Total search result: 201 (39 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
junk |
ریسمان پاره که برای بافتن بور یا درست کردن پوشال بکار می رود |
|
|
Other Matches |
|
tear down |
پاره پاره ومتلاشی کردن درهم دریدن |
perforations |
خط سوراخهای کوچک در یک ورقه کاغذ یا کاغذهای پیاپی برای کمک به پاره کردن آنها |
wet blankets |
پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود |
buff stick |
بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند |
wet blanket |
پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود |
wetting |
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود |
to frame someone |
پاپوش درست کردن برای کسی |
to set up somebody [for something] |
پاپوش درست کردن برای کسی |
langrel |
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود |
jeweller's putty |
گرد قلع و سرب که برای پاک کردن شیشه و فلز بکار می برند |
putty powder |
گرد قلع و سرب که برای پاک کردن شیشه و فلز بکار می برند |
langridge |
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود |
langrage |
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود |
osteoclasis |
استخوان شکنی برای درست کردن اندان ناقص |
pullicate |
پارچهای که برای درست کردن دستمال رنگی بکارمیرود |
cyaniding |
عملیات حرارتی که برای سخت کردن پوسته الیاژهای اهن دار بکار می رود |
bug taper |
ریسمان مناسب برای استفاده از طعمه زیر اب |
opalite |
ترکیبی که دارای رنگهای مختلف بوده و برای براق کردن نمای اجری بکار میرود |
inweave |
باهم بافتن درهم بافتن |
antihistamine |
موادی که برای درمان حساسیت بکار رفته و باعث خنثی کردن اثر هیستامین دربافت ها می شوند |
keeper |
ریسمان کوچک وصل به بالای کمان ماهی بزرگ و مجاز برای سید |
keepers |
ریسمان کوچک وصل به بالای کمان ماهی بزرگ و مجاز برای سید |
shed stick |
چوب هاف [چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.] |
pl/m |
زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود |
analysed |
پاره پاره کردن تشریح کردن |
analyses |
پاره پاره کردن تشریح کردن |
analyse |
پاره پاره کردن تشریح کردن |
analyzing |
پاره پاره کردن تشریح کردن |
analyzes |
پاره پاره کردن تشریح کردن |
analyzed |
پاره پاره کردن تشریح کردن |
analysing |
پاره پاره کردن تشریح کردن |
pick to pieces |
پاره پاره کردن |
to part in pieces |
پاره پاره کردن |
to cut to pieces |
پاره پاره کردن |
tearoff |
پاره پاره کردن |
tatter |
پاره پاره کردن |
analyze |
پاره پاره کردن |
to pick to piece |
پاره پاره کردن |
to tear to pieces |
پاره پاره کردن |
scalpel |
پاره پاره کردن |
scalpels |
پاره پاره کردن |
future promissory |
زمان اینده التزامی که برای اول شخص will و برای شخص دوم shall بکار می برند |
inhaul |
ریسمان ریسمان بادبان کشی |
authentication |
استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است |
tresses |
بافتن طره کردن |
tress |
بافتن طره کردن |
tatter |
لباس پاره پاره ژنده پوش |
temper |
درست ساختن درست خمیر کردن |
tempered |
درست ساختن درست خمیر کردن |
tempers |
درست ساختن درست خمیر کردن |
stepper |
چیزی که برای پله بکار می رود |
crochets |
بامیل سرکج بافتن قلابدوزی کردن |
crochet |
بامیل سرکج بافتن قلابدوزی کردن |
crocheted |
بامیل سرکج بافتن قلابدوزی کردن |
crocheting |
بامیل سرکج بافتن قلابدوزی کردن |
gig |
ماشین خارزنی [این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.] |
software mointor |
برنامهای که برای اهداف سنجش بکار می رود |
pulsatilla |
شیره شقایق که برای دارو بکار می رود |
polyonymy |
بکار بردن چند نام برای یک چیز |
polyonging |
بکار بردن چند نام برای یک چیز |
bathometer |
دستگاهی که برای تعیین عمق اب بکار میرود |
object computer |
OB بکار می رودکامپیوتری که برای اجرای یک برنامه ECT |
wisha |
برای بیان تعجب فراوان بکار میرود |
blacktop |
موادی که برای اسفالت خیابان بکار میرود |
it is of no use to us |
بکار ما یا بدرد ما نمیخورد سودی برای ما ندارد |
white line |
خط سفیدی که برای تمایز وتشخیص بکار رود |
applied |
برای هدف معین بکار رفته کاربسته |
fucus |
رنگی که برای زیبایی پوست بکار میرود |
boring tubes |
لوله هایی که برای حفاری بکار میرود |
boast |
: خرده الماسی که برای شیشه بری بکار رود |
