English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 288 (45 milliseconds)
English Persian
becloud زیر ابر پنهان کردن
Search result with all words
stack قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
concealment پنهان کردن پوشاندن
cache پنهان کردن
cache فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
caches پنهان کردن
caches فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
cover پنهان کردن
coverings پنهان کردن
covers پنهان کردن
mask ماسک زدن پنهان کردن
mask پنهان کردن
masks ماسک زدن پنهان کردن
masks پنهان کردن
conceal پنهان کردن
conceal پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
conceals پنهان کردن
conceals پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
pocket درجیب پنهان کردن
pockets درجیب پنهان کردن
dissemble تدلیس کردن پنهان کردن
dissembled تدلیس کردن پنهان کردن
dissembles تدلیس کردن پنهان کردن
dissembling تدلیس کردن پنهان کردن
shadow پنهان کردن
shadowed پنهان کردن
shadowing پنهان کردن
shadows پنهان کردن
disguise پنهان کردن
disguised پنهان کردن
disguises پنهان کردن
disguising پنهان کردن
dissimulate پنهان کردن
dissimulated پنهان کردن
dissimulates پنهان کردن
dissimulating پنهان کردن
embed درزمین پنهان کردن
embeds درزمین پنهان کردن
veil مستوریا پنهان کردن
veils مستوریا پنهان کردن
hide پنهان کردن
hides پنهان کردن
secrete تراوش کردن پنهان کردن
secrete پنهان کردن
secreted تراوش کردن پنهان کردن
secreted پنهان کردن
secretes تراوش کردن پنهان کردن
secretes پنهان کردن
secreting تراوش کردن پنهان کردن
secreting پنهان کردن
closet پنهان کردن
closeted پنهان کردن
closeting پنهان کردن
closets پنهان کردن
cloak پنهان کردن
cloaked پنهان کردن
cloaking پنهان کردن
cloaks پنهان کردن
wrap لفافه دار کردن پنهان کردن
wraps لفافه دار کردن پنهان کردن
camouflage پنهان کردن وسایل جنگی
camouflage استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaged پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaged استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflages پنهان کردن وسایل جنگی
camouflages استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaging پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaging استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
occult از نظر پنهان کردن
cache memory فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
eloign پنهان کردن
encrypt پنهان کردن
encryption رمزدار کردن پنهان کردن
flash defilade پنهان کردن برق دهانه توپ استتار برق دهانه توپ
hickok belt مخفی شدن پنهان کردن
inconcealable غیرقابل پنهان کردن
scratchpad حافظه پنهان برای بافر کردن داده ارسالی بین پردازنده سریع و وسیله ورودی / خروجی کند.
software encryption پنهان کردن نرم افزاری
to ballot for بارای پنهان انتخاب کردن
to keep back دفع کردن پنهان کردن
cover one's tracks <idiom> پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
gloss over <idiom> پنهان کردن ،خوب جلوه دادن
lay low <idiom> پنهان کردن
sweep under the rug <idiom> پنهان کردن
to go into hiding خود را پنهان کردن [از اولیاء امور]
to go underground خود را پنهان کردن [از اولیاء امور]
Other Matches
hitting داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hit داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
ram cache RA پنهان
veiled پنهان
backdoor پنهان
cryptical پنهان
perdu or due پنهان
cryptically پنهان
occult پنهان
perdu پنهان
jackes پنهان
perdue پنهان
delitescent پنهان
benined the curtain پنهان
latent پنهان
cryptic پنهان
hidden line خط پنهان
abstruse پنهان
hugger mugger پنهان
burrowed پنهان شدن
latescent پنهان شونده
hickok belt پنهان شدن
hidden codes کدهای پنهان
hidden file فایل پنهان
to absent oneself پنهان شدن
hide پنهان شدن
concealment پنهان بودن
disguised unemployment بیکاری پنهان
disguised underemployment کم کاری پنهان
to be in hiding پنهان بودن
to be in hiding پنهان ماندن
burrows پنهان شدن
burrowing پنهان شدن
burrow پنهان شدن
booby trap پنهان تله
codes رمزهای پنهان
insconce پنهان شدن
booby-trap پنهان تله
booby-trapping پنهان تله
booby-traps پنهان تله
hidden پنهان کرده
i hid my self را پنهان کردم
surreptitious پنهان محرمانه
inapparent ناپیدا پنهان
cover up <idiom> پنهان کاربدواشتباه
to keep dark پنهان ماندن
booby-trapped پنهان تله
hidden inflation تورم پنهان
hidden line removal حذف خط پنهان
hides پنهان شدن
hidden objects اشیاء پنهان
hidden surface سطح پنهان
hidden unemployment بیکاری پنهان
