Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
reductive ad absurdum
روش اثبات بطلان استدلال ازطریق محال بودن نتیجه ان
Other Matches
free thinkers
افرادی که ازطریق استدلال منطقی به نتایج دینی می رسند
proves
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
prove
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
proved
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
refutation
اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
to wait one's leisure
منتظرفرصت محال بودن
to be a foregone conclusion
<idiom>
نتیجه حتمی
[نتیجه مسلم]
بودن
come in handy
<idiom>
اثبات مفید بودن
clutch up
نامشخص بودن نتیجه
validity
بررسی و افقی بودن داده یا نتیجه
affirmatory
کلمه اثبات عبارت اثبات
drawee
محال علیه
third person of a transfer
محال علیه
assignee
محال علیه
reduction to absurdity
احاله به محال
reduction to absurdity
تعلیق به محال
absurdly
بطور محال
Granting the impossibility that . . .
بفرض محال که ...
impossible offence
جرم محال
apagoge
احاله به محال
reductio ad absurdum
تعلیق بامر محال
atemmpting the imposible
شروع به جرم محال
through
ازطریق
It wI'll eventually pay off.
با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
credit transfer
پرداخت ازطریق انتقال
licit
فروش ازطریق مزایده
credit transfers
پرداخت ازطریق انتقال
corner
انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
which diffrence shall be settled only by
..... و این اختلاف هم ازطریق داوری حل خواهد شد
cornering
انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
corners
انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
foregone conclusion
نتیجه حتمی نتیجه مسلم
geodetic surveying
تعیین شکل وابعاد زمین ازطریق نقشه برداری
discomfited
بطلان
abrogation
بطلان
invalidation
بطلان
revocation
بطلان
discomfit
بطلان
discomfiting
بطلان
invalidity
بطلان
strilkeout
بطلان
discomfits
بطلان
defeasance
بطلان
annulation
بطلان
lay-off
بطلان
letter of dismissal
بطلان
withdrawal
بطلان
termination
بطلان
quitting
بطلان
notice of cancellation
بطلان
obliteration
بطلان
quit
بطلان
oblieration
بطلان
notice to quit
بطلان
recision
بطلان
notice of termination
بطلان
irritancy
بطلان
nullification
بطلان
nulity
بطلان
annulment
بطلان
anullment
بطلان
nullity
بطلان
cancelation
[American]
بطلان
dismissal
بطلان
cancellation
بطلان
notice of determination
بطلان
nullity of marriage
بطلان ازدواج
absolute nullity
بطلان مطلق
nullity proceeding
دعوی بطلان
relative nullity
بطلان نسبی
revocation of probate
بطلان وصیتنامه
voidable
<adj.>
بطلان پذیر
terminable
<adj.>
بطلان پذیر
rescindable
<adj.>
بطلان پذیر
cancellable
[British]
<adj.>
بطلان پذیر
callable
<adj.>
بطلان پذیر
annullable
<adj.>
بطلان پذیر
invalidity
بطلان فساد
cancelable
[American]
<adj.>
بطلان پذیر
crossest
خط بطلان کشیدن بر
obliteration
نسخ بطلان
cross
خط بطلان کشیدن بر
invalidation of company
بطلان شرکت
crosser
خط بطلان کشیدن بر
crosses
خط بطلان کشیدن بر
indefeasible
بطلان ناپذیر
soft fails
فهور ناگهانی نویزها درمدارهای ریز الکترونیکی ازطریق ذرات اشعه کیهانی
defeasance
شرط بطلان یاالقاء
maintenance
جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
conditioning
اصلاح مشخصههای اطلاعات در یک خط انتقال صدا ازطریق تصحیح خصوصیات فازدامنه تقویت کنندههای خط شایسته سازی
presentment
ارائه برات از دارنده ان به محال علیه جهت قبولی نویسی یا محیل جهت پرداخت
revocation of probate
بطلان وصیتنامهای که قبلا" صحت مفادش تصدیق شده
vortex tube
وسیلهای فاقد هرگونه قطعه متحرک که دران اختلاف فشارسبب ورود جریان سیال ازطریق شکافهای مماسی میگردد
argumentum
استدلال
ratiocination
استدلال
argumentation
استدلال
inferring one thing from another
استدلال
arguments
