Dictiornary-Farsi | روال تشخیص | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
diagnostic routine	روال تشخیص


Other Matches

micr	سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
exception	روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
exceptions	روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
recognition	1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
zeitgeist	روال
routines	روال
rubrics	روال
procedure	روال
rubric	روال
routine	روال
routinely	روال
relocatable routine	روال جابجاپذیر
source routine	روال منبع
monitor routine	روال مبصر
object routin	روال مقصود
output routine	روال خروجی
production routine	روال تولید
routine library	کتابخانه روال ها
recovery routine	روال ترمیمی
recursive routine	روال بازگشتی
sevice routine	روال خدماتی
master routine	شاه روال
closed routine	روال بسته
diagnostic routine	روال تشخیصی
executive routine	روال اجرایی
generalized routine	روال کلی
utility routine	روال سودمند
library routine	روال کتابخانهای
library routine	روال کتابخانه
library routine	روال مجموعه ها
loading routine	روال بارکننده
main routine	روال اصلی
supervisory routine	روال نافر
tracing routine	روال ردیابی
spanking	ابر روال
tracing routine	روال رسام
tracing routine	روال ردیاب
spankings	ابر روال
test routine	روال ازماینده
target routine	روال هدف
maintenance routine	روال تعمیر و نگهداری
autostart routine	روال اغازگر خودکار
dynamic subroutine	زیر روال پویا
interrupt serrice routine	روال سرویس وقفه
generalized routine	روال تعمیم یافته
recursive subroutine	زیر روال بازگشتی
error routine	روال خطا پرداز
floating point rutine	روال ممیز شناور
in line subroutine	زیر روال درون برنامهای
bootstrap routine	روال خود راه انداز
canned routine	روال قالب ریزی شده
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] .	این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
identification	تشخیص تشخیص دادن
identification friendly or foe	سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
diagnostics	تشخیص ها
discernment	تشخیص
denotation	تشخیص
contradistinction	تشخیص
assessment	تشخیص
assessments	تشخیص
distinctions	تشخیص
distinction	تشخیص
specification	تشخیص
diagnoses	تشخیص
diagnostic	تشخیص
discretion	تشخیص
diagnosis	تشخیص
indistinctively	بی تشخیص
In my judgement. As I see it.	به تشخیص من
percipience	حس تشخیص
speech recogintion	تشخیص کلام
espied	تشخیص دادن
espies	تشخیص دادن
espy	تشخیص دادن
espying	تشخیص دادن
visual identification	تشخیص بصری
discern	تشخیص دادن
discerned	تشخیص دادن
discerns	تشخیص دادن
recognition	تشخیص بازشناخت
vision recognition	تشخیص بصری
distinguishing	تشخیص دهنده
moral sense	حس تشخیص خوب و بد
diagnose	تشخیص دادن
moral perception	حس تشخیص اخلاقی
assessing	تشخیص دادن
assesses	تشخیص دادن
speech recogintion	تشخیص گفتار
to know right from wrong	تشخیص دادن
verification of debt	تشخیص مطالبات
psychodiagnosis	تشخیص روانی
vertification of debts	تشخیص مطالبات
assessed	تشخیص دادن
discernible	قابل تشخیص
distinct	قابل تشخیص
pattern recognition	تشخیص الگو
identification	تشخیص هویت
