Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
gigot
ران گوسفند و غیره که پخته باشد
Other Matches
hominy
ذرت پوست کنده که با اب جوش یا شیر پخته شده باشد
strudel
ورقه نازک خمیر پخته که لوله شده و لای ان شیرینی باشد
sheepwalk
مرتع گوسفند چراگاه گوسفند
mutton
گوسفند
rammed
گوسفند نر
rams
گوسفند نر
sheep
گوسفند
ram
گوسفند نر
heder
گوسفند نر
riper
پخته
terracotta
گل پخته
coction
پخته
ripe
پخته
ripest
پخته
underdone
کم پخته
mutton
گوشت گوسفند
persian lamb
گوسفند قره کل
sheep fold
اغل گوسفند
rumps
دنبه گوسفند
fat tailed sheep
گوسفند ایرانی
folds
اغل گوسفند
folded
اغل گوسفند
rump
دنبه گوسفند
fold
اغل گوسفند
sheepskin
پوست گوسفند
ked
شپش گوسفند
pestles
ران گوسفند
sheep skin
پوست گوسفند
kade
شپش گوسفند
reeve
اغل گوسفند
duff
سرقت گوسفند
sheep's feet
پاچه گوسفند
the fat tail of a sheep
دنبه گوسفند
ovine
شبیه گوسفند
pestle
ران گوسفند
sheepfold
اغل گوسفند
sheepcote
اغل گوسفند
sheep cote
اغل گوسفند
sheppy
اغل گوسفند
merino
گوسفند مرینوس
sheep walk
چراگاه گوسفند
sheep
چرم گوسفند
fired brick
اجر پخته
dough baked
نیم پخته
sunbaked
افتاب پخته
sodden
نیم پخته
half baked
نیم پخته
slack baked
نیم پخته
biffin
سیب پخته
soden
نیم پخته
well done
خوب پخته
samel
نیم پخته
boiled
پخته شده
burnt brick
خشت پخته
spatchcock
بشتاب پخته
half-baked
نیم پخته
a closed mouth catches no flies
<proverb>
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
wether
گوسفند اخته خواجه
dorset horn
گوسفند شاخ بلندانگلیسی
TO set the fox to keep the geese .
<proverb>
گوسفند را به گرگ سپردن .
drover
دلال گاوو گوسفند
krimmer
پوست گوسفند خاکستری
fold
دسته یا گله گوسفند
longhorn
گوسفند شاخ دراز
folds
دسته یا گله گوسفند
cabretta
چرم نرم گوسفند
folded
دسته یا گله گوسفند
ewe wool
پشم گوسفند ماده
coop
اغل گوسفند زندان
foot rot
ناخوشی پا در گاو و گوسفند
thurl
مفصل خاصره گوسفند
riblet
انتهای دنده گوسفند
underbaked
نیم پخته ناپخته
arch brick
اجر زیاد پخته
sunny side up
فقط یک طرفش پخته
underdo
نیم پخته کردن
warmed over
دوباره پخته شده
rare
لطیف نیم پخته
hard baked
سفت پخته شده
boild egg
تخم مرغ پخته
He has cooked a pottage for you.
<proverb>
برایت آش پخته است .
luncheon meat
گوشت پخته و آماده
liverwurst
سوسیس جگر پخته
well-done steak
استیک کاملا پخته
rarer
لطیف نیم پخته
it is half cooked
نیم پخته است
convenience foods
خوراک پیش پخته
it was cooked to rags
انقدر پخته شدکه له شد
cold cuts
گوشت پخته سرد
convenience food
خوراک پیش پخته
rarest
لطیف نیم پخته
hottest
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
shropshire
نژادی از گوسفند بی شاخ انگلیسی
wiltshire
نژاد گوسفند سفیدرنگ انگلیسی
gid
سرگیجه گوسفند و امثال ان گیج
bighorn
نوعی گوسفند کوهی امریکایی
bakemeat
شیرینی اردی غذای پخته
overdone
خیلی پخته و سرخ شده
baked meat
شیرینی اردی غذای پخته
boild egg soft
تخم مرغ پخته عسلی
first class brick
اجر خوب پخته شده
stroganoff
گوشت پخته نازک با خردل
warmed over
زیادتر ازمعمول پخته شده
body brick
اجر خوب پخته شده
I want my steak well done.
می خواهم استیکم خوب پخته با شد
boild egg hard
تخم مرغ پخته سفت
escutcheon
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
breakaway
هجوم وحشیانه گله گوسفند و گاو رم
chamois
چرم بسیارنازک از پوست گوسفند و بز و گوزن
dorper
گوسفند افریقایی سفید صورت سیاه
selected breed
[گوسفند یا چهارپای اصلاح نژاد شده]
cow heel
پاچه گاو پخته و دلمه شده
succotash
غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
Cooked vegetables digest easily.