hideousness پنهان بودن
to lie hid پنهان ماندن
Just between you and me. . . از شما چه پنهان …
fudge پنهان شدن
by end قصد پنهان
obreption پنهان روی
under cover <idiom> پنهان شدن
secretion پنهان سازی
furtive پنهان نهانی
concealed پنهان شده
fudged پنهان شدن
concealable پنهان کردنی
crypianalysis پنهان کاری
abscond پنهان شدن
absconding پنهان شدن
absconded پنهان شدن
cryptography پنهان شناسی
absconds پنهان شدن
fudging پنهان شدن
memory cache حافظه پنهان
fudges پنهان شدن
booby-trapped با پنهان تله مجهزکردن
booby-trapping با پنهان تله مجهزکردن
booby-trap با پنهان تله مجهزکردن
to keep secret پنهان داشتن راز
the criminals' lair پنهان گاه جنایتکاران
latent electronic image تصویر الکتریکی پنهان
keep under one's hat <idiom> پنهان نگاه داشتن
booby trap با پنهان تله مجهزکردن
darkle در تاریکی پنهان شدن
let it all hang out <idiom> پنهان نکردن چیزی
booby-traps با پنهان تله مجهزکردن
obstructor پوشاننده پنهان کننده
they took refuge in a cave در غاری پنهان شدند
murder will out خون نا حق پنهان نمینماند
secretive سری پنهان کار
occultly بطور پوشیده یا پنهان
hidden information اطلاعات پنهان کرده
ironies مسخره پنهان سازی
irony مسخره پنهان سازی
to lie or keep close پنهان بردن یاماندن
To do something on the sly (in secret). کاری را پنهان انجام دادن
hidden پنهان کرده شده پوشیده
He tried to conceal the facts. سعی داشت حقیقت را پنهان کند
to hide one's head ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
ensconced پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
right out <idiom> به شکلی که هیچ چیز پنهان نباشد
I stayed in concealment until the danger passed. خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
ensconce پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
ensconcing پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
ensconces پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
There is more to it than meets the eye. ارزش [و یا حقایق] پنهان در مورد چیزی وجود دارد.
stalking horse اسب یا چیزی شبیه به ان که شکارچی در پشت ان پنهان است
hidden فرمول ریاضی که خط وط پنهان را از تصویر دو بعدی شی D پاک میکند
oubiette زندان پنهان که در بالای ان یک روزنه هست و بس سیاه چال
reveals نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
reveal نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
revealed نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
stoaway کسیکه خودرادرکشتی پنهان میکندکه پول از او نگیرندتاکشتی راه بیفتد
retention زمانی که تصویرتلویزیون پس ازنمایش دادن پنهان میشود,.به علت فسفرمقاوم
pompeian وابسته به شهر ایتالیایی که زیر خاکسترهای اتش نشانی پنهان است
bran pie فرف بزرگ پراز سبوس که اسباب بازیهایی درمیان ان پنهان می کنند
synchronous سیستم پنهان ثانویه سریع در بسیاری از کامپیوترها که از نقط ه پردازنده pentium استفاده میکند
What soberness conceals drunkenness reveals. <proverb> آنچه هشیار پنهان مى کند,بوقت مستى همه بر ملا کند .
pipelines حافظه پنهان جانبی سنکرون که از قط عات حافظه سریع استفاده میکند
pipeline حافظه پنهان جانبی سنکرون که از قط عات حافظه سریع استفاده میکند
cache memory یک حافظه کوچک و بسیارسریع که مخصوص ذخیره موقت اطلاعات میباشد حافظه پنهان
mum's the word این سخن فاش کردنی نیست این حرف را باید پنهان داشت
hidden momentum of population growth نیروی محرکه پنهان رشدجمعیت فرایندی پویا ولی غیرفعال ازافزایش جمعیت که حتی پس ازکاهش نرخهای زاد و ولد ادامه مییابد
attribute مشخصه مخصوص یک فایل که توسط سیستم عامل استفاده میشود و فایل از کاربر پنهان است
attributing مشخصه مخصوص یک فایل که توسط سیستم عامل استفاده میشود و فایل از کاربر پنهان است
attributes مشخصه مخصوص یک فایل که توسط سیستم عامل استفاده میشود و فایل از کاربر پنهان است
to niche oneself خود را در گوشهای جا دادن در گوشهای پنهان شدن
padding پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
lie low <idiom> جیم شدن ،پنهان شدن ازترس
cantilever ratio نصف طول دو سر بال تقسیم بر حداکثر طول پنهان بال داخل بدنه هواپیما
level two cache حافظه پنهان سریع که مناسب با تخته اصلی کامپیوتر است بجز کامپیوتر با پردازنده Pentium Pro که حافظه بخشی از طراحی قطعه پردازنده است
EDO memory فن آوری حافظه که حاوی پیشرفت بهتری است و می انواند داده را از محلی از حافظه پیدا کند و بخواند بایک عمل . و نیز میتواند آخرین قطعه داده را که در حافظه ذخیره شده بود در حافظه پنهان آماده خواندن از حافظه است
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com