English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
no man's land سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
Other Matches
condominium اعمال حاکمیت مشترک دو یا چند کشور بریک سرزمین را به نحو اشاعه گویند
condominiums اعمال حاکمیت مشترک دو یا چند کشور بریک سرزمین را به نحو اشاعه گویند
interstate commerce بازرگانی در میان ایالتهای یک کشور
Middle East سرزمین های میان خاور نزدیک East Near و خاور دور East Far
republic حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republics حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
Burundi کشور بروندی در مرکز خاوری افریقا و شرق کشور زئیر
secession تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
extradited مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
provincialism اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
medoterranean واقع در میان چند زمین میان زمینی
innocent passage مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
futtock میان چوب میان تیر
intervenient در میان اینده واقع در میان
letter of recall نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
territory سرزمین
clime سرزمین
terrain سرزمین
mainland سرزمین
climes سرزمین
terren سرزمین
eldorado سرزمین زر
region سرزمین
regions سرزمین
land n سرزمین
territories سرزمین
land سرزمین
anaclitic متعلق به
appurtenant متعلق
dependent متعلق
thereof=of that متعلق به ان
thereof متعلق به ان
el dorado سرزمین زر کشورزرخیز
canaan سرزمین موعوداسرائیل
wilderness سرزمین نارام
terrene زمین سرزمین
land masses سرزمین بزرگ
annexation of territory الحاق سرزمین
fertile land سرزمین بارور
fertile land سرزمین حاصلخیز
ice field سرزمین یخی
wonderland سرزمین عجایب
wonderland سرزمین پرنعمت
immeasureable land سرزمین بیکران
wonderlands سرزمین عجایب
cloud-cuckoo-land سرزمین اوهام
wildernesses سرزمین نارام
cloudworld سرزمین پریان
wonderlands سرزمین پرنعمت
Wales سرزمین ویلز
land سرزمین دیار
land سرزمین عرصه
rough country سرزمین ناهموار
southland سرزمین جنوب
spatial planning امایش سرزمین
mother land سرزمین مادری
land mass سرزمین بزرگ
no man's land سرزمین بی صاحب
chromic متعلق به کرومیوم
heraldic متعلق به منادی
therof متعلق بان
conventual متعلق بخانقاه
hempen متعلق به شاهدانه
our متعلق بما
hereof متعلق باین
bridal متعلق بعروس
hypnic متعلق بخواب
subscriber's line خط متعلق به مشترک
alary متعلق به بال
arcadian متعلق به ارکاد
adamic متعلق به ادم
attached مربوط متعلق
my متعلق بمن
nonaligned کشور غیر متعهد از نظرسیاسی کشور غیر وابسته
cloud-cuckoo-land سرزمین خواب و خیال
occupied territory سرزمین اشغال شده
homeland سرزمین پدر و مادر
in iranian territory در خاک [سرزمین] ایران
homelands سرزمین ابا و اجدادی
dreamland سرزمین خواب وخیال
home سرزمین پدر و مادر
homeland سرزمین ابا و اجدادی
ornis کلیه مرغان یک سرزمین
mandated territory سرزمین تحت قیمومت
eolithic متعلق به اغاز عصرسنگ
subscriber's loop حلقه متعلق به مشترک
ci devant متعلق بدوره سابق
It belongs to him personally. متعلق بشخص اوست
oversea متعلق بماوراء دریاها
government owned industries صنایع متعلق بدولت
waterside متعلق به کناردریا ساحل
archiepiscopal متعلق به اسقف بزرگ
acromial متعلق بنوک شانه
then متعلق بان زمان
A part of Iranian territory. بخشی از خاک ( سرزمین) ایران
soil سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
light latitudes نواحی یا سرزمین دور از خط استوا
soiling سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
shangri شهر زیبا سرزمین دلخواه
soils سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
to be on the safe side باقی نباشد
at least هیچ نباشد
unrepresentative کسیکهداراینظراتعمومیوعام نباشد
stablemate اسب مسابقه متعلق به یک گروه
proprietary متعلق به ملاک وابسته به مالک
hostile متعلق به دشمن خصومت امیز
alar متعلق به پیوندگاه درخت یابرگ
non-human غیر متعلق به نژاد انسان
non human غیر متعلق به نژاد انسان
epigraphical سرلوحهای متعلق به کتیبه یاسرلوحه
epigraphic سرلوحهای متعلق به کتیبه یاسرلوحه
accipitrine متعلق به مرغان شکاری بازمانند
fauna کلیه جانوران یک سرزمین یایک زمان
avifauna کلیه مرغان یک سرزمین پرندگان یک ناحیه
swale سرزمین گود و مرطوب تلوتلو خوردن
wildernesses صحرا سرزمین نامسکون و رام نشده
wilderness صحرا سرزمین نامسکون و رام نشده
flora کلیه گیاهان یک سرزمین گیاه نامه
inadmissibly چنانکه روایاجایز نباشد
For all we know he may be living . از کجامعلوم که زند ؟ نباشد
not too expensive خیلی گران نباشد.
