English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English Persian
to suffer a loss ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
Other Matches
to sustain a loss ضر ردادن تحمل خسارت کردن
tolls تحمل خسارت
tolling تحمل خسارت
toll تحمل خسارت
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
compensate some one losses خسارت کسی را دادن
sue for dawages عرضحال خسارت دادن
certificate of damage تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
too much of a good thing غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
general average خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
indemnities تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
indemnity تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
lie down under تحمل کردن
undergoes تحمل کردن
undergone تحمل کردن
endure تحمل کردن
endured تحمل کردن
endures تحمل کردن
sit down under تحمل کردن
to bear out تحمل کردن
keep up تحمل کردن
undergo تحمل کردن
suffers تحمل کردن
sustains تحمل کردن
abhide تحمل کردن
suffer تحمل کردن
sustain تحمل کردن
bide تحمل کردن
experiencing تحمل کردن
experiences تحمل کردن
experience تحمل کردن
suffered تحمل کردن
undergoing تحمل کردن
to give support to تحمل کردن
sustained تحمل کردن
tolerated تحمل کردن
stand تحمل کردن
withstood تحمل کردن
withstand تحمل کردن
support تحمل کردن
withstands تحمل کردن
withstanding تحمل کردن
vasbyt تحمل کردن
dure تحمل کردن
tolerate تحمل کردن
put up with تحمل کردن
dree تحمل کردن
thole تحمل کردن
tolerates تحمل کردن
tolerating تحمل کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to tarnish something [image, status, reputation, ...] چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
stomach اشتها تحمل کردن
stomached اشتها تحمل کردن
stomaching اشتها تحمل کردن
stomachs اشتها تحمل کردن
to live through something چیزی را تحمل کردن
outstand بیشتر تحمل کردن
forcing قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
force قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
blemish خسارت وارد کردن
recuperation رفع خسارت کردن
sues ادعای خسارت کردن
recvperate جبران خسارت کردن
inflict casualty خسارت وارد کردن
sued ادعای خسارت کردن
sue ادعای خسارت کردن
to redress danger جبران خسارت کردن
suing ادعای خسارت کردن
comports جور بودن تحمل کردن
comporting جور بودن تحمل کردن
comported جور بودن تحمل کردن
bear تاب اوردن تحمل کردن
stick پیچ درکار تحمل کردن
bears تاب اوردن تحمل کردن
comport جور بودن تحمل کردن
forborne دست برداشتن تحمل کردن
to champ the bit چیزیرابابی صبری تحمل کردن
punitive damages خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
make up to خسارت کسی را جبران کردن
claim طلب ادعای خسارت کردن
to recover damages خسارت خودرا جبران کردن
reclamation تقاضای جبران خسارت کردن
claimed طلب ادعای خسارت کردن
indemnify بیمه کردن جبران خسارت
claims طلب ادعای خسارت کردن
To claim against (sue) someone. از کسی ادعای خسارت کردن
claiming طلب ادعای خسارت کردن
have half a mind <idiom> احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
statement of charge مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
to have your share of something [negative] چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
to stand the racket ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
bear تقبل کردن تحمل کردن
bears تقبل کردن تحمل کردن
brooks تحمل کردن سازش کردن
brooked تحمل کردن سازش کردن
brooking تحمل کردن سازش کردن
brook تحمل کردن سازش کردن
claim for indemnification ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
wheel load فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
fanned بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
discipline نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
longanimity تحمل
good humor تحمل
endurance تحمل
passiveness تحمل
toleration تحمل
tolerances تحمل
tolerance تحمل
enduringness تحمل
reprise خسارت
recompensing خسارت
loss خسارت
lesions خسارت
lesion خسارت
injury خسارت
detriment خسارت
scathe خسارت
depredations خسارت
casualties خسارت
recompenses خسارت
averages خسارت
averaged خسارت
harm خسارت
recompensed خسارت
harmed خسارت
harming خسارت
casualty خسارت
depredation خسارت
recompense خسارت
average خسارت
damage خسارت
averaging خسارت
smart money خسارت
harms خسارت
weather تحمل یابرگزارکردن
weathered تحمل یابرگزارکردن
bearing capacity فرفیت تحمل
insupportable تحمل ناپذیر
unbearable تحمل ناپذیر
intolerable تحمل ناپذیر
beyond bearing غیرقابل تحمل
tolerable تحمل پذیر
tolerable قابل تحمل
beyond bearing تحمل ناپذیر
bearing capacity قدرت تحمل
weathers تحمل یابرگزارکردن
abiding تحمل کننده
bearing capacity گنجایش تحمل
unbearably تحمل ناپذیر
impassibility تحمل ناپذیری
intolerableness تحمل نا پذیری
forbore تحمل کرد
expected time زمان تحمل
fault tolerance تحمل نقص
bearable تحمل پذیر
tolerator تحمل کننده
insufferable تحمل ناپذیر
defrayal تحمل هزینه
supportable قابل تحمل
frustration tolerance تحمل ناکامی
good humouredly با صبر و تحمل
take it <idiom> تحمل مشکلات
intolerancy عدم تحمل
impossible [colloquial] <adj.> تحمل ناپذیر
intolerance عدم تحمل
sufferable تحمل پذیر
sustainable قابل تحمل
endurable تحمل پذیر
forbearance تحمل امساک
intolerability تحمل ناپذیری
material damage خسارت مادی
special damage خسارت مخصوص
general damage خسارت کلی
wrecks خسارت وارداوردن
water damage خسارت اب دیدگی
wrecking خسارت وارداوردن
blemishes خسارت واردکردن
solatium جبران خسارت
injury اسیب خسارت
actual damage خسارت واقعی
moral damage خسارت معنوی
blemishing خسارت واردکردن
delayed payment penalty خسارت تاخیرتادیه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com