English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
podunk شهر کوچک ودور افتاده
Other Matches
islet جای پرت ودور افتاده
islets جای پرت ودور افتاده
behind the times <idiom> از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
thin بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thinned بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thinners بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thinnest بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thins بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
long off موضع گرفتن در جلو توپزن ودور از او در یک طرف
long on موضه گرفتن در جلو توپزن ودور از او در طرف دیگر
petty cash صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
gemmule یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
widget آلت کوچک [ابزار ] [اسباب مکانیکی کوچک]
jigger بادبان کوچک یکجور کرجی کوچک
increments فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
increment فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
pig board تخته کوچک برای موجهای کوچک
pannikin لیوان کوچک پیمانه کوچک
knobble برامدگی کوچک گره کوچک
old fashioned از مد افتاده
riper جا افتاده
ripe جا افتاده
elliptic افتاده
out of date از مد افتاده
whacked <adj.> از پا افتاده
flagging افتاده
low افتاده
crest fallen افتاده
ripest جا افتاده
fallen افتاده
the meshes of a sieve mesh در هم افتاده
archaic <adj.> از مد افتاده
footworn از پا افتاده
unassuming افتاده
whacked از پا افتاده
mellowed جا افتاده
mellowing جا افتاده
old hat از مد افتاده
modest افتاده
meek افتاده
downfallen افتاده
mellows جا افتاده
mellow جا افتاده
meshed درهم جا افتاده
recluses دور افتاده
backs بدهی پس افتاده
back بدهی پس افتاده
short of breath از نفس افتاده
deferred عقب افتاده
ordinary پیش پا افتاده
short winded از نفس افتاده
retarded عقب افتاده
obvolute رویهم افتاده
tatty پیش پا افتاده
outlying دور افتاده
old hat پیش پا افتاده
installed از کار افتاده
hors de combat از کار افتاده
prostrate بخاک افتاده
out-of-date <idiom> از مد افتاده (دمد)
copybook پیشپا افتاده
remotely دور افتاده
lame ducks از کار افتاده
recluse دور افتاده
unassertive افتاده حال
unregarded ازقلم افتاده
lame duck از کار افتاده
seedy از کار افتاده
commonplace پیش پا افتاده
with fingers interlocked با انگشتان در هم افتاده
prostrating بخاک افتاده
prostrated بخاک افتاده
prostrates بخاک افتاده
compromised در خطراکتشاف افتاده
compromised به خطر افتاده
delayed به تاخیر افتاده
delayed عقب افتاده
banal پیش پا افتاده
obsolete ازکار افتاده
in register روی هم افتاده
mity کزم افتاده
noneffective از کار افتاده
not operationally ready از کار افتاده
nutant پایین افتاده
backwards عقب افتاده
out of order از کار افتاده
outstandingly عقب افتاده
outstanding عقب افتاده
dowm از کار افتاده
backward عقب افتاده
jugate روی هم افتاده
winded از نفس افتاده
demimonde عقب افتاده
deferred credits درامد پس افتاده
decurrent پایین افتاده
cyma recta موجی افتاده
occurred <past-p.> اتفاق افتاده
happened <past-p.> اتفاق افتاده
outland دور افتاده
lowlier صغیر افتاده
protrudent بیرون افتاده
trite پیش پا افتاده
he fell prone دمر افتاده
arrear بدهی پس افتاده
slack جای افتاده یا شل
hanging gale اجاره پس افتاده
slackest جای افتاده یا شل
slacks جای افتاده یا شل
overlapping روی هم افتاده گی
proleptic پیش افتاده
back rent اجاره پس افتاده
lowly صغیر افتاده
long face لب و لوچه افتاده
overlapping رویهم افتاده
impassionate بهوس افتاده
deadline از کار افتاده
backrent اجارهء پس افتاده
deadlines از کار افتاده
lowliest صغیر افتاده
self-effacing باحیا افتاده فروتن
evader دور افتاده از یکان
logjam کارهای عقب افتاده
sears خشکیده از کار افتاده
interjacent میانی در میان افتاده
inferior ovary تخمدان پایین افتاده
inferior calyx کاسه پایین افتاده
seared خشکیده از کار افتاده
sear خشکیده از کار افتاده
remote site محل دور افتاده
slothful دیرپای عقب افتاده
pulled شکسته شده افتاده
arrear دین عقب افتاده
back rent کرایه عقب افتاده
stalled tank تانک از کار افتاده
serotine عقب افتاده دیر رس
outfield مزرعه دور افتاده
back pay حقوق عقب افتاده
out of gear ازدنده بیرون افتاده
outback جای دور افتاده
leading current شدت پیش افتاده
defeature از شکل افتاده گی بیقوارگی
seedy بتخم افتاده مندرس
arrears بدهیهای عقب افتاده
allopatric جداگانه اتفاق افتاده
Arrears of work . Back log of work . کارهای عقب افتاده
outpost پاسگاه دور افتاده
well worn پیش پا افتاده معمولی
well-worn پیش پا افتاده معمولی
The coin is at the bottom of the pond . سکه افتاده کف حوض
quotidian روزمره پیش پا افتاده
to be out of luck <idiom> از اسب افتاده بودن
to have bad luck <idiom> از اسب افتاده بودن
Underdeveloped ( backward) countries . کشورهای عقب افتاده
outposts پاسگاه دور افتاده
retards بتعویق انداختن عقب افتاده
platitudinous تکراری و پیش پا افتاده کردن
retarding بتعویق انداختن عقب افتاده
toddled کودک تازه براه افتاده
impassioned تهییج شده بهوس افتاده
toddling کودک تازه براه افتاده
unfrequented دور افتاده تکرار نشدنی
a quiet backwater محل آرام و عقب افتاده
toddle کودک تازه براه افتاده
toddles کودک تازه براه افتاده
a rural backwater محل روستایی عقب افتاده
retard بتعویق انداختن عقب افتاده
dead tired <idiom> خیلی خسته واز پا افتاده
toddler کودک تازه براه افتاده
pile-up انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile-ups انباشتگی کارهای عقب افتاده
advanced ترقی کرده پیش افتاده
orphans جدا افتاده در صفحه اخر
orphaned جدا افتاده در صفحه اخر
orphan جدا افتاده در صفحه اخر
My rent has been postponed. اجاره ام عقب افتاده است
The first line is left out. سطر اول جا افتاده است
toddlers کودک تازه براه افتاده
demode ازمد افتاده کهنه شده
deadlined equipment لوازم و تجهیزات از کار افتاده
bay چه قبل اتفاق افتاده است
The show has been postponed. نمایش عقب افتاده است
My name has been left out . اسم من از قلم افتاده است
down میله افتاده واخراج توپزن
dead mines مینهای بی اثر و از کار افتاده
cumulative preferential سود پس افتاده و فعلی سهام ممتازه
underdeveloped رشد کافی نیافته عقب افتاده
accidental آنچه تصادفی اتفاق افتاده است
i am behind in my rent کرایه خانه ام عقب افتاده است
low browed پایین افتاده دارای سردر کوتاه
lap joint لبه رویهم افتاده ومتصل بهم
shibboleths امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
dead wood میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
shibboleth امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
The date of the meeting has been advanced. تاریخ جلسه جلو افتاده است
The region became an economic backwater. این ناحیه از نظر اقتصادی عقب افتاده شد.
dead engine موتوری که در حین پرواز ازکار افتاده است
That's old hat! <idiom> این که آشنا و مکرر [پیش پا افتاده ] است!
bathos تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
Mentally retarded children. کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
fill تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com