English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
traumatism ضربه تصادم
Other Matches
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
lead collision course مسیر تصادم گلوله با هدف خط تصادم گلوله با هدف
punt ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
smashes تصادم
percussion تصادم
smash تصادم
chatters تصادم
allision تصادم
chattering تصادم
strike تصادم
chattered تصادم
strikes تصادم
chatter تصادم
concussion تصادم
clash تصادم
clashed تصادم
clashes تصادم
collision تصادم
shocked تصادم
strikingly تصادم
striking تصادم
shocks تصادم
collission تصادم
collisions تصادم
shock تصادم
collision risk خطر تصادم
grated صدای تصادم
incident تصادم یکانها
smashup نابودی تصادم
intersects تصادم کردن
intersected تصادم کردن
collision detection تشخیص تصادم
collision bulkhead دیواره ضد تصادم
grate صدای تصادم
clashing تصادم کننده
come into collision تصادم کردن
electron impact تصادم الکترونها
clash تصادم شدیدکردن
incidents تصادم یکانها
grates صدای تصادم
cannon تصادم دوتوپ
intersect تصادم کردن
clashes تصادم شدیدکردن
to run a تصادم کردن
to run f. of تصادم کردن با
cannons تصادم دوتوپ
clashed تصادم شدیدکردن
collide تصادم کردن
colliding تصادم کردن
collides تصادم کردن
wham صدای تصادم
collided تصادم کردن
shock تصادم تلاطم
to come in to collision تصادم کردن
to fall aboard تصادم کردن
shocked تصادم تلاطم
to fall foul of تصادم کردن با
shocks تصادم تلاطم
concussion تصادم صدمه
bop تصادم کردن وزش
bopped تصادم کردن وزش
bopping تصادم کردن وزش
air miss تصادم هوایی دو هواپیما
bops تصادم کردن وزش
crosses ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
the ship struck a arock کشتی باصخره تصادم کرد
burdened مسئول پرهیز از تصادم با کشتی دیگر
sclaff ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
lash vi باریدن تکان ناگهان بخودامدن تصادم کردن
poop گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
poops گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
shank ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
shields , این جفت سیستم ها پس وارد یک لایه عایق می شوند تا بیشتر تصادم را کم کنند
shield , این جفت سیستم ها پس وارد یک لایه عایق می شوند تا بیشتر تصادم را کم کنند
running down case دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
placekick ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
meet تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
The two cars had a head –on collision. دو اتوموبیل شاخ به شاخ شدند ( تصادم از جلو)
meets تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
trachle تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
flap ضربه
impulses ضربه
impulse ضربه
surged ضربه
flapped ضربه
flaps ضربه
impact ضربه
surge ضربه
butting ضربه با سر
shocks ضربه
antiknock ضد ضربه
butt joint ضربه
impacts ضربه
hacks ضربه
kick ضربه با پا
brunt ضربه
tits ضربه
head ضربه با سر
tit ضربه
kicks ضربه
kicks ضربه با پا
kicking ضربه
kicking ضربه با پا
kicked ضربه
kicked ضربه با پا
kick ضربه
shock ضربه
hack ضربه
shocked ضربه
surges ضربه
collisions ضربه
pushes ضربه
collision ضربه
push ضربه
thuds ضربه
pushed ضربه
thudding ضربه
thudded ضربه
thud ضربه
pulse ضربه
pulsed ضربه
hacked ضربه
yee jupkki ضربه پا
whang ضربه
strokes ضربه
blows ضربه
pop ضربه
popped ضربه
blow ضربه
pops ضربه
double kick دو ضربه پی در پی
shockproof ضد ضربه
interrupter ضربه گر
sole trap ضربه با کف پا
bonk ضربه بر سر
bonked ضربه بر سر
bonking ضربه بر سر
stroking ضربه
bonks ضربه بر سر
shock proof ضد ضربه
shot ضربه
impluse ضربه
left ضربه چپ
stroke ضربه
shots ضربه
strikeless بی ضربه
slugger ضربه زن
mishit ضربه بد
sole kick ضربه با کف پا
sole of the foot kick ضربه با کف پا
stroked ضربه
blast ضربه انفجار
blasts ضربه انفجار
ni dan geri ضربه دوتایی با پا
single stroke bell زنگ تک ضربه
side foot ضربه با کنار پا
shotmaking ضربه به توپ
shockless بدون ضربه
fall ضربه فنی
jolting تکان ضربه
pulse counter ضربه شمار
piston stroke ضربه پیستون
percussion drill مته ضربه ای
penalty hit ضربه ازاد
penalty kick ضربه پنالتی
penalty flick ضربه پنالتی
overhead stroke ضربه از بالای سر
net shot ضربه لب تور
miskick ضربه ضعیف
toss ضربه بلند
pulse transformer مبدل ضربه
pump stroke ضربه پمپ
POWs صدای ضربه
shock inducer دستگاه ضربه زن
sevice kick ضربه سرویس
scissors kick ضربه قیچی
rectangular pulse ضربه مستطیلی
range of storke ناحیه ضربه
jolt تکان ضربه
jolted تکان ضربه
jolts تکان ضربه
POW صدای ضربه
push shot ضربه فشاری
tossed ضربه بلند
dubbed ضربه کم جان
quash با ضربه زدن
quashed با ضربه زدن
knocks ضربه زدن
knocked ضربه زدن
dubs ضربه کم جان
deliver ضربه زدن
delivers ضربه زدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com