English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
spareable قابل صرفه جویی
Other Matches
supply economy صرفه جویی در مصرف اماد صرفه جویی تدارکاتی
saving صرفه جویی
economy صرفه جویی
economies صرفه جویی
frugality صرفه جویی
thrift صرفه جویی
economises صرفه جویی کردن
economised صرفه جویی کردن
economy factor ضریب صرفه جویی
economising صرفه جویی کردن
economizing method روش صرفه جویی
economize صرفه جویی کردن
saves صرفه جویی کردن
saved صرفه جویی کردن
save صرفه جویی کردن
parsimony صرفه جویی کم خرجی
cut corners <idiom> صرفه جویی کردن
economized صرفه جویی کردن
scrounge صرفه جویی کردن
scrounged صرفه جویی کردن
scrounges صرفه جویی کردن
economizes صرفه جویی کردن
scrounging صرفه جویی کردن
providence صرفه جویی اینده نگری
an economist of time متخصص در صرفه جویی وقت
economizer صرفه جویی کننده انرژی
feed heater دستگاه صرفه جویی درحرارت
gas saving صرفه جویی در مصرف بنزین
time saver صرفه جویی کننده در وقت
to save up for something برای چیزی صرفه جویی کردن
austerity package بسته صرفه جویی [اقتصاد] [سیاست]
an economist of time کسی که میتواند در وقت صرفه جویی کند
I'm saving up for a new bike. من برای یک دوچرخه جدید صرفه جویی می کنم.
laborsaving تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
cut corners <idiom> [زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
economizing صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
library و در زمان و هزینه صرفه جویی شود. 2-مجموعه توابعی که کامپیوتر نیاز دارد تا به آنها مراجعه کند ولی در حافظه اصلی ذخیره نشده اند
libraries و در زمان و هزینه صرفه جویی شود. 2-مجموعه توابعی که کامپیوتر نیاز دارد تا به آنها مراجعه کند ولی در حافظه اصلی ذخیره نشده اند
hit داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hitting داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
economic نزدیک به صرفه مقرون به صرفه
economical صرفه جو
housewifely صرفه جو
denebola صرفه
providential صرفه جو
parsimonious صرفه جو
penny wise صرفه جو
advantage صرفه
inadvisable بی صرفه
behoof صرفه
frugal صرفه جو
beta leonis صرفه
economizer صرفه جو
thrifty صرفه جو
frugally با صرفه جوئی
economization صرفه جوئی
cost-effective مقرون به صرفه
chariness صرفه جوئی
frugal با صرفه اندک
costings مقرون به صرفه
inexpensive معقول صرفه جو
backstop technology تکنولوژی با صرفه
he is a bad husband صرفه جو نیست
economical مقرون به صرفه
thrift صرفه جوئی
gains صرفه استفاده
gain صرفه استفاده
gained صرفه استفاده
sparing مضایقه کننده صرفه جو
provident صرفه جو اینده نگر
It is not economical. مقرون به صرفه نیست.
external economies صرفه جوئیهای خارجی
economies of scale صرفه جوئیهای مقیاس
economizing صرفه جوئی کردن
consumption economies صرفه جوئیهای مصرفی
thriftily از روی صرفه جوئی
internal economies صرفه جوئیهای داخلی
To save . To economize. صرفه جوئی کردن
spillover benefits صرفه جوئیهای خارجی
economies of scale صرفه جوئیهای تولید انبوه
penny wise and pound foolish صرفه جو در پنی و ولخرج درلیره
advantageously با داشتن صرفه یا سود سودمندانه
diseconomies of scale عدم صرفه جوئی به مقیاس
internal diseconomies عدم صرفه جوئیهای داخلی
housewifely از روی خانه داری یا صرفه جوئی
pacifism صلح جویی
sedition فتنه جویی
censoriousness عیب جویی
peaceableness صلح جویی
equilibration تعادل جویی
hedonism لذت جویی
polls رای جویی
sociality جامعه جویی
offishness کناره جویی
rocket [British E] عیب جویی
barretry مرافعه جویی
pugnacity ستیزه جویی
poll رای جویی
polled رای جویی
scrappiness فتنه جویی
currishness ستیزه جویی
termagancy ستیزه جویی
malignancy کینه جویی
cavil عیب جویی
cavils عیب جویی
disputatiousness ستیزه جویی
interrogation باز جویی
reproaches عیب جویی
adventurism حادثه جویی
interrogations باز جویی
avarice زیاده جویی
reproached عیب جویی
caviled عیب جویی
reproach عیب جویی
cavilled عیب جویی
dissociability انزوا جویی
incalescence گرما جویی
predacity طعمه جویی
reproaching عیب جویی
caviling عیب جویی
carp عیب جویی کردن
reproaching عیب جویی کردن از
reproaches عیب جویی کردن از
to seek adventures مخاطره جویی کردن
blaming عیب جویی کردن از
reproach عیب جویی کردن از
impugned عیب جویی کردن
to pick on عیب جویی کردن از
to seek a remedy for something چاره جویی کردن
avenged کینه جویی کردن
impugning عیب جویی کردن
avenges کینه جویی کردن
avenge کینه جویی کردن
to make inquires into a matter چیز ی را باز جویی
impugns عیب جویی کردن
avenging کینه جویی کردن
to inquire into a matter مطلبی را باز جویی
reproached عیب جویی کردن از
to pull to pieces عیب جویی کردن از
impugn عیب جویی کردن
competition هم چشمی سبقت جویی
goings-over عیب جویی شدید
cavilled عیب جویی کردن
revenge کینه جویی کردن
caviling عیب جویی کردن
domineer سلطه جویی کردن
caviled عیب جویی کردن
going-over عیب جویی شدید
revenging کینه جویی کردن
revenges کینه جویی کردن
cavil عیب جویی کردن
wrathful کینه جویی کردن
revenged کینه جویی کردن
nemesis کینه جویی انتقام
cavils عیب جویی کردن
To seak a remedy. چاره جویی کردن
centripetal force قوه مرکز جویی
blames عیب جویی کردن از
etymologies ریشه جویی صرف
blamed عیب جویی کردن از
blame عیب جویی کردن از
vituperate عیب جویی کردن
etymology ریشه جویی صرف
errantry دربدری حادثه جویی
disputatiously ازروی ستیزه جویی
peaceably ازروی صلح جویی
crambo بازی قافیه جویی
shrewishly از روی ستیزه جویی
competitions هم چشمی سبقت جویی
the primrose path عیش و نوش جویی
finger-wagging عیب جویی [اصطلاح روزمره]
querying تحقیق و باز جویی کردن
queried تحقیق و باز جویی کردن
queries تحقیق و باز جویی کردن
query تحقیق و باز جویی کردن
to take vengeance on a person از کسی کینه جویی کردن
to enter into an enquiry وارد باز جویی شدن
to cut up rough کینه جویی یا کج خویی کردن
scrappiness اوراق شدگی ستیزه جویی
to take somebody to task از کسی عیب جویی کردن
to chide somebody از کسی عیب جویی کردن
reproof عیب جویی [اصطلاح روزمره]
censure عیب جویی [اصطلاح روزمره]
to tell somebody off از کسی عیب جویی کردن
to tick somebody off [British E] از کسی عیب جویی کردن
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
To stint . To be cheese - paring . گدا بازی درآوردن ( صر فه جویی زیادی )
it savours of revenge بوی انتقام یاکینه جویی ازان می اید
nurse شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
nursed شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
nurses شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
presumable قابل استنباط قابل استفاده
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
sensible قابل درک قابل رویت
achievable قابل وصول قابل تفریق
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com