indiscreet	فاقد حس تشخیص
pattern recognitation	تشخیص الگو
diagnosing	تشخیص دادن
assess	تشخیص دادن
diagnosed	تشخیص دادن
voice recognition	تشخیص صوتی
recognizably	قابل تشخیص
frequency discrimination	تشخیص فرکانس
diagnostic test	تست تشخیص
diagnostically	ازراه تشخیص
diagnostics	شیوههای تشخیص
indiscrimination	عدم تشخیص
differentiable	تشخیص پذیر
differential diagnosis	تشخیص افتراقی
indiscrete	غیرقابل تشخیص
discriminant function	تابع تشخیص
discriminately	از روی تشخیص
identification signs	علائم تشخیص
error detecting code	کد تشخیص خطا
identification of friend from foe	دستگاه تشخیص
i.f.f. system	دستگاه تشخیص
diacritical marks	نشان تشخیص
diacritical	نشان تشخیص
diacritic	نشان تشخیص
flair	قوه تشخیص
voice recognition	تشخیص صدا
spotting	تشخیص دادن
blind diagnosis	تشخیص بی نام
Power of distiction.	قوه تشخیص
fault datagnosis	تشخیص عیب
carrier detect	تشخیص حامل
character recognition	تشخیص کاراکتر
coefficient of determination	ضریب تشخیص
collision detection	تشخیص تصادم
Diagnosis.	تشخیص بیماری
corrective maintenance	عمل تشخیص
make out <idiom>	تشخیص دادن
descry	تشخیص دادن
designator code	کد تشخیص یکان
handwriting recognition	تشخیص دست خط
recognizable	قابل تشخیص
recognizes	تشخیص دادن
recognize	تشخیص دادن
recognising	تشخیص دادن
diagnoses	تشخیص ناخوشی
spots	تشخیص دادن
spot	تشخیص دادن
recognises	تشخیص دادن
diagnosis	تشخیص ناخوشی
identified	تشخیص دادن
identifying	تشخیص دادن
diagnosis	تشخیص عیب
differentials	تشخیص دهنده
differential	تشخیص دهنده
resolution	قدرت تشخیص
judiciously	از روی تشخیص
resolutions	قدرت تشخیص
diagnoses	تشخیص عیب
recognizing	تشخیص دادن
sense	حس تشخیص مفهوم
sensibilities	حس تشخیص دقت
sensibility	حس تشخیص دقت
senses	حس تشخیص مفهوم
identify	تشخیص دادن
orientation	تشخیص موقعیت
identifies	تشخیص دادن
sensed	حس تشخیص مفهوم
find	جستن تشخیص دادن
tell apart <idiom>	تشخیص تا کس یادو چیز
see through	خوب تشخیص دادن
see-through	خوب تشخیص دادن
indistinguishably	بطور غیرقابل تشخیص
diagnostic routine	برنامه تشخیص عیب
indiscernible able	غیر قابل تشخیص
diagnostician	تشخیص دهندهء مرض
diagnostic	وابسته به تشخیص ناخوشی
identification of supplies	تشخیص هویت کالا
diagnostician	متخصص تشخیص مرض
fault diagnosis	تشخیص نقص فنی
whiteout	عدم تشخیص موقعیت
electrodiagnosis	تشخیص با دستگاههای برقی
whiteouts	عدم تشخیص موقعیت
prognostication	تشخیص قبلی مرض
eyeing	دیدخوب با تشخیص مسافت
eyes	دیدخوب با تشخیص مسافت
to distinguish oneself [by]	خود را تشخیص دادن [با]
eying	دیدخوب با تشخیص مسافت
prognostications	تشخیص قبلی مرض
cess	تشخیص وتعیین مالیات
identification zone	منطقه تشخیص هدف
optical recognition device	دستگاه تشخیص نوری
spotting	تشخیص محل گلوله
eye	دیدخوب با تشخیص مسافت
ocr	تشخیص کاراکترهای نوری
hottest	تشخیص و ترمیم خطا
finds	جستن تشخیص دادن
differential aptitude tests	ازمونهای تشخیص استعداد دی ا تی
detection	عمل تشخیص چیزی
psychodiagnostics	ابزارهای تشخیص روانی
materiel cognizance	مدیریت تشخیص کالا
hot	تشخیص و ترمیم خطا
hotter	تشخیص و ترمیم خطا
differentiable	قابل تشخیص فرق گذاشتنی

diagnostic routine

روال تشخیص