Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
cenobitism
زندگی اشتراکی درخانقاه
Other Matches
coenobite
راهبی که دارای زندگی اشتراکی است
communism
مسلک اشتراکی مرام اشتراکی مردم گرایی
it is impossible to live there
نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it.
ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
communal
اشتراکی
communally
اشتراکی
collective
اشتراکی
commoners
مشترک اشتراکی
pool
تصحیلات اشتراکی
pooled
تصحیلات اشتراکی
pools
تصحیلات اشتراکی
commonest
مشترک اشتراکی
timeshared
با وقت اشتراکی
communism
نظام اشتراکی
communism
اصول اشتراکی
shared resource
منطق اشتراکی
shared file
فایل اشتراکی
long-house
مسکن اشتراکی
joint insurance
بیمه اشتراکی
common
مشترک اشتراکی
socialism
نظام اشتراکی
collective farm
مزرعه اشتراکی
joint ownership
مالکیت اشتراکی
collectivism
نظام اشتراکی
collectivization
اشتراکی کردن
collectivize
اشتراکی کردن
communalize
اشتراکی کردن
common library
کتابخانه اشتراکی
collective
اشتراکی اجتماعی
communalism
سیستم اشتراکی
communalist
اشتراکی گرای
cotenancy
اجاره اشتراکی
communize
اشتراکی کردن
kibbutzes
مزرعه اشتراکی درکشوراسرائیل
kibbutzim
مزرعه اشتراکی درکشوراسرائیل
leninism
عقاید اشتراکی لنین
kibbutz
مزرعه اشتراکی درکشوراسرائیل
communist
طرفدار مرام اشتراکی
communist
دارای مرام اشتراکی
collectivity
مالکیت اشتراکی جمع
common storage area
ناحیه اشتراکی انباره
timeshare
اشتراکی کردن وقت
communism
مرام اشتراکی کمونیسم
communists
دارای مرام اشتراکی
communists
طرفدار مرام اشتراکی
hetaerism
ازدواج اشتراکی درقبایل نخستین
phalanstery
جامعه کوچک ومستقل اشتراکی
collectivism
اجرای اصول اشتراکی درزندگی
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
communization
متکی برحقوق مشترک اشتراکی کردن
communes
مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
communed
مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
commune
مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
communing
مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
departmental LAN
چاپگرها و سایر منابع اشتراکی استفاده کنند
to sign up for something
نام خود را درفهرست نوشتن
[برای انجام کاری اشتراکی]
shared
پردازشگر کلمات موجود برای چندین کاربر سیستم منط قی اشتراکی
scheduling
روش کار که به چندین کاربر امکان استفاده اشتراکی ازCPU میدهد
share
پردازشگر کلمات موجود برای چندین کاربر سیستم منط قی اشتراکی
permission
اجازه کاربر خاص برای دستیابی به منابع اشتراکی یا قضایی از دیسک
shares
پردازشگر کلمات موجود برای چندین کاربر سیستم منط قی اشتراکی
scheduler
برنامهای که استفاده از CPU یا وسایل جانبی را که توسط چندین کاربر اشتراکی هستند را سازماندهی میکند
System Monitor
امکانی در ویندوز که به کاربر امکان مشاهده اجرای منابع PC را میادهد و اگر وسیله اشتراکی دارند بررسی میکند
locals
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
multiprocessing system
سیستمی که چندین واحد پردازنده به هم کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
faxing
کامپیوتر متصل به شبکه و همراه کارت فکس که توسط تمام کاربران شبکه اشتراکی است
faxes
کامپیوتر متصل به شبکه و همراه کارت فکس که توسط تمام کاربران شبکه اشتراکی است
fax
کامپیوتر متصل به شبکه و همراه کارت فکس که توسط تمام کاربران شبکه اشتراکی است
faxed
کامپیوتر متصل به شبکه و همراه کارت فکس که توسط تمام کاربران شبکه اشتراکی است
multiprocessor
تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
naming services
روش انتساب نام یکتا به هر کاربر یا گره یا کامپیوتر در شبکه که به سایر کاربران امکان دستیابی به منبع اشتراکی بدهد در یک شبکه گسترده 9
eau de vie
اب زندگی
habitance
زندگی
wile a
در زندگی
vita
زندگی
habitancy
زندگی
lives of great men
زندگی
existences
زندگی
existence
زندگی
vivification
زندگی
lifeline
خط زندگی
lifelines
خط زندگی
togetherness
زندگی با هم
living
زندگی
life
زندگی
lives
زندگی
Windows Explorer
امکان نرم افزاری در ویندوز که به کاربر امکان مشاهده پرونده ها و فایل ها روی دیسک سخت فلاپی دیسک , ROM-CD , و هر درایو اشتراکی شبکه را میدهد
marriage life
زندگی زناشویی
live forever
زندگی ابدی
livable
قابل زندگی
social life
زندگی اجتماعی
concubinage
زندگی بطورصیغه
living death
زندگی مرگبار
livers
زندگی کننده
liver
زندگی کننده
monandry
زندگی با یک شوهر
country life
زندگی روشنایی
liveable
قابل زندگی
Shame on you !