سبزی پخته زود هضم است.
medium steak
استیک متوسط سرخ یا پخته شده
pale brick
اجری که خوب پخته نشده است
Baa!
بع!
[صدای گوسفند دادن برای جلب توجه]
suet
چربی سخت دور کلیه وکمر گوسفند
suint
عرق خشک شده روی پشم گوسفند
leg of mutton
دارای پاهای مثلثی شکل شبیه گوسفند
fleece
پشم گوسفند وجانوران دیگر پارچه خوابدار
fleecing
پشم گوسفند وجانوران دیگر پارچه خوابدار
fleshing
تنگ اشغال گوسفند در موقع پوست کنی
fleeces
پشم گوسفند وجانوران دیگر پارچه خوابدار
hotbeds
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
The project is not fully developed yet.
این طرح هنوز پخته وآماده نیست
hash
گوشت وسبزههای پخته که باهم بیامیزند امیزش
baked beans
لوبیای قرمز پخته شده و گوشت خوک
apple dumpling
شیرینی پخته شده با سیب درونش
[آشپزی]
well done
[fully cooked]
<adj.>
کاملا پخته
[برای گوشت]
[غذا و آشپزخانه]
fully cooked
<adj.>
کاملا پخته
[برای گوشت]
[غذا و آشپزخانه]
dumpling
نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
dumplings
نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
imperfect competition
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
waffled
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffles
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffling
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
The meet is overdone.
این گوشت خیلی پخته و سرخ شده است.
waffle
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
skiver
چرم نازک شده پوست گوسفند تیماج صحافی وغیره
macedoine
مخلوطی ازسبزیجات پخته که در سالاد یاروی لرزانک وامثال ان بکارمیرود
broth
غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
bock
یکنوع چرم پوست گوسفند که برای صحافی بکار میرود تیماج
parfait
دسریخ زده مرکب از سرشیروتخم مرغ پخته وشربت ومواد دیگری
open back
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
karakul
کاراکول
[نژادی از گوسفند آسیائی با رنگ طبیعی سیاه، خاکستری و گاهی قهوه ای]
processed silk
ابریشم پخته
[ابریشمی که صمغ آن گرفته شده و آماده ریسندگی و یا رنگرزی است.]
laptop
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
lapheld
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
wellŠsuppose it is so
خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
Zel-i Sultan vase
طرح گلدان ظل السلطان
[این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
grainer
و غیره
exoskeleton
مو و غیره
whatnot
غیره
etcetera
و غیره
karachoph design
لچک ترنج کاراچف
[این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
collective goods
پارک و غیره
fallow
غیره مزروع
track and field
دیسک و غیره
queued
صف اتوبوس و غیره
etc
مخفف و غیره
queue
صف اتوبوس و غیره
queues
صف اتوبوس و غیره
queueing
صف اتوبوس و غیره
kemp
پشم ضخیم
[بیشتر مربوط به ناحیه زیر شکم گوسفند بوده که شکننده است و خاصیت رنگ پذیری کمی دارد.]
kymograph
انقباض عضلات و غیره
infrastucture
راه اهن و غیره
webby
پر ازتار عنکبوت و غیره
smudgy
پوشیده از کثافت یا گل و غیره
smudgiest
پوشیده از کثافت یا گل و غیره
to draw up
نوشتن
[چک یا نسخه و غیره]
smudgier
پوشیده از کثافت یا گل و غیره
odometer
کیلومتر شماراتومبیل و غیره
pitter-patter
چک چک باران و غیره ضربان
pitter patter
چک چک باران و غیره ضربان
niece
دختربرادر یا خواهر و غیره
nieces
دختربرادر یا خواهر و غیره
to make out
نوشتن
[چک یا نسخه و غیره]
unexpected
غیره مترقبه غیرمنتظره
wheal
ورم جای شلاق و غیره
upholsterer
خیاط رومبلی و پرده و غیره
Do not admit any outsiders.
افراد غیره را راه ندهید
dial
گرفتن تلفن یارادیو و غیره
debacles
سقوط ناگهانی حکومت و غیره
whippletree
تیر مال بنددرشکه و غیره
venom
زهر مار و عقرب و غیره
dTbGcles
سقوط ناگهانی حکومت و غیره
bake
پختن
[نان و کیک غیره]
take-home pay
مزد پس از کسر مالیات و غیره
ushers
راهنمایا کنترل سینماو غیره
inner tube
لاستیک تویی اتومبیل و غیره
ushered
راهنمایا کنترل سینماو غیره
usher
راهنمایا کنترل سینماو غیره
clogging
گرفتگی
[سوراخ یا لوله و غیره ]
inner tubes
لاستیک تویی اتومبیل و غیره
dialed
گرفتن تلفن یارادیو و غیره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com