English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
real time clock زمان سنج بلادرنگ
rtc زمان سنج بلادرنگ
Other Matches
straightway بلادرنگ
straightaway بلادرنگ
straight off بلادرنگ
real time بلادرنگ
real time clock ساعت بلادرنگ
real time processing پردازش بلادرنگ
real time system سیستم بلادرنگ
real time بازده بلادرنگ بی درنگ
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
real time سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
step frame استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
circuits روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrival زمان حضور زمان رسیدن
presented زمان حاضر زمان حال
arrivals زمان حضور زمان رسیدن
present زمان حاضر زمان حال
presenting زمان حاضر زمان حال
presents زمان حاضر زمان حال
response time زمان جواب زمان پاسخگویی
seek time زمان جستجو زمان طلب
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
short cycle annealing سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
cryptoperiod زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
early time زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
tensest زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser زمان فعل تصریف زمان فعل
tense زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
times زمان
contemporaneous هم زمان
thence از ان زمان
timed زمان
synchrone هم زمان
zeitgeist زمان
whene'er هر زمان
away از ان زمان
synchronous هم زمان
thitherto تا ان زمان
dates زمان
date زمان
time of blowing زمان دم
yet تا ان زمان
term زمان
strokes زمان
termed زمان
stroke زمان
stroked زمان
stroking زمان
terming زمان
simultaneously در یک زمان
time-piece زمان
time consuming زمان بر
period زمان
cotemporaneous هم زمان
time-consuming زمان بر
tempo زمان
clock زمان
tempos زمان
coinstantaneous هم زمان
ticker [colloquial] [watch] زمان
timepiece زمان
cycle time زمان
time زمان
clocks زمان ها
periods زمان
miscellaneous time زمان متفرقه
reaction time زمان واکنش
loading time زمان بارگیری
timing زمان سنجی
lapses گذشت زمان
load time زمان بارکردن
preparation time زمان تهیه
production time زمان تولید
production time زمان ساخت
lost time زمان مفقوده
preterit زمان ماضی
physiological time زمان فیزیولوژیکی
maintenance period زمان تعمیرات
nonsynchronous ناهم زمان
non productive time زمان مرده
multiplication time زمان ضرب
microcycle واحد زمان
mean time زمان متوسط
maximum duration زمان حداکثر
man and boy از زمان بچگی
orthogenesis جبر زمان
linkage time زمان پیوند
period of concentration زمان تمرکز
peace time در زمان صلح
peace time زمان صلح
prescription مرور زمان
lapse گذشت زمان
passtime زمان گذارستون
prescriptions مرور زمان
makeup time زمان جبران
executed زمان اجرا
chronoscope زمان نما
civil time زمان عرفی
rise time زمان خیز
retention time زمان بازداری
response time زمان واکنش
clk زمان سنج
response time زمان پاسخ
chromometer زمان سنج
run time زمان اجرا
executes زمان اجرا
chronometer زمان سنج
executing زمان اجرا
chronoscope زمان سنج
chronograph زمان نگار
scheduler زمان بند
running time زمان رانش
response time زمان واگنش
relief time زمان استراحت
relaxation time زمان اسایش
head seek time زمان جستجوی هد
base period زمان مبنا
coking period زمان کک سازی
coking time زمان کک سازی
compilation time زمان کامپایل
compile time زمان کامپایل
timing زمان گیری
timing زمان بندی
timing زمان احتراق
clocked با سنجش زمان
blue moon زمان دراز
regression time زمان برگشت
reflex time زمان بازتاب
reference time زمان مرجع
return perion زمان برگشت
recurrence interval زمان برگشت
recovery time زمان بهبود
present tense زمان حال
reasonable time زمان معقول
budget period زمان بودجه
activity time زمان هر فعالیت
f. tense زمان اینده
exposure time زمان پرتودهی
exposure time زمان پرتوگیری
exposure time زمان نوردهی
expected time زمان تحمل
acceleration time زمان شتاب
cooling period زمان انتظار
dead time زمان گمگشته
decay time زمان تباهی
fire time زمان انفجار
floor to floor time زمان اصلی
fusing time زمان ذوب
cycle time زمان سیکل
hereunto تا این زمان
dead time زمان مرده
handleing time زمان بررسی
access time زمان دستیابی
greenwich time زمان گرینیچ
whenever هر زمان که هرگاه
fuze setting زمان ماسوره
decay time زمان اضمحلال
chronophobia زمان هراسی
delay allowance زمان تقسیم
down time زمان تلف
dwell idling time زمان هرزگردی
effective time زمان موثر
time lags زمان تاخیر
ephemeris time زمان تقویمی
time lag زمان مرده
ephemeris time زمان نجومی
time lag زمان تاخیر
down time زمان توقف
down time زمان بیکاری
distribution time زمان توزیع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com