Dictiornary-Farsi | روشن قابل فهم | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (14 milliseconds)

English	Persian
intelligible	روشن قابل فهم


Search result with all words

sense	روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
sensed	روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
senses	روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
warm standby	وسیله پشتیبان جانبی که قابل تنظیم برای روشن شدن است در یک لحظه کوتاه پس از خرابی سیستم
Other Matches

illumination by diffusion	روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
flash	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylit	روز روشن روشن کردن
daylight	روز روشن روشن کردن
illuminati	روشن ضمیران روشن فکران
half tone screen	صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting	سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
illuminates	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flare	گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flares	گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminate	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
explains	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
friendly front end	طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item	وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality	مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow	سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
observable	قابل مشاهده قابل گفتن
thankworthy	قابل تشکر قابل شکر
presumable	قابل استنباط قابل استفاده
tenable	قابل مدافعه قابل تصرف
sensible	قابل درک قابل رویت
combustible	قابل سوزش قابل تراکم
elastic	قابل کش امدن قابل انعطاف
transferable	قابل واگذاری قابل انتقال
changeable	قابل تعویض قابل تبدیل
exigible	قابل مطالبه قابل پرداخت
presentable	قابل معرفی قابل ارائه
presentable	قابل نمایش قابل تقدیم
flexile	قابل تغییر قابل تطبیق
exigible	قابل تقاضا قابل ادعا
adducible	قابل اضهار قابل ارائه
bilable	قابل رهایی قابل ضمانت
achievable	قابل وصول قابل تفریق
capacities	حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity	حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
unequivocally	روشن
unequivocal	روشن
lucid	روشن
sunny	روشن
luculent	روشن
shrillest	روشن
litten	روشن
alights	روشن
transparently	روشن
shrill	روشن
clear-cut	روشن
transparent	روشن
alighting	روشن
alighted	روشن
alight	روشن
diaphanous	روشن
perspicuous <adj.>	روشن
sharp cut	روشن
explicit	روشن
setting up	روشن
sets	روشن
moonlit	روشن
elucidate	روشن
elucidated	روشن
set	روشن
elucidates	روشن
elucidating	روشن
shriller	روشن
notable <adj.>	روشن
explicit <adj.>	روشن
vivid	روشن
on	روشن
cloudless	روشن
cleaners	روشن
clear	روشن
clean-cut	روشن
clean cut	روشن
clearer	روشن
nitid	روشن
clearest	روشن
expressing	روشن
expresses	روشن
clears	روشن
expressed	روشن
express	روشن
perspicuous	روشن
legible	روشن
distinct <adj.>	روشن
lighted	روشن
fogless	روشن
in a good light	روشن
brightest	روشن
sunniest	روشن
eyebright	روشن
clear cut	روشن
sunnier	روشن
definite	روشن
eidetic	روشن
brighter	روشن
on/off	روشن
bright	روشن
furbisher	روشن گر
light	روشن
lightest	روشن
visual display unit	ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal	ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
Paleblue <adj.> <noun>	آبی روشن
illuminates	روشن ساختن
twilight	صبح روشن
illuminating	روشن کردن
fireball	شهاب روشن
illuminating	روشن فکر
fireballs	شهاب روشن
illuminating	روشن ساختن
twilight	تاریک و روشن
illuminates	روشن فکر
illuminate	روشن فکر
illuminations	روشن سازی
alive	روشن سرزنده
illuminate	روشن کردن
to come to light	روشن شدن
power up	روشن کردن
power on	روشن کردن
enlightenment	روشن فکری
illumination	روشن سازی
yin yang	تیره و روشن
refresh	روشن کردن
half tone	سایه روشن
saturated colour	رنگهای روشن
refreshed	روشن کردن
illuminates	روشن کردن
refreshes	روشن کردن
illuminate	روشن ساختن
head work	فکر روشن
lighting	سایه روشن
twilight	تاریک روشن
serene	روشن صاف
ignite	روشن کردن
ignited	روشن کردن
ignites	روشن کردن
igniting	روشن کردن
kindle	روشن شدن
kindled	روشن شدن
kindles	روشن شدن
brighten	روشن کردن
brightened	روشن کردن
illumine	روشن کردن
illumined	روشن کردن
enlightens	روشن فکرکردن
clarifying	روشن کردن
haze	روشن نبودن مه
luminescence	روشن تابی
clarify	روشن کردن
clarifies	روشن کردن
enlighten	روشن فکرکردن
illumining	روشن کردن
enlightening	روشن فکرکردن
illumines	روشن کردن
brightening	روشن کردن
brightens	روشن کردن
pellucid	بلورین روشن
vividly	بطور روشن
brightly	بطور روشن
mauve	ارغوانی روشن
full orbed	تمام روشن
relume	روشن کردن
clairvoyant	روشن بین
elucidating	روشن کردن
elucidates	روشن کردن
fire up	روشن کردن
unambiguous	واضح روشن
emblaze	روشن کردن
elucidatory	روشن سازنده
eidetic memory	یاد روشن
documentary photography	تصویر روشن
ditinct	روشن مشخص
In broad daylight.	درروز روشن
elucidate	روشن کردن
elucidated	روشن کردن
clairvoyants	روشن بین
broad minded	روشن فکر
lucent	روشن وشفاف
broad day light	روز روشن
second sight	روشن بینی
transpicuous	روشن اشکار
transparent color	رنگ روشن
illuminative	روشن کننده
lightsome	برنگ روشن
illuminator	روشن کننده
to brighten up	روشن شدن
lumine	روشن کردن
nacarat	قرمز روشن
clairvoyance	روشن بینی
luminaries	جسم روشن
luminary	جسم روشن
lightest	روشن کردن
burn in	ازمایش روشن
turn on	روشن کردن
inexplicable	روشن نکردنی

intelligible

روشن قابل فهم