English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
Other Matches
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
presentative قابل تقدیم درک کردنی
colour شماره رنگهای مختلف که توسط پیکسل ها در صفحه نمایش قابل نمایش است که با توجه به تعداد بیتهای رنگی در هر پیکسل نمایش داده میشود
colours شماره رنگهای مختلف که توسط پیکسل ها در صفحه نمایش قابل نمایش است که با توجه به تعداد بیتهای رنگی در هر پیکسل نمایش داده میشود
images ناحیهای ز میکروفیلم یا صفحه نمایش که حروف و طرح ها قابل نمایش اند
image [ناحیه ای از میکروفیلم یا صفحه نمایش که حروف و طرح ها قابل نمایش اند.]
pop down menu منو قابل نمایش روی صفحه نمایش در هر لحظه با انتخاب کلید مناسب
format تعداد حروف که روی صفحه نمایش قابل نمایش اند. با دادن طول سط ر و ستون
formats تعداد حروف که روی صفحه نمایش قابل نمایش اند. با دادن طول سط ر و ستون
area ناحیه از صفحه نمایش که حروف قابل نمایش اند
areas ناحیه از صفحه نمایش که حروف قابل نمایش اند
graphics تصاویر یا خط وطی که قابل رسم روی کاغذ یا صفحه نمایش باشد برای نمایش اطلاعات
format استفاده از فیلدهای نمایش محافظت شده برای نمایش حالت خالی یا صفحهای که قابل تغییر نیست ولی کاربر میتواند اطلاع وارد کند
formats استفاده از فیلدهای نمایش محافظت شده برای نمایش حالت خالی یا صفحهای که قابل تغییر نیست ولی کاربر میتواند اطلاع وارد کند
graphics شکل برنامه ریزی شده که روی صفحه غیرگرافیکی بجای حرف قابل نمایش است که در سیستمهای ویدیویی برای نمایش تصاویر ساده به کار می رود
ostensible قابل نمایش صوری
screenable قابل نمایش بر روی پرده
actuble قابل به معرض نمایش گذاردن
signifiable قابل نمایش بوسیله علامت یارمز
setting up تمام حروفی که قابل نمایش یا چاپ هستند
sets تمام حروفی که قابل نمایش یا چاپ هستند
set تمام حروفی که قابل نمایش یا چاپ هستند
repertoire لیست حروفی که قابل نمایش یاچاپ هستند
blast through alphanumerics حروفی که در یک ترمینال تصویری در حالت گرافیکی قابل نمایش اند
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
information دانش نمایش داده شده به شخص به صورتی که قابل فهم باشد
microwriter صفحه کلید و نمایش قابل حمل برای تایپ در حین سفر
What You See Is All You Get برنامهای که خروجی صفحه نمایش آن به صورت دیگر قابل چاپ نباشد.
field فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
fielded فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
fields فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
available کوچکترین واحد یا نقط ه صفحه نمایش که رنگ یا شدت آن قابل کنترل است
scanners وسیله مبدل تصویر به سیگنال الکتریکی که قابل ذخیره سازی و نمایش در کامپیوتراست
trapezoidal distortion اختلال تصویر که در آن خط وط عمودی در قابل لبههای افقی صفحه نمایش قرار می گیرند
scanner وسیله مبدل تصویر به سیگنال الکتریکی که قابل ذخیره سازی و نمایش در کامپیوتراست
element کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ یا شدت آن قابل کنترل است
elements کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ یا شدت آن قابل کنترل است
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
pictures کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
pixel کوچکترین واحد مجزا یا نقط ه از صفحه نمایش که رنگ و شدت نور آن قابل کنترل باشد
picturing کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
pictured کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
picture کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
picture element کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
optical وسیلهای که تصویر را به سیگنالهای الکتریکی تبدیل میکند که قابل ذخیره سازی و نمایش روی کامپیوتر هستند
observable قابل مشاهده قابل گفتن
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
sensible قابل درک قابل رویت
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
adducible قابل اضهار قابل ارائه
achievable قابل وصول قابل تفریق
presentable قابل معرفی قابل ارائه
combustible قابل سوزش قابل تراکم