تف بر این زندگی
joie de vivre
نشاط زندگی
lifestyle
شیوهی زندگی
lifestyles
شیوهی زندگی
pied-a-terre
جای زندگی
pieds-a-terre
جای زندگی
living expenses
هزینه زندگی
animates
زندگی بخشیدن
married life
زندگی زناشویی
living cost
هزینه زندگی
azoic
تهی از زندگی
animality
زندگی جانوران
living area
منطقه زندگی
eremitism
زندگی زاهدانه
hutment
زندگی در کلبه
life experiences
تجارب زندگی
he lives on air
زندگی میکند
scheme of life
رویه زندگی
scheme of life
نقشه زندگی
happy life
زندگی باخوشدل
happy life
زندگی اسوده
sentience
زندگی فکری
incertitude
ناپایداری زندگی
renascence
زندگی مجدد
intravital
در زمان زندگی
redivivus
زندگی نویافته
public life
زندگی سیاسی
level of living
سطح زندگی
living standard
سطح زندگی
public life
زندگی در سیاست
life chance
مجال زندگی
life cycle
دوره زندگی
intravitam
در زمان زندگی
sequestered life
زندگی مجرد
life history
تاریخچه زندگی
lifeway
طرز زندگی
ever lasting life
زندگی جاویدان
evening of life
شام زندگی
eremitic life
زندگی زاهدانه
uterine life
زندگی زهدانی
vital energy
نیروی زندگی
easy circumstances
زندگی راحت
vitalize
زندگی دادن
rurality
زندگی روستایی
temporal life
زندگی موقت
taedium vitae
بیزاری از زندگی
life instinct
غریزه زندگی
planetary life
زندگی دربدر
life motto
شعار زندگی
life style
سبک زندگی
life sustenance
گذران زندگی
single life
زندگی مجردی
parasitism
زندگی طفیلی
soldiering
زندگی سربازی
monkery
زندگی راهبی
standard of living
استاندارد زندگی
enlivening
زندگی بخشیدن
enlivened
زندگی بخشیدن
enliven
زندگی بخشیدن
life of privation
زندگی در سختی
larks
روش زندگی
lark
روش زندگی
a life full of incidents
زندگی پر رویداد
enlivens
زندگی بخشیدن
domiciled
[law]
[politics]
<adj.>
محل زندگی
standard of living
سطح زندگی
bane
مخرب زندگی
firesides
زندگی خانگی
fireside
زندگی خانگی
cost of living
هزینه زندگی
symbiosis
زندگی تعاونی
going
مشی زندگی
resident
<adj.>
محل زندگی
biography
تاریخچه زندگی
biographies
تاریخچه زندگی
cohabitation
زندگی باهم
habits
زندگی کردن
habit
زندگی کردن
lifetimes
دوره زندگی
lifetimes
مدت زندگی
lifetime
دوره زندگی
lifetime
مدت زندگی
afterlife
زندگی پس از مرگ
life insurance
بیمه زندگی
lives
دوران زندگی
life
دوران زندگی
dwelt
زندگی کرد
modus vivendi
روش زندگی
lifelike
زندگی مانند
careered
دوره زندگی
life expectancies
امید به زندگی
life expectancies
امید زندگی
life expectancy
امید به زندگی
life expectancy
امید زندگی
life of Riley
<idiom>
زندگی بی دغدغه
lifeless
عاری از زندگی
careers
دوره زندگی
vital
وابسته به زندگی
facts of life
<idiom>
حقایق زندگی
life-cycle
چرخه زندگی
life-cycles
چرخه زندگی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com