Dictiornary-Farsi | صرفه جوئیهای مقیاس | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
economies of scale	صرفه جوئیهای مقیاس


Other Matches

consumption economies	صرفه جوئیهای مصرفی
internal economies	صرفه جوئیهای داخلی
external economies	صرفه جوئیهای خارجی
spillover benefits	صرفه جوئیهای خارجی
economies of scale	صرفه جوئیهای تولید انبوه
internal diseconomies	عدم صرفه جوئیهای داخلی
diseconomies of scale	عدم صرفه جوئی به مقیاس
positive externalities	صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت
nominal scale	شاخص مقیاس اسمی مقیاس غیر واقعی مقیاس تقریبی
economic	نزدیک به صرفه مقرون به صرفه
barleycorn	مقیاس وزنی برابر 8460/0 گرم مقیاس طولی برابر5/8میلیمتر
rood	مقیاس سطحی معادل یک چهارم جریب مقیاس طولی که درانگلستان 7 الی 8 یارد است
supply economy	صرفه جویی در مصرف اماد صرفه جویی تدارکاتی
centigrade temperature scale	مقیاس دمای سانتی گراد مقیاس دمای سلیسوس
scale factor	ضریب مقیاس نقشهای ضریب تبدیل مقیاس نقشه
small-scale	طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
small scale	طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
beta leonis	صرفه
thrifty	صرفه جو
advantage	صرفه
economizer	صرفه جو
parsimonious	صرفه جو
penny wise	صرفه جو
behoof	صرفه
economical	صرفه جو
frugal	صرفه جو
denebola	صرفه
inadvisable	بی صرفه
providential	صرفه جو
housewifely	صرفه جو
saving	صرفه جویی
cost-effective	مقرون به صرفه
frugality	صرفه جویی
frugal	با صرفه اندک
thrift	صرفه جوئی
economization	صرفه جوئی
backstop technology	تکنولوژی با صرفه
economical	مقرون به صرفه
thrift	صرفه جویی
inexpensive	معقول صرفه جو
costings	مقرون به صرفه
economy	صرفه جویی
economies	صرفه جویی
gained	صرفه استفاده
chariness	صرفه جوئی
gain	صرفه استفاده
he is a bad husband	صرفه جو نیست
frugally	با صرفه جوئی
gains	صرفه استفاده
scrounge	صرفه جویی کردن
To save . To economize.	صرفه جوئی کردن
economizing	صرفه جوئی کردن
It is not economical.	مقرون به صرفه نیست.
economizes	صرفه جویی کردن
economized	صرفه جویی کردن
economize	صرفه جویی کردن
scrounged	صرفه جویی کردن
scrounging	صرفه جویی کردن
sparing	مضایقه کننده صرفه جو
economy factor	ضریب صرفه جویی
economizing method	روش صرفه جویی
save	صرفه جویی کردن
saved	صرفه جویی کردن
saves	صرفه جویی کردن
thriftily	از روی صرفه جوئی
provident	صرفه جو اینده نگر
economising	صرفه جویی کردن
economises	صرفه جویی کردن
spareable	قابل صرفه جویی
parsimony	صرفه جویی کم خرجی
economised	صرفه جویی کردن
cut corners <idiom>	صرفه جویی کردن
scrounges	صرفه جویی کردن
economizer	صرفه جویی کننده انرژی
gas saving	صرفه جویی در مصرف بنزین
penny wise and pound foolish	صرفه جو در پنی و ولخرج درلیره
providence	صرفه جویی اینده نگری
feed heater	دستگاه صرفه جویی درحرارت
an economist of time	متخصص در صرفه جویی وقت
advantageously	با داشتن صرفه یا سود سودمندانه
time saver	صرفه جویی کننده در وقت
to save up for something	برای چیزی صرفه جویی کردن
housewifely	از روی خانه داری یا صرفه جوئی
austerity package	بسته صرفه جویی [اقتصاد] [سیاست]
I'm saving up for a new bike.	من برای یک دوچرخه جدید صرفه جویی می کنم.
