English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (15 milliseconds)
English Persian
diction طرز بیان
Search result with all words
click صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
clicked صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
clicks صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
exponent شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
exponents شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
diction بیان
diction عبارت انتخاب لغت برای بیان مطلب
marker کد وارد شده در فایل یا متن برای بیان یک بخش خاص
markers کد وارد شده در فایل یا متن برای بیان یک بخش خاص
negative با بیان علامت منفی کنار عدد
negative سیگنال ارسالی گیرنده برای بیان اینکه داده نادرست یا ناکامل دریافت شده است
negatives با بیان علامت منفی کنار عدد
negatives سیگنال ارسالی گیرنده برای بیان اینکه داده نادرست یا ناکامل دریافت شده است
parity سیگنال وقفه از تابع بررسی خطا که بیان میکند داده دریافتی در برسی پریتی پذیرفته نشده و آسیب دیده است
give نسبت دادن به بیان کردن
gives نسبت دادن به بیان کردن
giving نسبت دادن به بیان کردن
message اندازه و سرعت ارسال پیام را بیان می کنند
messages اندازه و سرعت ارسال پیام را بیان می کنند
remark افهار بیان
remarked افهار بیان
remarking افهار بیان
remarks افهار بیان
poll بیان وضعیت وسیله جانبی در شبکه
polled بیان وضعیت وسیله جانبی در شبکه
polls بیان وضعیت وسیله جانبی در شبکه
number بیان کیفیت
numbers بیان کیفیت
word بالغات بیان کردن
worded بالغات بیان کردن
link قوانین بیان ارسال داده روی کانال
prompt نشانهای که برای بیان نیاز به یک دستور نمایش داده میشود
prompted نشانهای که برای بیان نیاز به یک دستور نمایش داده میشود
prompts نشانهای که برای بیان نیاز به یک دستور نمایش داده میشود
logical EEEI استاندارد بیان پروتکل ارسال در سطح اتصال داده
polarities روش بیان اینکه آیا یک نقط ه منبع یا collector الگوهای فلوی مغناطیسی است یا نه
polarities بیان اینکه نقط های منبع یا collector جریان الکتریکی است .
polarities بیان جهت جریان یک شی
polarity روش بیان اینکه آیا یک نقط ه منبع یا collector الگوهای فلوی مغناطیسی است یا نه
polarity بیان اینکه نقط های منبع یا collector جریان الکتریکی است .
polarity بیان جهت جریان یک شی
physical توان و رسانه ارسال سیگنال را بیان میکند
language بصورت لسانی بیان کردن
languages بصورت لسانی بیان کردن
layer استاندارد ISO/OSI که مراحل عبور پیام از لحظه ارسال از یک کامپیوتر به کامپیوتر دیگر روی شبکه محلی را بیان میکند
layers استاندارد ISO/OSI که مراحل عبور پیام از لحظه ارسال از یک کامپیوتر به کامپیوتر دیگر روی شبکه محلی را بیان میکند
handshake سیگنالهای ارسالی بین دو وسیله ارتباطی که آمادگی ارسال را بیان می کنند و نیز برای دریافت
handshakes سیگنالهای ارسالی بین دو وسیله ارتباطی که آمادگی ارسال را بیان می کنند و نیز برای دریافت
character یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود
characters یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود
title میله افقی در بالای یک پنجره که نام آن برنامه یا پنجره را بیان میکند
titles میله افقی در بالای یک پنجره که نام آن برنامه یا پنجره را بیان میکند
cancel کد کنترلی برای بیان اینکه آخرین داده ارسالی نادرست بود
cancelling کد کنترلی برای بیان اینکه آخرین داده ارسالی نادرست بود
cancels کد کنترلی برای بیان اینکه آخرین داده ارسالی نادرست بود
carrier سیگنال RSC از مودم به کامپیوتر برای بیان دریافت یک موج داده ارسالی
carriers سیگنال RSC از مودم به کامپیوتر برای بیان دریافت یک موج داده ارسالی
typographies فن بیان وتعریف چیزی بصورت علائم ونشانههای رمزی
typography فن بیان وتعریف چیزی بصورت علائم ونشانههای رمزی
overlay قطعه کاغذ روی کلیدهای صفحه کلید برای بیان کار آنها قرار گرفته است
overlaying قطعه کاغذ روی کلیدهای صفحه کلید برای بیان کار آنها قرار گرفته است
overlays قطعه کاغذ روی کلیدهای صفحه کلید برای بیان کار آنها قرار گرفته است
