Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (3 milliseconds)
English	Persian
goodies	زن کامل و محترمه از طبقات پایین
goody	زن کامل و محترمه از طبقات پایین
Other Matches
the rabble	طبقات پایین اجتماع
ratag	طبقات پایین اجتماع
signora	بانوی محترمه
matron of honor	بانوی محترمه ملازم عروس
full mobilization	تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
folia	طبقات
tag rag	طبقات
depress	پایین دادن لوله پایین اوردن
depresses	پایین دادن لوله پایین اوردن
downhaul	پایین کشیدن رشته پایین کشنده
high-class	از طبقات بالا
folia	طبقات نازک
economic classes	طبقات اقتصادی
stratification	تشکیل طبقات
categories of maintenance	طبقات نگهداری
full scale	باندازه کامل بمقیاس کامل
completed case	جعبه کامل خشاب کامل
full annealing	بازپخت کامل تاباندن کامل
ragtag	توده طبقات پست
nobs	کسیکه از طبقات بالاباشد
macro	طبقات و عملیات در یک تابع
across the board	شامل تمام طبقات
nob	کسیکه از طبقات بالاباشد
The various strata of society.	طبقات مختلف اجتماع
coal measures	طبقات زغال خیز
castes	طبقات مختلف مردم هند
state of the realm	طبقات اجتماعی یا سیاسی کشور
caste	طبقات مختلف مردم هند
rabble	توده طبقات پست ازدحام
classless	بدون طبقات اجتماعی یا اقتصادی
Brahmins	آدم با فرهنگ از طبقات بالا
Brahmin	آدم با فرهنگ از طبقات بالا
upper class	وابسته به طبقات بالای اجتماع
upper classes	وابسته به طبقات بالای اجتماع
down	سوی پایین بطرف پایین
stratification	تشکیل طبقات زمین چینه بندی
rank	طبقات صفوف یکان سلسه مراتب
tectonics	مبحث ساختمان طبقات زمین شناسی
index fossil	سنگواره شاخص طبقات زمین شناسی
ranked	طبقات صفوف یکان سلسه مراتب
ranks	طبقات صفوف یکان سلسه مراتب
stratigraphy	وضع وساختمان طبقات زمین چینه شناسی
interlaminate	در بین ورقه ها یا طبقات متناوب قرار دادن
inter laminate	[در بین ورقه ها یا طبقات متناوب قرار دادن]
staged	تغییر بین سیستم قدیم و جدید در یک سری طبقات
vertically	از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
germ layer	یکی از طبقات سلول ابتدایی جنین پس از تکمیل مرحله گاسترولا
ichthyosaurus	یکجور خزندهء بزرگ ماهی مانند در دورهء دوم طبقات الارضی
advection	جابجایی و حرکت طبقات اتمسفری بصورت افقی و تحت تاثیر گرما
imago	حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough	بطور کامل کامل
tertiery	پر سومین ردیف بال مرغ سومین دوره طبقات الارضی
rawin	دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
rand	لبه برامدگی لبه طبقات سنگ نوار
unit categories	انواع مختلف یکانها یا انواع طبقات یکانها از نظر استعدادو سازمان و امادگی رزمی
air stability	وضعیت ثبات جوی در طبقات مختلف وضع ثبات جوی
totaled	کامل
exacts	کامل
totaling	کامل
totalled	کامل
searching	کامل
in a entireness of state	کامل
totals	کامل
echaustive	کامل
totalling	کامل
perfect	کامل
empennage	دم کامل
perfected	کامل
exacted	کامل
plenaries	کامل
plenary	کامل
unqualified	کامل
self-contained	کامل
all-out	کامل
semibreves	نت کامل
main	کامل
perfects	کامل
exact	کامل
total	کامل
perfecting	کامل
large	کامل
larger	کامل
largest	کامل
semibreve	نت کامل
of ripe years	کامل
starkest	کامل
complete	کامل
starkly	کامل
saturation	کامل
fullest	کامل
unabridged	کامل
full fledged	کامل
full-fledged	کامل
full	کامل
completes	کامل
completed	کامل
completing	کامل
unmitigated	کامل
wall-to-wall	کامل
entire	کامل
absolute	کامل
absolutes	کامل
stark	کامل
starker	کامل
almightiness	قدرت کامل
all in price	بهای کامل
utmost good faith	با صداقت کامل
accomplished	کامل شده
amain	باسرعت کامل
unperfect	غیر کامل
U-turns	دور کامل
uncomplimentary	غیر کامل
U-turn	دور کامل
panoply	زره کامل
blackbody	تابشگر کامل
panoply	سلاح کامل
full production	تولید کامل
absolutes	کامل قطعی
full word	کلمه کامل
changeovers	دگرگونی کامل
changeover	دگرگونی کامل
thoro	کامل تمام
out-and-out	کامل سرتاسر
out and out	کامل سرتاسر
hip and thigh	بطور کامل
full step	گام کامل
full step	یک قدم کامل
full speed	سرعت کامل
clamps	بست کامل
clamping	بست کامل
hot	امادگی کامل
through rate	نرخ کامل
hotter	امادگی کامل
hottest	امادگی کامل
clamped	بست کامل
fixed round	فشنگ کامل
clamp	بست کامل
willie waught	یک جرعه کامل
full section	برش کامل
fuller	کامل تر تمام تر
hohlraum	تابشگر کامل
fletcherism	وجویدن کامل ان
flying colors	توفیق کامل
conversance	اگاهی کامل
comprehensive insurance	بیمه کامل
completeness check	تطبیق کامل
complete substitution	جانشین کامل
elaborately	بطور کامل
foud royant a	سکته کامل
full annealing	بازپخت کامل
complete sound	فشنگ کامل
complete inventory	موجودی کامل
to the hilt <idiom>	به طور کامل
full annealing	کامل گداختن
to the bone <idiom>	به طور کامل
conversance	اشنایی کامل
dismounted defilade	اختفاء کامل
hale and hearty <idiom>	درسلامتی کامل
finishes	کامل کردن
finish	کامل کردن
completely specified	با تعیین کامل
total charge	بارگذاری کامل
conversancy	اشنایی کامل
conversancy	اگاهی کامل
empery	سلطه کامل
ripens	کامل شدن
ripening	کامل شدن
ripened	کامل شدن
ripen	کامل شدن
inside and out <idiom>	به طور کامل
complete graph	گراف کامل
complete ditch	گودبرداری کامل
full frame	قاب کامل
intact	سالم کامل
integers	عدد کامل
full justification	تطابق کامل
full load	بار کامل
full load	فرفیت کامل
uberrima fides	صراحت کامل
partial	نیمه کامل
full mobilization	بسیج کامل
detailing	شرح کامل
detail	شرح کامل
full employment	اشتغال کامل
full command	اداره کامل
complete ditch	گود کامل
complementary color	رنگ کامل
total function	تابع کامل
total porosity	تخلخل کامل
total score	نمره کامل
totalize	کامل کردن
integer	عدد کامل
into thin air <idiom>	بطور کامل
full blown	تمام کامل
revolutions	یک دوره کامل
revolution	یک دوره کامل
full bodied money	پول کامل
full command	کنترل کامل
absolute	کامل قطعی
totaling	جمع کل کامل

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com