استدلال
reasoning
استدلال
argument
استدلال
logic
استدلال
crashed
توقف سیستم ازطریق خرابی سخت افزاری یااشتباه نرم افزاری
crashingly
توقف سیستم ازطریق خرابی سخت افزاری یااشتباه نرم افزاری
crash
توقف سیستم ازطریق خرابی سخت افزاری یااشتباه نرم افزاری
crashing
توقف سیستم ازطریق خرابی سخت افزاری یااشتباه نرم افزاری
crashes
توقف سیستم ازطریق خرابی سخت افزاری یااشتباه نرم افزاری
thought
استدلال تفکر
reasoning test
ازمون استدلال
logical reasoning
استدلال منطقی
ratiocinator
استدلال کننده
reasoner
استدلال کننده
ratiocinate
استدلال کردن
reasoning ability
توانایی استدلال
adducible
قابل استدلال
inductive reasoning
استدلال استقرایی
idoliom
استدلال غلط
idolism
استدلال غلط
paralogism
استدلال غلط
thoughts
استدلال تفکر
paralogia
استدلال پریشی
proponents
استدلال کننده
analogical reasoning
استدلال قیاسی
proponent
استدلال کننده
reasons
استدلال کردن
acatalepsia
استدلال پریشی
affective reasoning
استدلال عاطفی
analogical reasoning
استدلال سنجشی
circular reasoning
استدلال دوری
arguing
استدلال کردن
argue
استدلال کردن
argues
استدلال کردن
reason
استدلال کردن
discursively
ازروی استدلال
deductive reasoning
استدلال قیاسی
syllogistic reasoning
استدلال قیاسی
argued
استدلال کردن
weeping willow design
طرح بید مجنون
[الهام گرفته شده از درخت بید مجنونی که خصوصا در فرش های قاب قابی و چهار محال استفاده می شود.]
theorized
استدلال نظری کردن
theorizing
استدلال نظری کردن
theorises
استدلال نظری کردن
analogist
قیاس و استدلال کننده
theorizes
استدلال نظری کردن
theorised
استدلال نظری کردن
theorising
استدلال نظری کردن
parity of reasoning
قیاس یا شباهت استدلال
dunce
استدلال کننده موشکاف
dunces
استدلال کننده موشکاف
theorize
استدلال نظری کردن
devil's advocate
<idiom>
[ارائه استدلال مخالف]
objections
مخالفت استدلال مخالف
objection
مخالفت استدلال مخالف
theorist
طرفدار استدلال نظری
notionalist
هواخواه استدلال نظری
theorists
طرفدار استدلال نظری
a priori
استدلال پیش سوی
remote data concentrator
وسیله یی که پیام ها را ازطریق خطوط کم سرعت ازترمینالهای متعدد دریافت کرده و داده ها را از طریق یک حط واحد سنکرون باسرعت بالا به پردازنده میزبان منتقل میکند
argues
دلیل اوردن استدلال کردن
arguing
دلیل اوردن استدلال کردن
argue
دلیل اوردن استدلال کردن
casuistry
استدلال غلط وغیر منطقی
argued
دلیل اوردن استدلال کردن
drawer
محال علیه برات برات کش
drawers
محال علیه برات برات کش
fallacy
دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
fallacies
دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
to theorise
[about something]
[British E]
استدلال نظری کردن
[در باره چیزی]
to argue the case for
[against]
something
بطرفداری از
[برضد ]
موضوعی استدلال کردن
to argue for
[against]
something
بطرفداری از
[برضد ]
موضوعی استدلال کردن
out argue
در استدلال عقب گذاشتن یاشکست دادن
to theorize
[about something]
استدلال نظری کردن
[در باره چیزی]
assertion
اثبات
demonstration
اثبات
substantiation
اثبات
verification
اثبات
proofs
اثبات
vindication
اثبات
showed
اثبات
proving
اثبات
subantiation
اثبات
shows
اثبات
show
اثبات
positivity
اثبات
positiveness
اثبات
demonstrations
اثبات
agument
اثبات
proof
اثبات
ascertainment
اثبات
We shall be reasoning on the grounds that. .
روی این زمینه استدلال خواهیم کرد که ...
sound
[arguments, data, figures]
<adj.>
درست
[بی عیب ]
[سالم ]
[استدلال . داده ها . اعداد]
boomerange
دلیلی که به ضرر استدلال کننده تمام میشود
corroborate
اثبات کردن
corroborated
اثبات کردن
program proving
اثبات برنامه
corroborates
اثبات کردن
corroborating
اثبات کردن
asserts
اثبات کردن
proven
اثبات شده
asserting
اثبات کردن
affirmations
تصدیق اثبات
asserted
اثبات کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com