hit داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hitting داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
digit نشانه یا حرفی که بیان کننده عدد صحیحی است که کوچکتر از پایه عدد استفاده شده است
digits نشانه یا حرفی که بیان کننده عدد صحیحی است که کوچکتر از پایه عدد استفاده شده است
power بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
power اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powered بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
powered اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powering بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
powering اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powers بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
powers اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
statement بیان
statement بیان وضعیت
statement بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statement 1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
statements بیان
statements بیان وضعیت
statements بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statements 1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
apposition عطف بیان
warn بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
authenticate بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticated بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticates بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticating بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
specifies بیان واضح آنچه نیاز است
specify بیان واضح آنچه نیاز است
specifying بیان واضح آنچه نیاز است
invite حرف خاص ارسالی برای بیان به وسیلهای که کامپیوتر میزبان آماده دریافت پیام است
invited حرف خاص ارسالی برای بیان به وسیلهای که کامپیوتر میزبان آماده دریافت پیام است
invites حرف خاص ارسالی برای بیان به وسیلهای که کامپیوتر میزبان آماده دریافت پیام است
name کلمه معمولی برای بیان آدرس در زبان ماشین
names کلمه معمولی برای بیان آدرس در زبان ماشین
quotation بیان
Other Matches
to speak [things indicating something] بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
negative true logic سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
rhetoric علم معانی بیان معانی بیان
experssion بیان
locutions بیان
locution بیان
dite بیان
dit بیان
declaration بیان
explication بیان
recitations بیان
recitation بیان
quotations بیان
expression بیان
expressions بیان
pronunciation بیان
wording بیان
pronunciations بیان
rhetorically بیان
expositions بیان
diction بیان
verbiage [American English] بیان
explanation بیان
explanations بیان
say-so بیان
say-so حق بیان
say so بیان
say so حق بیان
wording بیان
interpretation بیان
exposition بیان
declarations بیان
choice of words بیان
word choice بیان
interpretations بیان
averment بیان
shibboleth بیان رایج
shibboleths بیان رایج
self-expression بیان حال
intonations بیان با الحان
expressible به بیان درامدنی
appositive عطف بیان
termed <adj.> <past-p.> بیان شده
stated <adj.> <past-p.> بیان شده
named <adj.> <past-p.> بیان شده
mentioned <adj.> <past-p.> بیان شده
freedom of experssion ازادی بیان
licorice شیرین بیان
paradox بیان مغایر
account بیان علت
expressing بیان یا شرح
paradoxes بیان مغایر
expresses بیان یا شرح
liquorice شیرین بیان
expressed بیان یا شرح
express بیان یا شرح
inexpressibility بیان ناپذیری
says بیان کردن
say بیان کردن
expessible قابل بیان
eloquence علم بیان
expounder بیان کننده
fair spoken خوش بیان
said بیان شده
set forth بیان کردن
fluidity سلاست بیان
frame بیان کردن
enunciative بیان کننده
tells بیان کردن
mouthing مدخل بیان
telling-off بیان کردن
verbalization بیان شفاهی
fluidity روانی بیان
formulation بیان ریاضی
to set forth بیان کردن
declaratory متضمن بیان
mouths مدخل بیان
mouthed مدخل بیان
mouth مدخل بیان
dictograph بیان نگار
sweet root شیرین بیان