hypodermic syringe |
کوچکی که برای تزریقات تحت جلدی بکار میرود |
listerine |
یکجور محلول که برای پلشت بری بکار میبرند |
balbriggan |
یکنوع پارچهء نخی که برای زیرپوش بکار میرود |
muller |
سنگی که برای ساییدن دارو یا رنگ بکار میبرند |
inoculum |
مادهای که برای مایه کوبی وتلقیح بکار میرود |
aquaplane |
قطعهء چوبی که برای اسکی ابی بکار میرود |
boasted |
: خرده الماسی که برای شیشه بری بکار رود |
boasts |
: خرده الماسی که برای شیشه بری بکار رود |
flag stones |
تخته سنگهایی که برای سنگ فرش بکار میرود |
excipient |
مادهای که برای جذب یاترقیق داروئی بکار برند |
gasogene |
مادهای که برای ساختن اب گاز دار بکار میرود |
cullet |
خرده شیشهای که برای خمیرشیشه گری بکار می رود |
wadding |
پوشال |
treadles |
پوشال |
haulm |
پوشال |
shavings |
پوشال |
straw |
پوشال |
halm |
پوشال |
straws |
پوشال |
chaff |
پوشال |
dunnage |
پوشال |
treadle |
پوشال |
slat |
پاره پاره شدن چادر |
slats |
پاره پاره شدن چادر |
serinette |
ارغنوان کوچک دستی که برای سروداموزی به پرندگان بکار میرود |
laniard |
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود |
roller bandage |
نوار دراز پیچیده که برای زخم بندی بکار میرود |
nixie tube |
یک لامپ خلاء که برای نمایش اعداد ناخوانا بکار می رود |
windlass |
ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود |
court plume |
پرهای شتر مرغ که برای ارایش درموی سر بکار برند |
windlasses |
ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود |
bow compass |
نوعی پرگار که برای رسم دایرههای کوچک بکار میرود |
stop bath |
ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود |
poetaster is pejorative word |
شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود |
check sum |
جمع ارقام یا بیت ها که برای اهداف ازمایشی بکار می رود |
gibberish |
اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود |
power house building |
ساختمانهائی که برای نصب ونگهداری تجهیزات نیروی برق بکار می روند |
bock |
یکنوع چرم پوست گوسفند که برای صحافی بکار میرود تیماج |
winching |
پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل |
winches |
پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل |
winched |
پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل |
slandered |
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود |
slander |
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود |
caliper |
نوعی پرگار که برای اندازه گیری ضخامت یا قطراجسام بکار میرود |
splint |
نوار یا تراشه ایکه برای بستن استخوان شکسته بکار میرود |
decking |
تخته هائیکه برای قالب بندی دالهای بتنی بکار میروند |
gluteus |
یکی از سه عضله سرینی که برای حرکت دادن ران بکار میرود |
additions |
رکوردی که برای بهنگام سازی رکورد اصلی فایل بکار می رود |
z 0 |
یک تراشه پردازنده 8 بیتی که به عنوان مبنایی برای ریزکامپیوترها بکار می رود |
slanders |
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود |
winch |
پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل |
dipsticks |
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود |
dipstick |
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود |
addition |
رکوردی که برای بهنگام سازی رکورد اصلی فایل بکار می رود |
calliper |
نوعی پرگار که برای اندازه گیری ضخامت یا قطراجسام بکار میرود |
chucks |
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود |
chucked |
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود |
chuck |
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود |
nundinal letter |
حرفی برای نامیدن هریک ازهشت روز بازار بکار میرفت |
dry pack |
مخلوطی از سیمان و ماسه که برای مرمت ترکهای بتن بکار میرود |
hundreds and thousands |
یکجور شیرینی که مانند است به ساچمه و برای ارایش بکار میرود |
slandering |
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود |
musette |
اهنگی که برای نی انبان درست می کنند |
straws |
پوشال بسته بندی |
straw |
پوشال بسته بندی |
prunella |
پارچه پشمی که برای رویه کفش بکار میرودوپیشتربرای ردای وکیلان است |
vibrator |
منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود |
law calf |
