Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English
Persian
scratch
سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
scratched
سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
scratches
سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
scratching
سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
Other Matches
rollover
استفاده از بافر بین صفحه کلیدوکامپیوتر برای تامین ذخیره سریع کلیدبرای ماشین نویسهای سریع که چندین کلید را خیلی سریع انتخاب می کنند
erred
خطاکردن
err
خطاکردن
bunlge
خطاکردن
errs
خطاکردن
outjockey
گول زدن خطاکردن
inerrability
معصومیت عدم امادگی برای خطاکردن
the end sanctifies the means
خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beat
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beats
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first
پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
marine express
کالای سریع الحرکت از راه دری_ا سیستم حمل و نقل سریع دریایی
to come to a he
باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
dma
اتصال سریع و مستقیم بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی کامپیوتر که مانع دستیابی به توابع خواندن داده میشود
dma
CI واسط که ارسال داده سریع بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی فراهم میکند معمولاگ کنترولی از طریق CPU متوقف میشود
snap pass
پاس سریع با پیچش سریع مچ
speedy
سریع السیر سریع
speediness
سریع السیر سریع
oarage
پارو
paddler
پارو زن
snow shovel
پارو
rowlocks
جا پارو
paidle
پارو
oarsmen
پارو زن
paddle
پارو
paddled
پارو
paddles
پارو
paddling
پارو
oarsman
پارو زن
oars
پارو
oar
پارو
shovels
پارو
shovelled
پارو
shovelling
پارو
shovel
پارو
shoveled
پارو
rowlock
جا پارو
catch
پارو به اب
to trample on
پارو
shoveling
پارو
loomed
دسته پارو
oars forward
پارو به جلو
loom
دسته پارو
becket
حلقه پارو
double banked boat
قایق دو پارو زن
boat your oars
پارو به قایق
toss your oars
پارو بالا
oars down
پارو پایین
single banked boat
قایق تک پارو زن
scull
پارو زدن
ship your oars
پارو بیرون
rowlock
ضامن پارو
oars
پارو زدن
sculled
پارو زدن
sculls
پارو زدن
to ply the oar
پارو زدن
oar
پارو زدن
looming
دسته پارو
rowlocks
ضامن پارو
looms
دسته پارو
rows
پارو زدن
rowed
پارو زدن
row
پارو زدن
catch
بل گرفتن دخول پارو در اب
to pull a lone oar
تنها پارو زدن
oarsmen
پارو زن مسابقات قایقرانی
to tug at the oar
بزحمت پارو زدن
die
پارو زدن شدید
oarsman
پارو زن مسابقات قایقرانی
be in the money
<idiom>
پول پارو کردن
loom
قسمت میانی پارو
loomed
قسمت میانی پارو
pull a good oar
خوب پارو زدن
looming
قسمت میانی پارو
to pull a good oar
خوب پارو زدن
to row back
به عقب پارو زدن
backwaters
برعکس پارو زدن
he rows 0 to the minute
او دقیقهای سی پارو میزند
double banked boat
قایق جفت پارو زن
backwater
برعکس پارو زدن
looms
قسمت میانی پارو
oarlock
جایگاه فلزی پارو
give way
فرمان با هم پارو بزنید
finish
بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
finishes
بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
catch a crab
تصادفا پارو را داخل اب کردن
sculls
حرکت قایق در اب به وسیله پارو
scull
حرکت قایق در اب به وسیله پارو
have money to burn
<idiom>
پول از پارو بالا رفتن
thole
چوب یا میله اهرم پارو
sculled
حرکت قایق در اب به وسیله پارو
back wash
حرکت اب در نتیجه پارو زدن
paddles
پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddle
پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddling
پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddled
پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
I've shoveled snow all the morning.
من تمام صبح برف پارو کردم.
butting
حلقه چرمی دور دستگیره پارو
feather
تیغه پارو راافقی در اب بردن و پاروزدن با مقاومت کم اب و هوا
shells
قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
pushaway
غلطاندن گوی بولینگ از جلوبدن حرکت پارو با دورشدن تیغه از قایق
shelling
قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shell
قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
strikes
فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
strike
فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
square
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
strokes
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroke
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroking
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
to fetch up
رسیدن
to get at
رسیدن به
to come to a he
رسیدن
befalling
در رسیدن
to catch up
رسیدن به
befallen
در رسیدن
to d. up with
رسیدن به
aims
رسیدن
to come by
رسیدن
catch up
رسیدن به
to come to hand
رسیدن
aim
رسیدن
aimed
رسیدن
befall
در رسیدن
escalating
رسیدن
escalates
رسیدن
escalated
رسیدن
reached
رسیدن به
reach
رسیدن
run up
رسیدن
reach
رسیدن به
accru
رسیدن
attaint
رسیدن به
come
رسیدن
to see to
رسیدن
get at
رسیدن به
acceding
رسیدن
escalate
رسیدن
befalls
در رسیدن
befell
در رسیدن
overtake
رسیدن به
overtaken
رسیدن به
overtakes
رسیدن به
arr
رسیدن
accede
رسیدن
acceded
رسیدن
accedes
رسیدن
comes
رسیدن
expire
به سر رسیدن
arriving
رسیدن
arrives
رسیدن
arrived
رسیدن
attain
رسیدن
approaches
رسیدن
reached
رسیدن
take in (money)
<idiom>
رسیدن
arrival
رسیدن
reaches
رسیدن به
peering
رسیدن
peered
رسیدن
peer
رسیدن
light or lighted
رسیدن
land
رسیدن
reaching
رسیدن
reaching
رسیدن به
reaches
رسیدن
get
رسیدن
gets
رسیدن
getting
رسیدن
maturate
رسیدن
approached
رسیدن
approach
رسیدن
attains
رسیدن
attaining
رسیدن
attained
رسیدن
arrive
رسیدن
overgo
رسیدن به گذشتن
to run out
بپایان رسیدن
outjockey
در رسیدن پوشاندن
to round into a man
بمردی رسیدن
to draw level
بحریف رسیدن
land vi
بزمین رسیدن
vanishing
به صفر رسیدن
descend
به ارث رسیدن
meet of approval of
به تصویب ..... رسیدن
to strike oil
بنفت رسیدن
finish
به انتها رسیدن
to be late
دیر رسیدن
finishes
به انتها رسیدن
descends
به ارث رسیدن
forereach
فرا رسیدن
pull up to
به چیزی رسیدن
pull up with
به چیزی رسیدن
consummating
بوصال رسیدن
consummates
بوصال رسیدن
grow up
به سن بلوغ رسیدن
consummated
بوصال رسیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com