Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (16 milliseconds)
English
Persian
chop
زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
chopped
زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
Other Matches
posturing
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
to rangeoneself
قراردادن سروسامان گرفتن
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
stymieing
قرار گرفتن
stand
قرار گرفتن
stymies
قرار گرفتن
stymied
قرار گرفتن
lie
قرار گرفتن
lied
قرار گرفتن
lies
قرار گرفتن
stymie
قرار گرفتن
grade
در پایهای قرار گرفتن
heel
در پاشنه قرار گرفتن
colocate
کنار هم قرار گرفتن
surmounted
بالا قرار گرفتن
surmount
بالا قرار گرفتن
grades
در پایهای قرار گرفتن
pews
درنیمکت قرار گرفتن
surmounts
بالا قرار گرفتن
pew
درنیمکت قرار گرفتن
surmounting
بالا قرار گرفتن
to receive attantion
مورد توجه قرار گرفتن
snug
بطور دنج قرار گرفتن
target pattern
شکل قرار گرفتن هدف
overlie
قرار گرفتن خفه کردن
thermal exposure
در معرض حرارت قرار گرفتن
poise of head
وضع قرار گرفتن سر روی تن
bear
درسمت قرار گرفتن در سمت
feel the pinch
<idiom>
در تنگنای مالی قرار گرفتن
bears
درسمت قرار گرفتن در سمت
bearing direction
جهت قرار گرفتن یاطاقان
aligns
دریک ردیف قرار گرفتن
in one's good books (graces)
<idiom>
موردعلاقه شخص قرار گرفتن
equitant
رویهم قرار گرفتن برگها
emotionalize
تحت تاثیراحساسات قرار گرفتن
alignments
قرار گرفتن مناسب در صفحه
attitude
حالت قرار گرفتن رفتار
align
دریک ردیف قرار گرفتن
alignment
قرار گرفتن مناسب در صفحه
alignment
قرار گرفتن نامناسب در صفحه
alignments
قرار گرفتن نامناسب در صفحه
attitudes
حالت قرار گرفتن رفتار
aligned
دریک ردیف قرار گرفتن
aligning
دریک ردیف قرار گرفتن
trifles
بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
averages
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
luggage compartment
محل قرار گرفتن جامه دان
haul defilade
تابرجک پشت حفاظ قرار گرفتن
average
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averaged
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
formats
قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
overlapped
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
overlaps
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
take cover
پشت جان پناه قرار گرفتن
overlap
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
in situ
[قرار گرفتن در جای طبیعی خود]
trifle
بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
averaging
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
venation
ترتیب قرار گرفتن دستگاه عروقی
format
قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
pillows
بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
pillow
بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
succeed
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
succeeds
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
disposure
درمعرض دید قرار گرفتن فاهر شدن
superimposing
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
trails
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
superimposes
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
unwarned exposed
به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
trailing
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
battery groung pattern
وضع قرار گرفتن توپها درموضع تیر
appose
موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
trail
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
grain orientation
طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
trailed
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
superimpose
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
succeeded
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
quivering
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quivered
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
texture
طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
textures
طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
quivers
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
finish crossover
طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
interfered
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
finish style
طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
lionize
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
interferes
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfere
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
exposure
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
exposures
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
quiver
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
cardinal points effect
اثرعمود قرار گرفتن خط امواج رادار به صفحه تصویر زمین
preorbital
واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
hangs
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
hang
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
superinduce
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
align
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligned
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligning
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
extensions
کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
aligns
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
extension
کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
formats
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
caban
طرز قرار گرفتن پایه هابصورت هرمی برای نگه داشتن بال بالای بدنه
format
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
skim
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
sprocket holes
مجموعه سوراخ کوچک در هر لبه مجموعهای کاغذ که امکان چرخیدن و قرار گرفتن کاغذ در چاپگر میدهد
cover off
پشت سر هم قرار گرفتن پشت به گردن
lool
لول
[تارهای نامتقارن]
[این حالت بخاطر قرار گرفتن پود بین تارها بوجود آمده و در حقیقت نشان دهنده اختلاف سطح تارها با یکدیگر است.]
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
defective
خطایی در دیسک سخت که داده روی برخی شیارها به درستی قابل خواندن نیست که میتواند ناشی از سطح دیسک آسیب دیده یا قرار گرفتن نامناسب نوک باشد
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
accent mark
علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignment
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignments
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
surface mount technology
روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
writ of error
قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
classifies
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
pose
قراردادن
posed
قراردادن
set
قراردادن
poses
قراردادن
setting up
قراردادن
posing
قراردادن
sets
قراردادن
sampled
نمونه قراردادن
compacts
تنگ هم قراردادن
overlays
رویهم قراردادن
laps
رویهم قراردادن
cradled
درگهواره قراردادن
cradle
درگهواره قراردادن
garland
درحلقه گل قراردادن
garlands
درحلقه گل قراردادن
put upon
طعمه قراردادن
banter
مورداستهزاء قراردادن
put-upon
طعمه قراردادن
compacting
تنگ هم قراردادن
sample
نمونه قراردادن
kennels
درلانه قراردادن
cradles
درگهواره قراردادن
kennel
درلانه قراردادن
subordinates
تابع قراردادن
subordinating
تابع قراردادن
subordinated
تابع قراردادن
carry (something) out
<idiom>
گماردن ،قراردادن
compact
تنگ هم قراردادن
subordinate
تابع قراردادن
compacted
تنگ هم قراردادن
marginalizing
در حاشیه قراردادن
overlay
رویهم قراردادن
overlaying
رویهم قراردادن
sabbattize
سبت قراردادن
to lay it on thick
قراردادن کارگذاشتن
grace
موردلطف قراردادن
positioned
قراردادن یاگرفتن
encloses
در جوف قراردادن
enclosing
در جوف قراردادن
position
قراردادن یاگرفتن
vise
در پرس قراردادن
graces
موردلطف قراردادن
to lay it on with a trowel
نهادن قراردادن
to hold responsible
مسئول قراردادن
to aim ones gun at
هدف قراردادن
plant
در زمین قراردادن
plants
در زمین قراردادن
graced
موردلطف قراردادن
marginalises
در حاشیه قراردادن
marginalised
در حاشیه قراردادن
marginalized
در حاشیه قراردادن
gracing
موردلطف قراردادن
enclose
در جوف قراردادن
marginalizes
در حاشیه قراردادن
marginalize
در حاشیه قراردادن
marginalising
در حاشیه قراردادن
criticizing
مورد انتقاد قراردادن
eclipse
تحت الشعاع قراردادن
criticizes
مورد انتقاد قراردادن
criticized
مورد انتقاد قراردادن
criticize
مورد انتقاد قراردادن
criticising
مورد انتقاد قراردادن
criticises
مورد انتقاد قراردادن
fixes
تعیین کردن قراردادن
paddock
در حصار قراردادن غوک
oppugn
مورد بحث قراردادن
paddocks
در حصار قراردادن غوک
impresses
: تحت تاثیر قراردادن
to turn to account
مورداستفاده قراردادن سودبردن از
pull rank
<idiom>
تحت تفثیر قراردادن
criticised
مورد انتقاد قراردادن
to pick to piece
سخت موردانتقادوعیبجویی قراردادن
goof around
خود را مسخره قراردادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com