an economist of time	کسی که میتواند در وقت صرفه جویی کند
laborsaving	تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
cut corners <idiom>	[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
metre	مقیاس
metres	مقیاس
indicator	مقیاس
measure	مقیاس
full-size	بخ مقیاس یک به یک
full size	بخ مقیاس یک به یک
meter	مقیاس
scaling	مقیاس
z scale	مقیاس " زی "
k scale	مقیاس ک
nominal scale	مقیاس
meters	مقیاس
scale	مقیاس
f scale	مقیاس اف
criterion	مقیاس
t scale	مقیاس T
guttman scale	مقیاس گاتمن
linear scale	مقیاس خطی
likert scale	مقیاس لی کرت
linear measure	مقیاس طولی
loading scale	مقیاس بارگیری
kelvin scale	مقیاس کلوین
graphic scale	مقیاس مصور
image scale	مقیاس تصویر
handwriting scale	مقیاس دستخط
ipsative scale	مقیاس نسبی
scale factor	مقیاس گذاری
interval scale	مقیاس فاصلهای
graphic scale	مقیاس خطی
lie scale	مقیاس دروغگویی
logarithmic scale	مقیاس لگاریتمی
psychological scale	مقیاس روانی
range indicator	مقیاس مسافت
ratio schedule	مقیاس نسبتی
ration scale	مقیاس نسبتی
temperature scale	مقیاس دما
stens	مقیاس ده بخشی
scalability	مقیاس پذیری
scale down	کاهش مقیاس
stanine scale	مقیاس نه بخشی
spectral scale	مقیاس طیفی
scale factor	ضریب مقیاس
scale of preferences	مقیاس رجحانها
scalogram	مقیاس تراکمی
scale up	افزایش مقیاس
scale of production	مقیاس تولید
tonal scale	مقیاس صوتی
product scale	مقیاس فراورده
precision scale	مقیاس دقیق
on a grand scale <adv.>	در مقیاس بزرگ
long measure	مقیاس طول
map scale	مقیاس نقشه
map scale	مقیاس نقشهای
medium scale	در مقیاس متوسط
nominal scale	مقیاس اسمی
numerical scale	مقیاس عددی
ordinal scale	مقیاس ترتیبی
percentile scale	مقیاس صدکی
photographic scale	مقیاس عکاسی
point scale	مقیاس امتیازی
transverse scale	مقیاس عرضی
scale of preferences	مقیاس برتریها
grade scale	مقیاس کلاسی
absolute temperature scale	مقیاس مطلق
conversion scale	مقیاس خطی
gauges	مقیاس معیار
gauged	مقیاس معیار
gauge	مقیاس معیار
cubic measure	مقیاس مکعب
cumulative scale	مقیاس تراکمی
large-scale	مقیاس بزرگ
large-scale	در مقیاس بزرگ
large scale	مقیاس بزرگ
large scale	در مقیاس بزرگ
standard	نورم مقیاس
standards	نورم مقیاس
age scale	مقیاس سنی
architecht's scale	خط کش مقیاس مهندسی
absolute scale	مقیاس مطلق
bar scale	مقیاس خطی
time scales	مقیاس زمانی
baume scale	مقیاس بومه
time scale	مقیاس زمانی
scaling	مقیاس سازی
small-scale	مقیاس کوچک
scaling	مقیاس گذاری
scale	مقیاس نقشه
elevation scale	مقیاس درجه
graphic	مقیاس مصور
measure	درجه مقیاس
fahrenheit scale	مقیاس فارنهایت
meters	مقیاس میزان
meter	مقیاس میزان
scaling	مقیاس کردن
scale	مقیاس کردن
evaporimter	مقیاس تبخیر
scale	مقیاس گذاشتن
ell	مقیاس طول
graphic	نمودار مقیاس
norm	مقیاس یامعیار
derived scale	مقیاس اشتقاقی
yardsticks	مقیاس پیمانه
deflection scale	مقیاس سمتی
small scale	مقیاس کوچک
yardstick	مقیاس پیمانه
norms	مقیاس یامعیار
degree gradution	مقیاس درجهای
dial graduation	مقیاس درجهای
staves	مقیاس پنج بخشی
manifest anxiety scale	مقیاس اضطراب اشکار
proofs	مقیاس خلوص الکل
return to scale	بازده نسبت به مقیاس