Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
to take the cross
صلیب بدوش گرفتن
Other Matches
carries
بدوش گرفتن
carry
بدوش گرفتن
carrying
بدوش گرفتن
carried
بدوش گرفتن
calvary
نام صلیب گاه حضرت عیسی نمایش صلیب کردن حضرت عیسی
landlouper
خانه بدوش
shoulder to shoulder
دوش بدوش
landloper
خانه بدوش
tramps
خانه بدوش
tramped
خانه بدوش
tramp
خانه بدوش
horse
بدوش کشیدن
vagabond
دربدر خانه بدوش
nomadically
بطور خانه بدوش
rover
ولگرد خانه بدوش
vagabonds
دربدر خانه بدوش
gangrel
اواره خانه بدوش
nomads
خانه بدوش صحرانشین
nomad
خانه بدوش صحرانشین
rangers
ولگرد خانه بدوش
shuffle off
بدوش دیگری گذاردن
caird
ادم خانه بدوش
ranger
ولگرد خانه بدوش
Bushmen
خانه بدوش درافریقای جنوبی
to saddle any one with a task
کاری را بدوش کسی گذاشتن
Bushman
خانه بدوش درافریقای جنوبی
bird of passage
شخص مهاجر وخانه بدوش
to shuffle off responsibility
مسئولیت را ازخودسلب کردن بدوش ودیگری گذاردن
crosses
صلیب
crucifix
صلیب
crossest
صلیب
crucifixes
صلیب
crosser
صلیب
acrux
صلیب
rood
صلیب
maltese cross
صلیب
alpha crucis
صلیب
cross
صلیب
crucifix pendant
صلیب آویزه
victoria cross
صلیب ویکتوریا
Latin cross
صلیب رومی
Lantern-cross
صلیب سنگی
dedication cross
صلیب مقدس
crossways
بشکل صلیب
crucis
صلیب جنوبی
cross bearer
صلیب بردار
cruciform
بشکل صلیب
southern cross
صلیب جنوبی
soiuthern cross
صلیب جنوب
sign of the cross
علامت صلیب
crucifer
صلیب بردار
crosslet
صلیب کوچک
cross wise
صلیب وار
fyloft
صلیب شکسته
haken kreuz
صلیب شکسته
acrux
الفا- صلیب
inverted cross
بالانس صلیب
crosswise
بشکل صلیب
crucifix
صلیب عیسی
orpin
عود صلیب
alpha crucis
الفا- صلیب
crux
صلیب جنوبی
crucifixes
صلیب عیسی
olympic cross
صلیب المپیک
Red Cross
صلیب سرخ
Calvary
صلیب سردر
geneva cross
صلیب سرخ
pectoral cross
صلیب سینه
cygni
طایر صلیب شمالی
trolley cross over
صلیب ترن برقی
invention of the cross
جشن یافتن صلیب
distinguished flying cross
نشان صلیب پرواز
distinguished service cross
نشان صلیب خدمت
RC
مخفف صلیب سرخ
cygnus
طایر صلیب شمالی
cruciferous
چلیپادار صلیب دار
cross support
نگهداشتن بدن بحالت صلیب
swastika
صلیب شکسته المان نازی
american national red cross
نشان صلیب سرخ امریکا
high cross
[صلیب سنگی دوره آنگلوساکسون]
greek cross
صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
ballistraria
[قابی به شکل صلیب در دیوارهای قرون وسطی]
balistraria
[قابی به شکل صلیب در دیوارهای قرون وسطی]
crucifixions
تصویر عیسی بر بالای صلیب مصلوب ساختن
crucifixion
تصویر عیسی بر بالای صلیب مصلوب ساختن
to cross self
با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
bless
مبارک خواندن باعلامت صلیب کسی را برکت دادن
blesses
مبارک خواندن باعلامت صلیب کسی را برکت دادن
sain
تقدیس کردن علامت صلیب روی بدن یاسینه کشیدن
hunger cloth
پرده روی صلیب ومجسمه ها
[دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
cross-window
[پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
lenten veil
پرده روی صلیب ومجسمه ها
[دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
to take medical advice
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
clams
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
slag
کفه گرفتن تفاله گرفتن
grip
طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in
<idiom>
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clam
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripped
طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate
جشن گرفتن عید گرفتن
gripping
طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips
طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up
درز گرفتن کاغذ گرفتن
palmer
زوار امکنه مقدسه که دو برگ خرما را صلیب وار به امکنه مقدسه حمل میکنند
crossbars
خط عرضی صلیب میله عرضی
crossbar
خط عرضی صلیب میله عرضی
To tell some one his fortune .
برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
resumes
از سر گرفتن
to get accustomed to
خو گرفتن
[به]
accustoms
خو گرفتن
to get used to
خو گرفتن
[به]
infold
در بر گرفتن
retake
پس گرفتن
lutes
گل گرفتن
resume
از سر گرفتن
holds
گرفتن
blinded
گرفتن
indwell
جا گرفتن
lute
گل گرفتن
resumed
از سر گرفتن
accompanies
دم گرفتن
To go bad and stink.
بو گرفتن
ceasing
گرفتن
reclaiming
پس گرفتن
to shut off
را گرفتن
to take fast hold of
گرفتن
to station oneself
جا گرفتن
reclaimed
پس گرفتن
reclaims
پس گرفتن
ceases
گرفتن
to get at
گرفتن
accompany
دم گرفتن
resuming
از سر گرفتن
lay to heart
به دل گرفتن
ceased
گرفتن
blinds
گرفتن
blind
گرفتن
reclaim
پس گرفتن
receive
گرفتن
to draw back
پس گرفتن
retreated
پس گرفتن
overtake
گرفتن
retreating
پس گرفتن
retreats
پس گرفتن
retrieved
پس گرفتن
retrieve
پس گرفتن
retaking
پس گرفتن
reoccupy
از سر گرفتن
to nestle oneself
جا گرفتن
catch
گرفتن
accustom
خو گرفتن
retreat
پس گرفتن
overtaken
گرفتن
retrieves
پس گرفتن
raclaim
پس گرفتن
cease
گرفتن
puddle
گل گرفتن
puddles
گل گرفتن
pushing
گرفتن
abate
اب گرفتن از
abated
اب گرفتن از
abates
اب گرفتن از
abating
اب گرفتن از
overtakes
گرفتن
to take a wife
زن گرفتن
seize
گرفتن
acclimatizes
خو گرفتن
break out
در گرفتن
obturate
گرفتن
retakes
پس گرفتن
hold
گرفتن
receives
گرفتن
retaken
پس گرفتن
accustoming
خو گرفتن
seized
گرفتن
seizes
گرفتن
take
گرفتن
takes
گرفتن
adeem
پس گرفتن
accompanied
دم گرفتن
grab
گرفتن
recaptured
پس گرفتن
skimmed
کف گرفتن از
to put a stop to
را گرفتن
wive
زن گرفتن
skimmed
گرفتن کف
skims
کف گرفتن از
false grip
گرفتن
encumber
گرفتن
skims
گرفتن کف
encumbered
گرفتن
encumbering
گرفتن
encumbers
گرفتن
skim
گرفتن کف
capturing
گرفتن
skim
کف گرفتن از
acclimatises
خو گرفتن
recaptures
پس گرفتن
acclimatised
خو گرفتن
recapturing
پس گرفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com