English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (14 milliseconds)
English Persian
boast ضربه از گوشه که بطور اریب بدیوار کناره و بعد به دیوارمقابل بخورد
boasted ضربه از گوشه که بطور اریب بدیوار کناره و بعد به دیوارمقابل بخورد
boasts ضربه از گوشه که بطور اریب بدیوار کناره و بعد به دیوارمقابل بخورد
Other Matches
bows ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
bowing ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
bowed ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
bow ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
blackguards سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد
blackguard سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد
bank shot ضربهای که گوی بیلیارد به کناره میز بخورد
chop ضربه پایین زدن به توپ برای اینکه به زمین بخورد
chopped ضربه پایین زدن به توپ برای اینکه به زمین بخورد
chimney-corner [گوشه یا کناره ی عقب نشین بخاری یا شومینه]
biteuro chagi ضربه پا بطرف اریب
at an overthwart بطور اریب
to an overthwart بطور اریب
thwartwise بطور اریب
sidelong بطور اریب
loft ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
lofts ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
cornerwise بطور اریب مورب
thwartwise بطور متقاطع اریب
cornerways بطور اریب مورب
crosshatch بطور اریب سایه زدن
obliquely بشکل اریب بطور مورب
croddhatching بطور اریب سایه زدن
jaw shot ضربه به گوی در گوشه میزبیلیارد
corner shot ضربه به گوشه دیوار جلو
pointedly بطور گوشه دار
lob ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
lobbed ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
lobs ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
lobbing ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
posted بدیوار زدن
post- بدیوار زدن
post بدیوار زدن
posts بدیوار زدن
adjoining همجوار دیوار بدیوار
backcourt نیمه دورترزمین از دیوارمقابل
set tiles فرش کردن یا چسباندن کاشی بدیوار
cornering گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corners گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corner گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
sidelay تنظیم کننده کناره کاغذ وسیله تنظیم کناره کاغذ درماشین چاپ
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
acute angle گوشه تیز گوشه تند
eremitic گوشه نشینانه گوشه گیر
bank shot پرتابی که به تخته بخورد
chip seal شن بخورد راه دادن
bank shot ضربهای که به دیوار بخورد و برگردد
he is too p asto what he eats زیاد دربندان است که چه بخورد
resurfacing شن بخورد راه دادن بازسازی رویه
planegency صدای خیزاب که بکرانه دریا بخورد
macadam blinding خورده سنگ بخورد راه دادن
The craps should match the curtains. پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
hermitical وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
Dont let the grass grow under your feet. نگذار وسط اینکار باد بخورد ( وقفه بیافتد )
to fight to a finish تاپایان کارجنگیدن انقدرجنگیدن تایکطرف بکلی شکست بخورد
punt ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
duck and drake پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
ducks and drakes پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
biases اریب
biased اریب
skewed اریب
oblique اریب
bias اریب
slanted کج اریب
slant کج اریب
slants کج اریب
skewing اریب
bevel اریب
betwixt edge یخ اریب
sidles اریب
sidled اریب
sidle اریب
transverse اریب
loxodrome خط اریب
skew اریب
diagonal اریب
skews اریب
kitty corner مورب اریب
slopewise اریب وار
skew weir سرریز اریب
plaiting اریب بافی
skewing اریب گذاردن
betwixt edge اریب کردن
to out bias اریب بریدن
skew اریب دار
askew چپ چپ اریب وار
skew اریب گذاردن
skews اریب دار
slanting اریب سرازیر
wry اریب شدن
wryly اریب شدن
oblique section مقطع اریب
bevel سطح اریب
slantingly از راه اریب
skewing اریب دار
tent stitch کوک اریب
slap pass پاس اریب
skews اریب گذاردن
oblique section برش اریب
cant رویه اریب
skew ailcron شهپر اریب
skew throat گلوی اریب
off plmb اریب ناراست
crosscut اریب بریدن
bevel :اریب کردن
out of plumb اریب ناراست
crosser ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest ضربه هوک پس از ضربه حریف
broadsides لیزخوردن اریب در سر پیچ
broadside لیزخوردن اریب در سر پیچ
drop-point slating سنگ شیروانی اریب
cross-springer [دنده اریب در طاق]
deskew اریب زدایی کردن
clock skew اریب زمان سنجی
bevel sawing اره کاری اریب
biased آنچه اریب دارد
slants سطح اریب شیب
slanted سطح اریب شیب
scissor junction چهارراه کج همبر اریب
inclined barrel arch [طاق گهواره ای اریب]
slant سطح اریب شیب
oblique cone مخروط اریب [ریاضی]
I´m as hungry as a horse. آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
hungry as a hunter <idiom> آنقدر گشنه که روده بزرگ روده کوچک را بخورد
edges اریب وار پیش رفتن
hagioscope [گشادگی اریب در دیوار کلیسا]
bevel اریب وار بریدن یاتراشیدن
edge اریب وار پیش رفتن
sclaff ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
base circle هر قسمت اریب از یک سیلندر دایره مبنا
have an angle بریدن مسیر مهاجم بصورت اریب
crossbars ضلع اریب مانع میله پرش با نیزه
crossbar ضلع اریب مانع میله پرش با نیزه
side کناره
sides کناره
edge کناره
margin کناره
edges کناره
listel کناره
fringes کناره
fringe کناره
margent کناره
margine کناره
lip کناره
margins کناره
rims کناره
bordering کناره
bordered کناره
rim کناره
border کناره
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
oblique section مقطعی که بوسیله صفحه اریب جسم رابرش بدهد
offishness کناره جویی
separatism کناره گیری
scratch کناره گیری
bordered کناره مرز
seceder کناره گیر
sea board کناره دریا
edges کناره تیزی
threctia کناره گیری
renouncement کناره گیری
to stand a. off کناره گرفتن
retired ness کناره گیری
to declare off کناره کردن از
sides پهلو کناره
edge کناره تیزی
scratched کناره گیری
scratches کناره گیری
stand offish کناره گیر
stand offish کناره جو غیرمعاشر
side پهلو کناره
border کناره مرز
resignations کناره گیری
resignation کناره گیری
stand-offish کناره گیر
bordering کناره مرز
stand-offish کناره جو غیرمعاشر
contour خط کناره نما
To go into solitude . To become aloof . کناره گرفتن
map margin کناره نقشه
isolation کناره گیری
retiring کناره گیر
aloof کناره گیر
scratching کناره گیری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com