Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
preemptor
شریک دارای حق تقدم در خرید
Other Matches
priority targets
هدفهای دارای تقدم
preexistent
دارای تقدم در وجود
background processing
کار با حق تقدم پایین که وقتی اجرا میشود که دیگر کاری با حق تقدم از آن بیشتر موجود نباشد
migration
انتقال داده بین وسیله با تقدم بالا یا line-on با تقدم پایین یا line-off
foreground program
برنامهای که تقدم بالایی داشته و بنابر این بر برنامههای فعال جاری در یک سیستم کامپیوتری که ازروش چند برنامهای استفاده میکند تقدم دارد
coparcener
شریک مشاع دارای حق مشاع
close price
دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request
درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
field buying
خرید کردن در صحرا خرید محلی
partners
شریک کردن شریک
partner
شریک کردن شریک
partnered
شریک کردن شریک
yokefellow
شریک شریک زندگی
partnering
شریک کردن شریک
ostensible
شریک فاهری در CL کسی را گویند که اسمش در ضمن اسم شرکتی اعلام شود و یا عملا" در اداره ان دخالت کند که در این حالت مشئوولیت او در برابر کسانی که به ایت اعتبار او را شریک پنداشته اند درست مانند شرکاواقعی است هر چند که درواقع سهمی نداشته باشد
purchase price variance
سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
order
خرید سفارش خرید
he was a partner with me
با من شریک یا انباز بود شریک من بود
central purchase
خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
preferences
تقدم
pas
حق تقدم
preference
تقدم
better hand
تقدم
priorship
تقدم
preemimence
تقدم
precession
تقدم
precedency
حق تقدم
leads
تقدم
priorship
حق تقدم
lead
تقدم
primacy
تقدم
right of way
تقدم
right of way
حق تقدم
precedence
حق تقدم
priority
حق تقدم
priority
تقدم
right of priority
حق تقدم
anteriority
تقدم
antecedence
تقدم
precedence
تقدم
priorities
حق تقدم
rights of way
تقدم
rights of way
حق تقدم
preferment
حق تقدم
priorities
تقدم
preexistence
تقدم وجود
priority of check
تقدم کیش
priority of fires
تقدم اتشها
to give place to
تقدم دادن
time priority
تقدم زمانی
ratings
ترتیب تقدم
to give preference to
تقدم دادن بر
urgent priority
تقدم حیاتی
urgent priority
تقدم فوری
valve lead
تقدم سوپاپ
pre existence
تقدم وجود
emergency priority
تقدم فوری
precendence rules
قواعد تقدم
precession of the equinoxes
تقدم اعتدالین
rating
ترتیب تقدم
to give priority to
تقدم دادن به
emergency priority
تقدم اضطراری
precedence
ترتیب تقدم
precedence
تقدم پیامها
law of primacy
قانون تقدم
leads
سرمشق تقدم
lead
سرمشق تقدم
priority intersection
تقدم باراهفرعی
major road
راه با حق تقدم
burdened
فاقد حق تقدم
system priorities
تقدم های سیستم
rights of way
حق تقدم در عبوروسائط نقلیه
preempt
حق تقدم پیدا کردن
issue priority
تقدم توزیع اماد
issue priority
ترتیب تقدم توزیع
prolepsis
تقدیم یا تقدم امری
right of way
حق تقدم در عبوروسائط نقلیه
transposition
تقدم و تاخر جابجاشدگی
law of prior entry
قانون تقدم ورود
primacy recency effect
اثر تقدم - تاخر
background
کار با حق تقدم پایین
backgrounds
کار با حق تقدم پایین
joint
شریک
consort
شریک
partaker
شریک
backer
شریک
complier
شریک
participator
شریک
accessorial
شریک
accessory
شریک
associating
شریک
coagent
شریک
coparcener
شریک
copartner
شریک
associate
شریک
associated
شریک
pardner
شریک
consorts
شریک
consorting
شریک
associates
شریک
company
شریک
companies
شریک
consorted
شریک
copratner
شریک
backers
شریک
counterpart
شریک
pal
شریک
partners
شریک
compatriot
شریک
compatriots
شریک
sharer
شریک
counterparts
شریک
partnering
شریک
pals
شریک
participant
شریک
conpanion
شریک
partner
شریک
partnered
شریک
privy
شریک
participants
شریک
freight route order
ترتیب تقدم استفاده از جاده ها
privilegium
حق تقدم در شکار حیوانات اهلی
backgrounds
برنامه کامپیوتری با حق تقدم پایین
background
برنامه کامپیوتری با حق تقدم پایین
fellow heir
شریک ارث
p in the second degree
شریک جرم
participate
شریک شدن
joint heir
شریک ارث
participated
شریک شدن
devil's advocate
شریک شیطان
participates
شریک شدن
devil's advocates
شریک شیطان
aider and abettor
شریک در جرم
joint owner
شریک ملک
participant
شریک در جرم
partner
شریک شدن
nominal partner
شریک اسمی
joint hands
شریک شدن
coheir
شریک در ارث
partnering
شریک شدن
cosignatory
شریک در امضا
partners
شریک شدن
partnered
شریک شدن
corespondent
شریک جرم
participants
شریک در جرم
coheir
شریک ارث
ostensible
شریک اسمی
chip in
<idiom>
شریک شدن
conspirator
شریک فتنه
general partner
شریک ضامن
fellow or foint heir
شریک الارث
duumvir
شریک مقام
half
شریک ناقص
particeps criminis
شریک جرم
parcener
شریک مشاع
associating
شریک کردن
fllowheir
شریک ارث
party
طرف شریک
associates
شریک کردن
conspirators
شریک فتنه
associated
شریک کردن
he partook of fare
در خوراک ما شریک شد
associate
شریک کردن
abetter
شریک جرم
The pedestrain has the right of way.
حق تقدم در عبور با عابر پیاده است
to shunt somebody aside
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
foreground
برنامه با تقدم بالا در سیستم چندکاره
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
alphameric
مرتب کردن حروف و اعدادبترتیب تقدم
interrupt
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
interrupting
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
interrupts
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
transpostion
پس و پیش سازی تقدم وتاخر تغییر مایه
pre audience
ترتیب تقدم صحبت اصحاب دعوی در محکمه
background
که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود
backgrounds
که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود
associates
شریک کردن همدست
enter into partnership with someone
با کسی شریک شدن
associated
شریک کردن همدست
part owners
افراد شریک المال
associating
شریک کردن همدست
sleeping partners
شریک سرمایه رسان
sleeping partner
شریک سرمایه رسان
to be an accessory to murder
شریک در قتل بودن
jack on both sides
شریک دزدورفیق قافله
accomplice
شریک یا معاون جرم
coauthor
شریک در تالیف ونگارش
accomplices
شریک یامعاون جرم
associate
شریک کردن همدست
cobelligerent
شریک درتجاوز یا خصومت
silent partner
شریک سرمایه رسان
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
foreground
کار با تقدم بالا که توسط کامپیوتر اجرا شود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com