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
presumable قابل استنباط قابل استفاده
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
pans حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan- حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
fixed point notation = نمایش عدد که محل ارقام و نقط ه اعشاری را در کامپیوتر نگه می دارد تا بیشترین تعداد اعداد قابل مدیریت را محدود کند
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
notebook computer که به راحتی قابل حمل است ولی صفحه کلید و صفحه نمایش کوچک دارد
teletext روش ارسال متن و اطلاعات در یک سیگنال تلویزیون معمولی به صورت رشته بیت سری که با استفاده از کدگشای مخصوص قابل نمایش است
fixes داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
fix داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
pop up window پنجرهای که در هر لحظه قابل نمایش روی صفحه است در بالای تمام چیزهایی که روی صفحه هستند
regenerates 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerated 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
lapheld کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
microsoft واسط کاربر چند کاره گرافیکی که برای استفاده ساده طراحی شده است . ویندوز از نشانه ها برای نمایش دادن فایل و قط عات استفاده میکند با mouse قابل کنترل است بر عکس DOS-MS که نیاز به دستورات تایپی دارد
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
capable قابل
incapable نا قابل
ablest قابل
thorough paced قابل
able قابل
good قابل
qualified قابل
dissoluble قابل حل
solvable قابل حل
acceptor قابل
apt قابل
sensible قابل حس
abler قابل
soluble قابل حل
explosive قابل انفجار
abrogable قابل الغاء
insurable قابل بیمه
abrogable قابل نسخ
absolvable قابل عفو
transmutative قابل تبدیل
transmutable قابل تبدیل
allowable قابل استفاده
accomplishable قابل اجرا
traversable قابل عبور
reputable قابل شهرت
reputable قابل اطمینان
transmittable قابل پراکنی
abatable قابل تخفیف
transmutative قابل تغییر
washable قابل شستشو
intelligible قابل فهم
debatable قابل گفتگو
intelligible قابل درک
forgivable قابل بخشایش
acclimatable قابل اعتیاد
acclamable قابل تحسین
transportable قابل حمل
forgivable قابل عفو
pardonable قابل بخشیدن
absorbable قابل جذب
comprehensible قابل درک
debatable قابل بحث
excusable قابل عفو
debatable قابل منافره
acceptance limit حد قابل قبول
pardonable قابل عفو
warrantable قابل گواهی
venial قابل عفو
flammable قابل اشتعال
inoculable قابل تلقیح
inflammable قابل اشتعال
excitable قابل تحریک
applicable قابل اطلاق
profitable قابل استفاده
applicable قابل اجراء
inspirable قابل تنفس
reversible قابل نقض
permeable قابل نفوذ
inheritable قابل توارث
tolerable قابل تحمل
tolerable قابل قبول
adaptable قابل توافق
remarkable قابل توجه
practicals قابل استفاده
utilizable <adj.> قابل مصرف
serviceable قابل استفاده
expendable قابل خرج
realizable قابل تحقق
practical <adj.> قابل استفاده
realizable قابل درک
sociable قابل معاشرت
inhabitable قابل سکنی
inflexional قابل صرف
vaporizable قابل تبخیر
inferable قابل استنباط
inquirable قابل تحقیق
voidable <adj.> قابل ابطال
elastic قابل ارتجاع
trig قابل اعتماد
treatable قابل بحث
treatable قابل درمان
exportable قابل صدور
voidable <adj.> قابل لغو
voidable <adj.> قابل فسخ
substantial قابل توجه
inferible قابل استنباط
variative قابل تغییر
allowable قابل قبول
unifiable قابل هم رنگی
unifiable قابل اتحاد
pliable قابل انعطاف
inflective قابل صرف
vibratile قابل اهتزاز
inflamable قابل اشتعال
culpable قابل مجازات
preferable قابل ترجیح
reliable قابل اطمینان
fits قابل چسبان
fit قابل چسبان
indictable <adj.> قابل تنبه
penal <adj.> قابل تنبه
punishable <adj.> قابل تنبه
impugnable قابل اعتراض
strikingly قابل توجه
striking قابل توجه
caducity قابل زوال
imaginal قابل درک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com