Persian
forborne دست برداشتن تحمل کردن
Other Matches
transcribes استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribed استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribing استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribe استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
too much of a good thing غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
withstood تحمل کردن
abhide تحمل کردن
lie down under تحمل کردن
undergoes تحمل کردن
withstands تحمل کردن
withstanding تحمل کردن
thole تحمل کردن
withstand تحمل کردن
put up with تحمل کردن
vasbyt تحمل کردن
undergo تحمل کردن
undergoing تحمل کردن
stand تحمل کردن
undergone تحمل کردن
to give support to تحمل کردن
endure تحمل کردن
support تحمل کردن
suffers تحمل کردن
experiences تحمل کردن
experience تحمل کردن
dree تحمل کردن
dure تحمل کردن
keep up تحمل کردن
suffered تحمل کردن
endures تحمل کردن
endured تحمل کردن
suffer تحمل کردن
sit down under تحمل کردن
bide تحمل کردن
tolerate تحمل کردن
sustained تحمل کردن
to bear out تحمل کردن
sustain تحمل کردن
experiencing تحمل کردن
tolerating تحمل کردن
tolerates تحمل کردن
tolerated تحمل کردن
sustains تحمل کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
outstand بیشتر تحمل کردن
to live through something چیزی را تحمل کردن
stomach اشتها تحمل کردن
stomached اشتها تحمل کردن
stomaching اشتها تحمل کردن
stomachs اشتها تحمل کردن
force قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forcing قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
comporting جور بودن تحمل کردن
comported جور بودن تحمل کردن
bears تاب اوردن تحمل کردن
to champ the bit چیزیرابابی صبری تحمل کردن
comport جور بودن تحمل کردن
to suffer a loss ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
stick پیچ درکار تحمل کردن
to sustain a loss ضر ردادن تحمل خسارت کردن
comports جور بودن تحمل کردن
bear تاب اوردن تحمل کردن
commandeered وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
have half a mind <idiom> احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
open برداشتن پوشش یا باز کردن در
photographing عکس برداشتن از عکسبرداری کردن
warps منحرف کردن تاب برداشتن
photographed عکس برداشتن از عکسبرداری کردن
photographs عکس برداشتن از عکسبرداری کردن
warped منحرف کردن تاب برداشتن
warp منحرف کردن تاب برداشتن
take off برداشتن پرواز کردن هواپیما
opened برداشتن پوشش یا باز کردن در
photograph عکس برداشتن از عکسبرداری کردن
opens برداشتن پوشش یا باز کردن در
split ترک برداشتن تقسیم کردن
to have your share of something [negative] چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
lops باتنبلی حرکت کردن شلنگ برداشتن
removal از بین بردن برداشتن پیاده کردن
lop باتنبلی حرکت کردن شلنگ برداشتن
lopping باتنبلی حرکت کردن شلنگ برداشتن
notate یادداشت برداشتن یاد داشت کردن
lopped باتنبلی حرکت کردن شلنگ برداشتن
to stand the racket ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
bear تقبل کردن تحمل کردن
brooking تحمل کردن سازش کردن
bears تقبل کردن تحمل کردن
brooked تحمل کردن سازش کردن
brook تحمل کردن سازش کردن
brooks تحمل کردن سازش کردن
to d. up a liquid مایعی را باچمچه ومانندان برداشتن یا خالی کردن
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
wheel load فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
vasectomies عمل جراحی و برداشتن مجرای ناقل منی برای عقیم کردن
vasectomy عمل جراحی و برداشتن مجرای ناقل منی برای عقیم کردن
fan بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanned بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
decollate جدا کردن موضوعات مختلف به ورقههای مجزا. جدا کردن دو یا سه موضوع مختلف به حالت مجزا و برداشتن کاغذ کاربنی
tolerance تحمل
endurance تحمل
tolerances تحمل
toleration تحمل
enduringness تحمل
longanimity تحمل
good humor تحمل
passiveness تحمل
sustainable قابل تحمل
unbearably تحمل ناپذیر
tolerator تحمل کننده
expected time زمان تحمل
unbearable تحمل ناپذیر
defrayal تحمل هزینه
good humouredly با صبر و تحمل
impossible [colloquial] <adj.> تحمل ناپذیر
take it <idiom> تحمل مشکلات
impassibility تحمل ناپذیری
forbore تحمل کرد
tolerable تحمل پذیر
supportable قابل تحمل
frustration tolerance تحمل ناکامی
bearing capacity قدرت تحمل
bearing capacity فرفیت تحمل
tolerable قابل تحمل
bearing capacity گنجایش تحمل
fault tolerance تحمل نقص
forbearance تحمل امساک
intolerance عدم تحمل
intolerable تحمل ناپذیر
insufferable تحمل ناپذیر
weathers تحمل یابرگزارکردن
beyond bearing غیرقابل تحمل
endurable تحمل پذیر
insupportable تحمل ناپذیر
intolerancy عدم تحمل
weathered تحمل یابرگزارکردن
tolls تحمل خسارت
intolerability تحمل ناپذیری
sufferable تحمل پذیر
toll تحمل خسارت
bearable تحمل پذیر
tolling تحمل خسارت
abiding تحمل کننده
weather تحمل یابرگزارکردن
intolerableness تحمل نا پذیری
beyond bearing تحمل ناپذیر
breaking load حداکثر تحمل بار
bearingly از روی تحمل و بردباری
tolerances حدود قابل تحمل
intolerable غیر قابل تحمل
fault tolerance قدرت تحمل نقص
insufferably بطور تحمل ناپذیر
taxpaying capacity تحمل کل بار مالیات
borne تحمل کرده یاشده
insupportably بطور تحمل ناپذیر
stress tolerance تحمل فشار روانی
intolerantly بدون تحمل متعصبانه
tolerance حدود قابل تحمل
gameness طاقت تحمل مصائب
intolerably بطور تحمل ناپذیر
unsustainable <adj.> غیر قابل تحمل
tolerably بطور قابل تحمل
(can't) stand <idiom> تحمل نکردن،دوست نداشتن
tail boom پایهای که سطوح دم را تحمل میکند
insufferable تن در ندادنی غیر قابل تحمل
smooth something over <idiom> بهتریا قابل تحمل تر شدن
bearing قسمت تحمل کننده بار
ties عضو تحمل کننده کشش
tie عضو تحمل کننده کشش
bete noire ادم مزاحم وغیرقابل تحمل
at the top of one's bent تا انجا که می توان تحمل کرد
i am out of p with it دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
includes در برداشتن
to take up برداشتن
ingather برداشتن
ingether برداشتن
removing برداشتن
include در برداشتن
removing از جا برداشتن
to pull off برداشتن
to pick up برداشتن
to mop up برداشتن
takes برداشتن
take برداشتن
pick up برداشتن
flaws مو برداشتن
glom برداشتن
remove برداشتن
moistening نم برداشتن
countertrace برداشتن از
sublate برداشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com