پوست گوساله رنگ نشده که برای جلد کتابهای قانون بکار می برند |
leno |
یکجور تور یا گارس که برای پوشش و ارایش کلاه و پرده بکار میرود |
land plaster |
صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود |
vibrators |
منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود |
malines |
تور فریف ابریشمی و اهاردارکه برای لباس وکلاه زنانه بکار میبرند |
bolstered |
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود |
monochord |
الت یک سیمه که برای نمایش نسبت میان صداهای موسیقی بکار میرود |
bolsters |
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود |
vegetable oil |
روغنهای نباتی که تا قبل ازسال 5391 برای روغنکاری بکار میرفته اند |
coffins |
جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود |
coffin |
جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود |
bolster |
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود |
phraseograph |
عبارتی که نشانی برای ان درست شده است |
gabion |
سبد استوانه شکل بدون ته که از خاک پر کرده و برای جان پناه بکار میبرند |
revenue cutter |
کشتی مسلح دولتی که برای جلوگیری ازقاچاق واجرای قوانین مالیاتی بکار رود |
linstock |
چوب نوک تیزی که برای اتش زدن فتیله توپهای قدیمی بکار میرفته |
characters |
یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود |
yoke |
قسمتی از سیستم انحراف پرتوالکترونی که برای ادرس دهی یک نمایش تصویری بکار می رود |
character |
یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود |
strobe |
سیگنالی که برای اغاز انتقال داده میان یک دستگاه جانبی وکامپیوتر بکار می رود |
framebuffer |
یک قطعه مخصوص و مشخص از حافظه دیجیتالی که برای ذخیره یک تصویر کامپیوتری بکار می رود |
Use this command to send the output to a file instead of to the screen. |
برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید. |
head load control |
روش الکتریکی که برای سوارکردن نوک ها روی وسیله پیش از خواندن یا نوشتن بکار می رود |
algol |
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که برای کدگذاری مسائل ریاضی وعددی بکار می رود |
collator |
ماشینی که برای تلفیق و ادغام مجموعه کارتها یا سایر اسناد در یک رشته متوالی بکار می رود |
gpss |
زبان برنامه نویسی مسئله گرا برای توسعه سیستمهای شبیه سازی بکار می رود |
hyphen |
برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره |
hyphens |
برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره |
diptych |
دولوحی که باهم بوسیله لولایی متصل شده و برای نوشتن بکار می رفته و تاه میشده |
rip |
پاره کردن |
cut |
پاره کردن |
to cut down |
پاره کردن |
rips |
پاره کردن |
tear up |
پاره کردن |
ripped |
پاره کردن |
lay open |
پاره کردن |
dilacerate |
پاره کردن |
lacerates |
پاره کردن |
lancinate |
پاره کردن |
lacerate |
پاره کردن |
divulsion |
پاره کردن |
lacerating |
پاره کردن |
cuts |
پاره کردن |
rend |
پاره کردن |
tear |
پاره کردن |
rends |
پاره کردن |
break |
پاره کردن |
breaks |
پاره کردن |
rending |
پاره کردن |
tears |
پاره کردن |
check string |
ریسمان درشکه که مسافربوسیله ان راننده رابه ایست کردن اگاهی |
reflex |
یک برنامه تحلیلی پایگاه داده که برای ایجاد و کنترل اطلاعات به شکل یک لیست بکار برده میشود |
scripsit |
بسته نرم افزاری که برای پردازش کلمه روی سیستمهای ریزکامپیوتر 08shackTRS- radio بکار می رود |
reflexes |
یک برنامه تحلیلی پایگاه داده که برای ایجاد و کنترل اطلاعات به شکل یک لیست بکار برده میشود |
overwear |
پاره ومندرس کردن |
to tear a hole in |
سوراخ یا پاره کردن |
tear up <idiom> |
(پاره کردن)ریزریزکردن |
gastrotomy |
پاره کردن شکم |
amalgam |
الیاژ جیوه باچند فلز دیگرکه برای پرکردن دندان و ایینه سازی بکار میرود ترکیب مخلوط |
carbon seal |
وسیلهای مقاوم در برابرگرما که در موتورهای توربینی برای جلوگیری ازخروج یا نشت روغن ازمحفظه یاتاقان بکار میرود |
stair stepping |
روشی که در نمایشهای تصویری برای نمایش خط رسم شده در زاویهای به غیر از 54 درجه افقی یاعمودی بکار می رود |
amalgams |
الیاژ جیوه باچند فلز دیگرکه برای پرکردن دندان و ایینه سازی بکار میرود ترکیب مخلوط |
compressor bleed air |
هوایی که از قسمت کمپرسورموتور توربینی برای جلوگیری از واماندگی و یابرای بکار اندازی بعضی متعلقات گرفته میشود |