stater بیان کننده
presentment بیان حضور
intonation بیان با الحان
imparting بیان کردن
anticlimaxes بیان قهقرایی
restatements بیان مجدد
set out بیان کردن
imparted بیان کردن
impart بیان کردن
simply stated به بیان کوتاه
restatement بیان مجدد
imparts بیان کردن
verbalization بیان کلامی
anticlimax بیان قهقرایی
tell بیان کردن
utter بیان کردن
voice بیان کردن
lip سخن بیان
academic freedom آزادی عمل و بیان
detailing یات را بیان کردن
riddle تفسیریا بیان کردن
anticlimactic مربوط به بیان قهقرایی
bubbles بیان کردن حباب
causal بیان کننده علت
riddles تفسیریا بیان کردن
euphuism بیان مطنطن لفافی
quantifying چندی بیان کردن
quantify چندی بیان کردن
quantifies چندی بیان کردن
quantified چندی بیان کردن
bubbled بیان کردن حباب
restate مجددا بیان کردن
restated مجددا بیان کردن
restating مجددا بیان کردن
enunciator بیان کننده اداکننده
anticlimaxes بیان قهقرایی نمودن
inexpressible نا گفتنی غیرقابل بیان
rhetoricians اموزگار معانی بیان
rhetorician اموزگار معانی بیان
restates مجددا بیان کردن
detail یات را بیان کردن
enigma رمز بیان مبهم
enigmas رمز بیان مبهم
circumlocution بیان غیر مستقیم
circumlocutions بیان غیر مستقیم
bubbling بیان کردن حباب
bubble بیان کردن حباب
anticlimax بیان قهقرایی نمودن
rhetor اموزگار معانی بیان
smooth tongued خوش بیان چاپلوس
last word بیان یا رفتار قاطع
express بیان کردن اداکردن
expressed بیان کردن اداکردن
expresses بیان کردن اداکردن
expressing بیان کردن اداکردن
sound off ازادانه بیان کردن
k نشانه بیان یک هزار
afore-mentioned <adj.> بیان شده در بالا
aforementioned <adj.> بیان شده در بالا
undermentioned <adj.> بیان شده در پایین
misstate درست بیان نردن
run on بتفصیل بیان کردن
obiter dictum بیان ضمنی و تصادفی
pomfret cake کلوچه شیرین بیان
sound off <idiom> عقاید را بیان کردن
come out with <idiom> بیان کردن ،گفتن
below-mentioned <adj.> بیان شده در پایین
mentioned below [often postpos.] <adj.> بیان شده در پایین
abovementioned <adj.> بیان شده در بالا
above-mentioned <adj.> بیان شده در بالا
above-quoted <adj.> بیان شده در بالا
word picture بیان یا شرح روشن
inenarrable غیر قابل بیان
apodictic شامل یا مستلزم بیان حقیقت
quantitative بیان شده بر حسب صفات
uncoveranted مشمول بیان نشده غیرقراردادی
to set out بیان کردن شرح دادن
apodeictic شامل یا مستلزم بیان حقیقت
quantifying بیان اثر چیزی با اعداد
verbalising بصورت شفاهی بیان کردن
verbalize بصورت شفاهی بیان کردن
verbalized بصورت شفاهی بیان کردن
verbalizes بصورت شفاهی بیان کردن
verbalizing بصورت شفاهی بیان کردن
algorithmic بیان شده با استفاده از الگوریتم ها
quantified بیان اثر چیزی با اعداد
wordless غیرقابل بیان با لغات خاموش
quantifies بیان اثر چیزی با اعداد
quantify بیان اثر چیزی با اعداد
antiphrasis بیان مطلبی به معنی مخالف ان
reword باواژههای دیگری بیان کردن
poker face دارای قیافهی عاری از بیان
represented بیان کردن نشان دادن
rephrases به طرز دیگری بیان کردن
disclosures عمل بیان در باره چیزی
describe بیان مشخصات کسی یا چیزی
described بیان مشخصات کسی یا چیزی
describes بیان مشخصات کسی یا چیزی
describing بیان مشخصات کسی یا چیزی
disclosure عمل بیان در باره چیزی
to put it in a nutshell در چند کلمه بیان شود
represent بیان کردن نشان دادن
quantitatively بیان شده بر حسب صفات
synopsize بصورت مجمل بیان کردن
enouce بیان کردن بصراحت گفتن
formulate بیان داشتن بزبان ریاضی
rephrasing به طرز دیگری بیان کردن
rephrase به طرز دیگری بیان کردن
attribute متغیر بیان کننده شکل
attributes متغیر بیان کننده شکل
attributing متغیر بیان کننده شکل
rephrased به طرز دیگری بیان کردن
represents بیان کردن نشان دادن
verbalises بصورت شفاهی بیان کردن
distinguish بیان اختلاف بین دو موضوع
ineffably بطوریکه نتوان بیان کرد
formulated بیان داشتن بزبان ریاضی
formulates بیان داشتن بزبان ریاضی
formulating بیان داشتن بزبان ریاضی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com