English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (37 milliseconds)
English Persian
profit سود بردن منفعت کردن
profited سود بردن منفعت کردن
profits سود بردن منفعت کردن
Other Matches
profited منفعت بردن
profits منفعت بردن
profit منفعت بردن
to make a profit منفعت کردن
gains حصول تحصیل منفعت کردن
gained حصول تحصیل منفعت کردن
gain حصول تحصیل منفعت کردن
use and occupation عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
utility منفعت
to for or on behoof of به منفعت
gainless بی منفعت
profits منفعت
profited منفعت
benefited منفعت
benefiting : منفعت
benefited : منفعت
benefiting منفعت
profit منفعت
gainful با منفعت
gainful پر منفعت
in aid of به منفعت
for the benefit of به منفعت او
usufruct منفعت
pay off منفعت
gains منفعت
inutile بی منفعت
benefit منفعت
benefit منفعت
gained منفعت
gain منفعت
social benefit منفعت اجتماعی
profit فایده منفعت
gainfulness پر منفعت بودن
profited فایده منفعت
usufruct منفعت مال
reasonable profit منفعت عقلایی
loss and gain ضرر و منفعت
contingent profit منفعت احتمالی
legitimate advantage منفعت مشروع
profits فایده منفعت
arbitrage معامله با منفعت
reasonable advantage منفعت عقلائی
cost benefit analysis تحلیل هزینه و منفعت
neutralizing بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
uncreate نابود کردن نیست شدن معدوم کردن از میان بردن
pay dirt تحقیقات واکتشافات با ارزش ومفید منفعت
What was your net profit? خرج دررفته چقدر منفعت کردی ؟
commissioning بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commission بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
It is never too late to mend. هر کجا که جلوی ضرر رابگیری منفعت است
take off بردن کم کردن
conducted هدایت کردن بردن
infers استنباط کردن پی بردن به
inferring استنباط کردن پی بردن به
conducting هدایت کردن بردن
inferred استنباط کردن پی بردن به
conduct هدایت کردن بردن
takes لمس کردن بردن
conducts هدایت کردن بردن
take لمس کردن بردن
infer استنباط کردن پی بردن به
imbibing تحلیل بردن فرو بردن
imbibe تحلیل بردن فرو بردن
imbibed تحلیل بردن فرو بردن
to push out پیش بردن جلو بردن
imbibes تحلیل بردن فرو بردن
abolishing ازمیان بردن منسوخ کردن
extirpate ریشه کن کردن ازبین بردن
to wash offŠout or away باشستش بردن یاپاک کردن
revel عیاشی کردن لذت بردن
encouraged تقویت کردن پیش بردن
encourages تقویت کردن پیش بردن
aminister تهیه کردن بکار بردن
liquidate از بین بردن مایع کردن
liquidated از بین بردن مایع کردن
liquidates از بین بردن مایع کردن
encourage تقویت کردن پیش بردن
liquidating از بین بردن مایع کردن
reveled عیاشی کردن لذت بردن
reveling عیاشی کردن لذت بردن
encouage پیش بردن دلگرم کردن
pt down منسوخ کردن از بین بردن
revelled عیاشی کردن لذت بردن
make for کمک کردن پیش بردن
swoops چپاول کردن از بین بردن
swooping چپاول کردن از بین بردن
revelling عیاشی کردن لذت بردن
swooped چپاول کردن از بین بردن
swoop چپاول کردن از بین بردن
elate بالا بردن محفوظ کردن
to show one to the door کسیرا تا دم در بردن یارهنمایی کردن
abolishes ازمیان بردن منسوخ کردن
foray تهاجم کردن بیغما بردن
run (someone) in <idiom> به زندان بردن ،دستگیر کردن
revels عیاشی کردن لذت بردن
forays تهاجم کردن بیغما بردن
masochism لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
palaver از راه بدر بردن چاخان کردن
kill تلفات منفجر کردن از بین بردن
shove با زور پیش بردن پرتاب کردن
shoved با زور پیش بردن پرتاب کردن
shoving با زور پیش بردن پرتاب کردن
submerge دراب فرو بردن زیر اب کردن
submerged دراب فرو بردن زیر اب کردن
submerges دراب فرو بردن زیر اب کردن
submerging دراب فرو بردن زیر اب کردن
unlearnt محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
removal از بین بردن برداشتن پیاده کردن
unlearns محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
kills تلفات منفجر کردن از بین بردن
unlearn محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
square بتوان دوم بردن مجذور کردن
squaring بتوان دوم بردن مجذور کردن
priori باب پی کردن بردن از علت به معلول
transpose به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
squared بتوان دوم بردن مجذور کردن
shoves با زور پیش بردن پرتاب کردن
squares بتوان دوم بردن مجذور کردن
transposing به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
transposes به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
debasing مقام کسی را پایین بردن پست کردن
deal lift بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
debase مقام کسی را پایین بردن پست کردن
to occupy much space فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
debased مقام کسی را پایین بردن پست کردن
debases مقام کسی را پایین بردن پست کردن
inflate پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflates پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflating پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
to make the most of به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
demoratize بی جرات کردن ازمیان بردن حس شهامت وانتظامات ارتش
remove بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
to give one a lift کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
paragons رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragon رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
to beg [of a dog holding up front paws] التماس کردن [سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
to sit up and beg التماس کردن [سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
gesticulating با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
synonymize الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
gesticulated با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
thefts بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
theft بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
gesticulate با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
lifts بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifting بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifted بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
cost plus pricing تعیین قیمت فروش با افزودن ضریب مخصوص منفعت به قیمت تمام شده
walking ring پیست بیضی شکل برای راه بردن و گرم کردن اسب پیش از مسابقه
target materials مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
squelch circuit یک نوع مدار رادیویی است که وفیفه ان کم کردن صداهای اضافی متن پیامها و یا ازبین بردن خرخر صدای رادیواست
plunders غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
plundering غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
plunder غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
demoralizing از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralised از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralising از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
carriages بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
carriage بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
demoralized از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizes از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralize از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralises از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
pluck عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucking عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucked عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucks عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
applications به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
application به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
steals به سرقت بردن یا سرقت کردن
steal به سرقت بردن یا سرقت کردن
antilift device ماسوره ضد بلند کردن مین ماسوره ضد بالا بردن مین
to get wind of بو بردن از
lead بردن
go away with بردن
to have it بردن
to go away with بردن
carried بردن
sense پی بردن
steer بردن
senses پی بردن
steered بردن
sensed پی بردن
discovered پی بردن
overblow بردن
carries بردن
carry بردن
steers بردن
carrying بردن
to bear away بردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com