low priority work کاری که مهم نباشد
impasse حالتی که از ان رهایی نباشد
portfolio entry قلم متعلق به موجودی اوراق بهادار
quicquid plantatur solo , solo cedit منضمات و نمائات زمین متعلق به ان است
domains اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
piscary ازادی ماهیگیری در ابهای متعلق به غیر
zoon هر یک از حیوانات منفرد متعلق به حیوان مرکب
domain اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
this house belong tome این خانه متعلق بمن است
The shell does not always contain a pearl. <proverb> همیشه در صدف گوهر نباشد .
to not give a hoot in hell for something برایشان اصلا مهم نباشد.
to not give a stuff about something [British E] برایشان اصلا مهم نباشد.
unless otherwise agreed اگر توافق دیگری نباشد
simple آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simpler آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simplest آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
square peg in a round hole <idiom> شخصی که مناسب کاری نباشد
to not give a toss about something [British E] برایشان اصلا مهم نباشد.
inexpressively چنانکه زبان دار نباشد
extraneously چنانکه وابسته بموضوع نباشد
indefensibly چنانکه دفاع بردار نباشد
privates متعلق به شخصی یا شرکتی بودن , غیر عمومی
transmarine واقع در انسوی دریا متعلق به ماوراء بحار
libraries مجموعهای از برنامه یا بلاکها که متعلق به کسی هستند
commoners متعلق بودن به چندین نفر یا برنامه به به همه کس
associated company شرکتی که 05درصد سرمایه ان متعلق به دیگری است
commonest متعلق بودن به چندین نفر یا برنامه به به همه کس
library مجموعهای از برنامه یا بلاکها که متعلق به کسی هستند
common متعلق بودن به چندین نفر یا برنامه به به همه کس
extra atmospheric متعلق بفضای بیرون ازجو خارج الجوی
private متعلق به شخصی یا شرکتی بودن , غیر عمومی
A prophet is not without honour, save in his own c. <proverb> یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
other things being equal اگر برای چیزهای دیگر نباشد
null لیستی که حاوی هیچ چیز نباشد
Just sign here and leave at that . اینجا را امضاء کن ودیگر کارت نباشد
rigid یک چیز محکم که قبل خم شدن نباشد
right out <idiom> به شکلی که هیچ چیز پنهان نباشد
illegal دستور برنامهای که در قواعد زیان نباشد
sinecures هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
sinecure هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
chain stores فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
chain store فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
preatorian وابسته به متعلق گارد ویژه سربازی که جزگاردویژه است
mandatory power دولتی که قیم و سرپرست دولت یا حکومت یا سرزمین دیگری باشد
capital expenditure هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
factory قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
factories قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
poll degree درجهای که از دانشگاه بگیرندولی با امتیازویژهای توام نباشد
If anything ,it is more expensive. اگر گرانتر نباشد مسلما" ارزانتر نیست
relevantly بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
i speak under correction انچه می گویم ممکن است درست نباشد
encipher تبدیل متعلق به کد محافظت شده توسط سیستم رمز گذار
country cover diagram دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
an insolvent estate دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
She is forty if a day . چهل سال راشیرین دارد ( اگر بیشتر نباشد )
figuring آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
figures آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
figure آنچه کاملا درست نباشد ولی نزدیک باشد
gentelmen's agreement کلیه توافقهایی که مستند به اسنادرسمی و امضا شده نباشد
machine address مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد
to not give a shit about something برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
to not give a smeg about something [British E] برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
kame تپه کوچک متشکله ازسنگ وخاک اب اورد متعلق بدوره یخبندان
to not give a damn about something [somebody] برای چیزی [کسی] اصلا مهم نباشد. [اصطلاح روزمره]
What You See Is All You Get برنامهای که خروجی صفحه نمایش آن به صورت دیگر قابل چاپ نباشد.
purchase هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
lapped ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد
purchased هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
unpriced درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
purchases هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
unformatted 1-فایل متن که حاوی هیچ دستور فرمت , حاشیه یا نحوه نوشتن نباشد.2-
lap ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد
psychophysics علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
ideologies بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
ideology بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
stack پیام خطا که وقتی نمایش داده میشود که حافظه خالی در کامپیوتر نباشد درصد نیاز برنامه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com