English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
uratzuk ضربه مشت وارونه
Other Matches
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
punted ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
crosses ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest ضربه هوک پس از ضربه حریف
reversed وارونه
topsyturvy وارونه
inverse وارونه
conversing وارونه
backward وارونه
reverse وارونه
heels over head وارونه
reverses وارونه
conversed وارونه
inverted وارونه
reversing وارونه
turned inside out وارونه
converses وارونه
topsy turvy وارونه
upside down وارونه
the wrong side outward وارونه
inversions وارونه
inversion وارونه
head over heels وارونه
jackknife وارونه
resupinate وارونه
topsy-turvy وارونه
converse وارونه
right side up وارونه
outside in وارونه
reaction formation واکنش وارونه
obcordate بشکل دل وارونه
inverting وارونه کردن
inverts وارونه کردن
turn وارونه کردن
reverse dive شیرجه وارونه
palinlexia وارونه خوانی
reversely وارونه بعکس
turns وارونه کردن
palingraphia وارونه نویسی
mirror writing وارونه نویسی
resupination وارونه بودن
invert وارونه کردن
reverse image تصویر وارونه
to keel over وارونه کردن
conversing واژگون وارونه
irony وارونه گویی
ironies وارونه گویی
keels وارونه شدن
converse واژگون وارونه
opposite meaning معنی وارونه
keel وارونه شدن
cant وارونه کردن
turbinate وارونه مخروط
turn out وارونه کردن
converses واژگون وارونه
opposites وارونه از روبرو
conversed واژگون وارونه
inverted arch قوس وارونه
inverted file فایل وارونه
backwards ازپشت وارونه
invcersely بطور وارونه
back azimuth method گرای وارونه
to turn upside down وارونه کردن
anastrophe سخن وارونه
inverted arch طاق وارونه
backward association تداعی وارونه
opposite وارونه از روبرو
backset معکوس وارونه
de- وارونه کردن
mirror reading وارونه خوانی
it is the other way round وارونه است
invert arch طاق وارونه
inverse segregation تجزیه وارونه
sclaff ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
instead of the reverse بجای وارونه این
reversed شکست وارونه کردن
backward chaining زنجیرهای کردن وارونه
reverse شکست وارونه کردن
backward conditioning شرطی کردن وارونه
to tutn end for end وارونه کردن برگرداندن
contrariwise بطور وارونه ومعکوس
backward notion حرکت قهقرایی یا وارونه
inverted vault طاق قوسی وارونه
converts برگرداندن وارونه کردن
walden inversion وارونه سازی والدن
full gainer شیرجه وارونه با پشتک
reversing شکست وارونه کردن
negatively منفی وار وارونه
inverted siphon شتر گلوی وارونه
convert برگرداندن وارونه کردن
turn over وارونه کردن برگرداندن
converted برگرداندن وارونه کردن
reverses شکست وارونه کردن
converting برگرداندن وارونه کردن
reciprocal wavelength طول موج وارونه
invertible وارونه شدنی قابل قلب
obversely بشکل تخم مرغ وارونه
double ressaunt [ابزار بند با دو فیتیله وارونه]
obovate بشکل تخم مرغ وارونه
in cavetto [نقش برجسته کاری وارونه]
to invert a tumbler پیاله یا استکانی را وارونه کردن
inductive feedback پیوست برگشت وارونه القائی
topsy-turvy world [upside-down world] جهان سروته [درهم وبرهم ] [وارونه ]
turbinate فرفرهای مانند مخروط وارونه مارپیچ
keels حمال کشتی وارونه شدن یا کردن خط کف ناو
to turn down وارونه یاپشت رو گذاشتن تاه زدن برگرداندن
keel حمال کشتی وارونه شدن یا کردن خط کف ناو
shank ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
placekick ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
keel حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keels حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
reversion برعکس کردن وارونه کردن
impacts ضربه
shocked ضربه
impact ضربه
surges ضربه
impulses ضربه
shock ضربه
surged ضربه
pushes ضربه
interrupter ضربه گر
hacks ضربه
hacked ضربه
push ضربه
pushed ضربه
hack ضربه
impluse ضربه
pulse ضربه
pulsed ضربه
brunt ضربه
mishit ضربه بد
surge ضربه
butting ضربه با سر
impulse ضربه
shocks ضربه
kicks ضربه
head ضربه با سر
tits ضربه
popped ضربه
kicks ضربه با پا
strikeless بی ضربه
kicking ضربه
stroke ضربه
pop ضربه
kicking ضربه با پا
kicked ضربه
stroked ضربه
kicked ضربه با پا
kick ضربه
pops ضربه
blows ضربه
tit ضربه
bonk ضربه بر سر
bonked ضربه بر سر
bonking ضربه بر سر
whang ضربه
bonks ضربه بر سر
shot ضربه
shots ضربه
shockproof ضد ضربه
butt joint ضربه
thud ضربه
thudded ضربه
left ضربه چپ
thudding ضربه
thuds ضربه
blow ضربه
kick ضربه با پا
yee jupkki ضربه پا
collision ضربه
collisions ضربه
flap ضربه
stroking ضربه
flapped ضربه
flaps ضربه
slugger ضربه زن
sole trap ضربه با کف پا
double kick دو ضربه پی در پی
sole kick ضربه با کف پا
strokes ضربه
antiknock ضد ضربه
shock proof ضد ضربه
sole of the foot kick ضربه با کف پا
lashes ضربه مژگان
lashes ضربه شلاق
shock wave موج ضربه
shock waves موج ضربه
lash ضربه شلاق
bingle ضربه پایگاهی
lash ضربه مژگان
impluse ضربه جریان
lashed ضربه شلاق
lashed ضربه مژگان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com