English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (14 milliseconds)
English Persian
hale سوی دیگر بردن
Search result with all words
transpose بطرف دیگر معادله بردن
transposes بطرف دیگر معادله بردن
transposing بطرف دیگر معادله بردن
crash conversion تبدیل یک سیستم به سیستم دیگر به وسیله به پایان بردن عملیات سیستم قدیمی به هنگام اجرا شدن سیستم جدید
dowse پی بردن به وجوداب یا منابع دیگر زیرزمینی بوسیله گمانه
telemark پیچ اسکی بجلو وجلو بردن ان از اسکی دیگر
Other Matches
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
imbibes تحلیل بردن فرو بردن
imbibed تحلیل بردن فرو بردن
imbibe تحلیل بردن فرو بردن
to push out پیش بردن جلو بردن
imbibing تحلیل بردن فرو بردن
masochism لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shifts تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
realises پی بردن
sensed پی بردن
realising پی بردن
realised پی بردن
sense پی بردن
snatch بردن
bears : بردن
bear بردن
realize پی بردن
realizes پی بردن
bear : بردن
realizing پی بردن
snatched بردن
abstracts بردن
lead بردن
removing بردن
removes بردن
abstract بردن
remove بردن
drives بردن
drive بردن
senses پی بردن
abstracting بردن
snatching بردن
snatches بردن
leads بردن
bears بردن
transporting بردن
conveys بردن
transported بردن
transport بردن
steer بردن
steered بردن
steers بردن
convey بردن
conveyed بردن
conveying بردن
transports بردن
make away with <idiom> بردن
go away with بردن
find out پی بردن
hock پی بردن
discovers پی بردن
discovering پی بردن
discovered پی بردن
discover پی بردن
carry away از جا در بردن
traced پی بردن به
carry بردن
carrying بردن
traces پی بردن به
to smell out پی بردن به
to smell a rat بو بردن
to go away with بردن
live به سر بردن
lead به سر بردن
carries بردن
to get wind of بو بردن از
to bear away بردن
trace پی بردن به
retracts تو بردن
retracting تو بردن
retracted تو بردن
retract تو بردن
carried بردن
port بردن
show to the door تا دم در بردن
portage بردن
overblow بردن
take بردن
to have it بردن
to pull off بردن
wins بردن
win بردن
realized پی بردن
takes بردن
wiping ازمیان بردن
wipe ازمیان بردن
wiped ازمیان بردن
to make use of بکار بردن
inherits به ارث بردن
wipes ازمیان بردن
decolorate رنگ بردن از
degust لذت بردن
embog در گل فرو بردن
fiddle away تحلیل بردن
make a profit سود بردن
drive a benefit سود بردن
depredate به یغما بردن
to file off or away باسوهان بردن
to follow up the scent بچیزی پی بردن
inherits به میراث بردن
dislimn از بین بردن
depredate ازبین بردن
to gain the upper hand پیش بردن
to make spoil of به یغما بردن
to lead captive با اسارت بردن
stubs تحلیل بردن
actuate به کار بردن
stubbing تحلیل بردن
to make mincemeat of از میان بردن
to make a goal یک بازی بردن
to leadscaptive با اسارت بردن
stub تحلیل بردن
bring off بیرون بردن
bring in سود بردن
to laugh down باخنده از رو بردن
gulp فرو بردن
to help forward پیش بردن
to make a profit سود بردن
stubbed تحلیل بردن
abuses بد بکار بردن
to have up بدادگاه بردن
abusing بد بکار بردن
to have a gust of لذت بردن از
gulps فرو بردن
gulping فرو بردن
gulped فرو بردن
back off عقب بردن
lifting بالا بردن
goes بسر بردن
misusage بدکار بردن
misemploy بد بکار بردن
play havoc among از بین بردن
put back عقب بردن
make much of حساب بردن از
put forth بکار بردن
look down با نگاه از رو بردن
live out the night شب را بسر بردن
lead captive به اسارت بردن
laugh down با خنده از رو بردن
put forward جلو بردن
go بسر بردن
outvie پیش بردن از
lifted بالا بردن
lift بالا بردن
on the nose بردن شرط
obviation از بین بردن
catalog به فهرست بردن
drive جلو بردن
sinks فرو بردن
drives جلو بردن
regret حسرت بردن
regrets حسرت بردن
regretted حسرت بردن
regretting حسرت بردن
lifts بالا بردن
reave بزور بردن
pushes یورش بردن
misused بدبکار بردن
misuse بدبکار بردن
relishing لذت بردن از
relishes لذت بردن از
harbor پناه بردن
relished لذت بردن از
relish لذت بردن از
subduct بیرون بردن
take off بردن کم کردن
get wind of something پی بچیزی بردن
get along بسر بردن
to breathe in air دم فرو بردن
to carry on پیش بردن
immerge فرو بردن
misuses بدبکار بردن
pushes با زورجلو بردن
knock out از بین بردن
jack up بالا بردن
pushed یورش بردن
pushed با زورجلو بردن
push یورش بردن
push با زورجلو بردن
sink فرو بردن
reive به زور بردن
serve time در زندان به سر بردن
submerse در اب فرو بردن
immergence فرو بردن
misusing بدبکار بردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com