Dictiornary-Farsi | شرایط متعارفی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
normal temperature and pressure	شرایط متعارفی
standard temperature and pressure	شرایط متعارفی
standard conditions	شرایط متعارفی


Other Matches

dynamic condition	شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation	شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
canonical	متعارفی
gen	متعارفی
standards	متعارفی
standard	متعارفی
commoners	معمولی متعارفی
normal energy level	تراز متعارفی
canonical form	صورت متعارفی
normal band	نوار متعارفی
commonest	معمولی متعارفی
man in the street	ادم متعارفی
enchorial	معمول متعارفی
standard atmospheric pressure	فشار متعارفی جو
common	معمولی متعارفی
normal boiling point	نقطه جوش متعارفی
normal freezing point	نقطه انجماد متعارفی
second best theory	نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
fractions	بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fraction	بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
terming	شرایط
conditions	شرایط
terms	شرایط
termed	شرایط
term	شرایط
the conditions	شرایط ان
equilibrium conditions	شرایط تعادل
boundary conditions	شرایط مرزی
boundary conditions	شرایط حدی
final cinditions	شرایط فینال
emergency conditions	شرایط اضطراری
terms of shipment	شرایط حمل
final cinditions	شرایط پایانی
qulifications	واجد شرایط
existing circumstances	شرایط موجود
fair play	شرایط برابر
credit terms	شرایط اعتبار
conference terms	شرایط کنفرانس
delivery terms	شرایط تحویل
conditions of purchase	شرایط خرید
conditions of contract	شرایط قرارداد
requirements of the credit	شرایط اعتبار
condition of readiness	شرایط امادگی
tight spot <idiom>	شرایط سخت
dis qualified	فاقد شرایط
Russian roulette <idiom>	شرایط پرخطر
given conditions	شرایط معینه
given conditions	شرایط معلوم
settlement terms	شرایط پرداخت
payment terms	شرایط پرداخت
present conditions	شرایط فعلی
qalified	واجد شرایط
terms of trade	شرایط معامله
terms of payment	شرایط پرداخت
terms and conditions	ضوابط و شرایط
second order conditions	شرایط ثانوی
settlement terms	شرایط تسویه
shipping terms	شرایط حمل
spring conditions	شرایط بهاری
stability conditions	شرایط ثبات
standard condition	شرایط استاندارد
standard temperature and pressure	شرایط استاندارد
tropical condition	شرایط گرمسیری
normal temperature and pressure	شرایط استاندارد
ball games	شرایط وضعیت
implied terms	شرایط ضمنی
implied terms	شرایط تلویحی
ball game	شرایط وضعیت
initial condition	شرایط اولیه
light conditions	شرایط نور
working conditions	شرایط کار
liner terms	شرایط خط کشتیرانی
makings	شرایط لازم
marginal conditions	شرایط نهائی
mutual terms	شرایط متقابل
necessary conditions	شرایط لازم
sufficient conditions	شرایط کافی
no bed of roses <idiom>	شرایط سختوبد
qualified	واجد شرایط
usual conditions	شرایط معمول
qualifies	واجد شرایط
plateaus	شرایط پایا
qualify	واجد شرایط
plateau	شرایط پایا
requirements	شرایط لازم
eligible	واجد شرایط
suitable conditions	شرایط مناسب
disadvantages	شرایط نامساعد
disadvantage	شرایط نامساعد
terms of trade	شرایط مبادله
qualification	واجد شرایط
qualification	وضعیت شرایط
plateaux	شرایط پایا
conditions of use	شرایط کاربرد
qualifications	شرایط لازم
competition conditions	شرایط رقابت
actude conditions	شرایط حاد
conditions of (the) competition	شرایط رقابت
competitive conditions	شرایط رقابت
admission requirements	شرایط پذیرش
average conditions	شرایط عادی
average conditions	شرایط متوسط
adverse factors	شرایط نامساعد
ballistic conditions	شرایط بالیستیکی
conditions	شرایط اوضاع
bona fide	واجد شرایط
actude conditions	شرایط شدید
ambient conditions	شرایط محیطی
meet	مطابق شرایط بودن
to impose conditions	با شرایط سنگین بارکردن
second order conditions	شرایط مرتبه دوم
circumstance	شرایط محیط اهمیت
machining requirments	شرایط براده برداری
other things being equal	اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
qualify for	واجد شرایط بودن
terms and conditions of the credit	ضوابط و شرایط اعتبار
qualificatory	واجد شرایط کننده
provisions of a contract	شرایط قرار داد
tenders conditions	شرایط عمومی مناقصه
ineligible	فاقد شرایط لازم
meets	مطابق شرایط بودن
possessing the necessary qualifications	واجد شرایط لازم
support conditions	شرایط تکیه گاهی
qualified	واجد شرایط لازمه
quantified	واجد شرایط شدن
entry group	گروه واجد شرایط
