Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 173 (8 milliseconds)
English
Persian
to break in
شاخ شکستن سوغان
Other Matches
broken
رام واماده سوغان گیری
force
درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forcing
درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forces
درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
breakaway
شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
pips
شکستن شکستن وبازشدن
pipping
شکستن شکستن وبازشدن
pipped
شکستن شکستن وبازشدن
pip
شکستن شکستن وبازشدن
to break a
شکستن
pierces
شکستن
to break apart
شکستن
cracking
شکستن
deflected
شکستن
to break open
شکستن
to break rank
صف شکستن
to break to pieces
شکستن
to fly asunder
شکستن
deflect
شکستن
fracturing
شکستن
fractures
شکستن
To break ranks.
صف را شکستن
disruption
شکستن
disruptions
شکستن
dishallow
شکستن
fly asunder
شکستن
deflecting
شکستن
infract
شکستن
infraction
شکستن
split up
شکستن
hewn
شکستن
disobeys
شکستن
disobeying
شکستن
disobeyed
شکستن
deflects
شکستن
pierce
شکستن
disobey
شکستن
fractured
شکستن
to fall apart
در هم شکستن
nick
شکستن
crushes
شکستن
fraction
شکستن
crush
شکستن
fractions
شکستن
chopped
شکستن
chop
شکستن
crushed
شکستن
nicked
شکستن
nicking
شکستن
fracture
شکستن
breaks
شکستن
break
شکستن
nicks
شکستن
to hew asunder
شکستن
slashes
قیمت را شکستن
slashed
قیمت را شکستن
abjure
سوگند شکستن
abjured
سوگند شکستن
slash
قیمت را شکستن
abjures
سوگند شکستن
abjuring
سوگند شکستن
deblock
شکستن کنده
refracts
بر گرداندن شکستن
beat a record
حد نصاب را شکستن
break down
درهم شکستن
to bruise somebody
دل کسی را شکستن
to crack an egg
تخمی را شکستن
to break one's leg
شکستن ساق پا
0To break thru a blockade ( siege ) .
محاصره را شکستن
unseal
مهرچیزی را شکستن
to break one's promise
شکستن عهدوقول
housebreak
حرز را شکستن
brittle fracture
شکستن از تردی
overwhelms
درهم شکستن
fracture
شکستن شکافتن
scrunching
درهم شکستن
scrunches
درهم شکستن
scrunched
درهم شکستن
scrunch
درهم شکستن
fractured
شکستن شکافتن
fractures
شکستن شکافتن
fracturing
شکستن شکافتن
cleave
شکستن ورامدن
cleaved
شکستن ورامدن
cleaves
شکستن ورامدن
vanquish
درهم شکستن
vanquished
درهم شکستن
vanquishes
درهم شکستن
vanquishing
درهم شکستن
overwhelm
درهم شکستن
overwhelmed
درهم شکستن
breaks
شکستن موج
break
شکستن موج
refracting
بر گرداندن شکستن
perjuring
عهد شکستن
crashing
درهم شکستن
crashes
درهم شکستن
crashed
درهم شکستن
crush
باصدا شکستن
crushed
باصدا شکستن
crushes
باصدا شکستن
perjure
عهد شکستن
perjures
عهد شکستن
crashingly
درهم شکستن
refracted
بر گرداندن شکستن
refract
بر گرداندن شکستن
crash
درهم شکستن
His failure was a bitter experience.
شکستن تجربه تلخی شد
knap
ضربه زدن شکستن
fission
شکستن هسته اتمی
to bruise somebody
قلب کسی را شکستن
To break a promise.
عهد وقولی را شکستن
To feel on top of the world.
با دم خود گردو شکستن
fissionable
قابل شکستن وتقسیم
violates
شکستن نقض کردن
violate
شکستن نقض کردن
violated
شکستن نقض کردن
smash
خرد کردن شکستن
smashes
خرد کردن شکستن
shatter
داغان کردن شکستن
stave
شکستن ریزش کردن
shatters
داغان کردن شکستن
smiting
خرد کردن شکستن
edman degradation technique
شکستن به روش ادمن
smites
خرد کردن شکستن
smite
خرد کردن شکستن
elision
باقوه مکانیکی شکستن
breach of promise
شکستن پیمان ازدواج
to collapse
درهم شکستن
[مذاکره یا فرضیه]
smashes
شکست دادن درهم شکستن
To break down the enemys resistance.
مقاومت دشمن رادرهم شکستن
smash
شکست دادن درهم شکستن
To bite the hand that feeds one .
نمک راخوردن ونمکدان شکستن
fissional
وابسته به شکستن هسته اتم
shiwari
شکستن اجسام سخت درکاراته
age
شکستن جسم با فشارهای مکرر
ages
شکستن جسم با فشارهای مکرر
shard
شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
shards
شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
section out
شکستن موج بطور ناهموار
break-ins
حرز را شکستن وبزور داخل شدن
battering rams
میله مخصوص شکستن دروازه ها و غیره
break-in
حرز را شکستن وبزور داخل شدن
break in
حرز را شکستن وبزور داخل شدن
throw the book at
<idiom>
شدیدا مواخذه کردنبخاطر شکستن قانون
To set the Thames on fire . to do a herculeam task .
کمر غول راخم کردن ( شکستن )
battering ram
میله مخصوص شکستن دروازه ها و غیره
multilation
شکستن یا فلج کردن اعضا بدن
squish
صدای شکستن یا پرتاب چیزی له کردن
snapping
شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snap
شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
crackles
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
snapped
شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
crackle
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackled
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
snaps
شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
lay waste
<idiom>
خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
amulets
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulet
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
pagination
روند شکستن یک گزارش چاپ شده به واحدهایی متنافر باصفحات
untimate load
بیشترین نیروئی که هر جزء سازهای بدون شکستن بایدتحمل کند
parse
شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
parsed
شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
parses
شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
creptation
تخریب خلل و فرج بتن همراه با صدای درهم شکستن
linear
روش شکستن ریاضی مشکل به طوری که دو قسمت باکامیوتر قابل حل باشد
cracking
وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
cracking
شکستن هیدروکربورهای متشکله نفت خام و تبدیل ان به هیدروکربورهای سبکتر
get the axe
ناپدید شدن موج سوار زیر اب با شکستن موج
sonic boom
انفجار صوتی شکستن دیوار صوتی
sonic booms
انفجار صوتی شکستن دیوار صوتی
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com