quantifies	واجد شرایط شدن
quantify	واجد شرایط شدن
quantifying	واجد شرایط شدن
conditions	مقررات و شرایط اسبدوانی
bend	شرایط خمیدگی زانویی
through the mill <idiom>	تجربه شرایط مشکل
conditions of sale	شرایط اساسی معامله
make a difference <idiom>	شرایط را عوض کردن
tight squeeze <idiom>	شرایط سخت تجاری
turn the tables <idiom>	عوض کردن شرایط
feudatory	تابع شرایط تیول
eligible	واجد شرایط مطلوب
it does not s. the condition	واجدان شرایط نیست
qualified	دارای شرایط لازم
investigation of foundation conditions	تحقیق شرایط شالوده
ineligibility	فقدان شرایط لازم
volcanism	شرایط و خصوصیات اتشفشانی
unqualified	فاقد شرایط لازم
loan conversion	تجدید نظر در شرایط وام
debt rescheduling	تجدید نظر در شرایط وام
size up <idiom>	بسته به شرایط ،برانداز کردن
restructure	شرایط وام را عوض کردن
restructured	شرایط وام را عوض کردن
restructures	شرایط وام را عوض کردن
Are you prepared to accept my conditions?	حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
However difficult the circumstances [are] , ...	هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
come into one's own <idiom>	به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
time utility	بهره گیری از شرایط زمانی
get in the swing of things <idiom>	به شرایط جدید عادت کردن
reasonableness of terms in contract	معقول بودن شرایط قرارداد
desirability	درجه تمایل شرایط مطلوب
climate for growth	شرایط لازم برای رشد
ceteris paribus	ثابت بودن سایر شرایط
entry group	واجدین شرایط تخصصی شغلی
ligting conditions	شرایط روشنایی نسبتهای نور
disqualifying	فاقد شرایط لازم دانستن
disqualify	فاقد شرایط لازم دانستن
disqualified	فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifies	فاقد شرایط لازم دانستن
fall back	سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
reschedules	در شرایط وام تجدید نظر کردن
rescheduling	در شرایط وام تجدید نظر کردن
rescheduled	در شرایط وام تجدید نظر کردن
make the best of <idiom>	دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
condition book	کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
dead duck <idiom>	در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
play it by ear <idiom>	تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
put someone in the picture <idiom>	شرایط را شرح دادن برای کسی
qualify	صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
to satisfy conditions	شرایط را برآورده کردن [ریاضی] [فیزیک]
reschedule	در شرایط وام تجدید نظر کردن
qualified person	شخص واجد شرایط کارشناس متخصص
qualifies	صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
demand oriented pricing	قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
eligible	واجد شرایط برای انتخاب شدن
differential effects	اثرتغییر شرایط استاندارد روی سهمی گلوله
let (something) ride <idiom>	ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
To preserve the status quo .	وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
To stipulate.	شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
ineligibly	بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
breeding grounds	محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
breeding ground	محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
all weather fighter	هواپیمایی که در هر گونه شرایط جوی قادر به عمل باشد
It is for the Court to fix the terms. [ The terms are a matter for the Court to fix.]	این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
bargaining chips	عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
bargaining chip	عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
farraginous	تلفیق کننده کلیه شرایط واخلاقهای متفاوت وجنسهای مخالف
to live like animals [in a place]	در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
demands of providing healthy living and working conditions	خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
advantaged	کسیکه در شرایط بهتری از لحاظ اجتماعی و یا مادی قرار دارد
adverse yaw	شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
special contracts	منظور عقودی هستند که نام و صیغه خاص و شرایط ویژه دارند
weakest maintained	ضعیف ترین مخلوط سوخت که تحت شرایط معین میتواندتوان را بیشینه نگهدارد
The prisoners of the terrorist militia were detained under inhumane conditions.	زندانیان گروه شبه نظامی تروریستی در شرایط غیرانسانی بازداشت شده بودند.