Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (31 milliseconds)
English
Persian
enable
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enabled
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enables
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enabling
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
Other Matches
provides
وسیله فراهم کردن
provide
وسیله فراهم کردن
to mediate a result
وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
arm
1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
enables
قادر ساختن توانا
enabling
قادر ساختن توانا
enable
قادر ساختن توانا
enabled
قادر ساختن توانا
recreated
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreating
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreate
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreates
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
input/output
اتصال بین پردازنده و وسیله جانبی که امکان ارسال داده را فراهم میکند
i/o
اتصال بین پردازنده و وسیله جانبی که امکان ارسال داده را فراهم میکند
mass storage
وسیله ذخیره پشتیبان که قادر به ذخیره سایز حجم زیاد داده است
processor
وسیله سخت افزاری یا نرم افزاری که قادر به تغییر داده طبق دستورات است
optical
اتصال بین دو وسیله که امکان انتقال داده به کمک سیگنالهای نوری را فراهم میکند.
screened
وسیله نمایش که قادر به نمایش اطلاعات زیادی است مثل CRT یا VDU. مراجعه شود به READOUT
screen
وسیله نمایش که قادر به نمایش اطلاعات زیادی است مثل CRT یا VDU. مراجعه شود به READOUT
screening, screenings
وسیله نمایش که قادر به نمایش اطلاعات زیادی است مثل CRT یا VDU. مراجعه شود به READOUT
screens
وسیله نمایش که قادر به نمایش اطلاعات زیادی است مثل CRT یا VDU. مراجعه شود به READOUT
port
سوکت یا اتصال فیزیکی که امکان ارسال داده بین اتصالات داخلی کامپیوتر و وسیله خارجی دیگر فراهم میکند
extending
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extends
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
eurybathic
قادر به زندگی کردن در اعماق مختلف اب
connectivity
توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
simulate
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulates
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulating
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
to find in
فراهم کردن
effecturate
فراهم کردن
to bring about
فراهم کردن
procuring
فراهم کردن
to bring a bout
فراهم کردن
procures
فراهم کردن
accrete
فراهم کردن
work up
کم کم فراهم کردن
procured
فراهم کردن
procure
فراهم کردن
obtain
فراهم کردن گرفتن
to get
[hold of]
something
فراهم کردن چیزی
to bring something
فراهم کردن چیزی
raise money
فراهم کردن پول
jockey
با حیله فراهم کردن
obtained
فراهم کردن گرفتن
obtains
فراهم کردن گرفتن
To raise money.
پول فراهم کردن
jockeys
با حیله فراهم کردن
to obtain something
فراهم کردن چیزی
enhancing
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhances
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhanced
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhance
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
gets
بدست اوردن فراهم کردن
occasioning
موجب شدن فراهم کردن
occasioned
موجب شدن فراهم کردن
occasion
موجب شدن فراهم کردن
entail
شامل بودن فراهم کردن
entailed
شامل بودن فراهم کردن
gags
مانع فراهم کردن برای
entailing
شامل بودن فراهم کردن
entails
شامل بودن فراهم کردن
gagging
مانع فراهم کردن برای
gagged
مانع فراهم کردن برای
occasions
موجب شدن فراهم کردن
getting
بدست اوردن فراهم کردن
get
بدست اوردن فراهم کردن
to gather together
جمع کردن فراهم اوردن
obstructively
با قصد فراهم کردن مانع
gag
مانع فراهم کردن برای
chains
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chain
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
communication
بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
to bring a bout by intrigue
بدسیسه یا پشت هم اندازی فراهم کردن
to raise the wind
پول برای مقصودی فراهم کردن
to reseat a theatre
صندلیهای تازه برای تماشاخانهای فراهم کردن
give (someone) a hard time
<idiom>
لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
disruptive pattern
اشکار سازنده هدف استتارشده وسیله اشکار ساختن هدف استتار شده روی صفحه رادار
sensor
وسیله اکتشافی وسیله مراقبتی وسیله کشف کننده
touches
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
eudemonism
اخلاقیاتی که منظوران فراهم کردن خوشی وسعادت است
to turn the tables on any one
وسائل بهبودوضع خودرانسبت به وضع حریف فراهم کردن
antiwithdrawal device
وسیله ضد باز کردن ماسوره بمب وسیله ضد دستکاری ماسوره
induce
فراهم کردن تحمیل کردن
induced
فراهم کردن تحمیل کردن
induces
فراهم کردن تحمیل کردن
inducing
فراهم کردن تحمیل کردن
provision
شرط کردن فراهم کردن
to make up
جبران کردن فراهم کردن
eudaimonism
اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
eudaemonism
اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
fet
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
chartered
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charter
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartering
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charters
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
personal
محدوده سیستمهای بی سیم ارتباطی که امکان رد و بدل کردن داده کامپیوتر با وسایل دیگر مثل چاپگر یا PDA را فراهم میکند
numerate
قادر شمردن
all-powerful
قادر مطلق
free swimming
قادر به شنا
motile
قادر بجنبش
omnipotent
قادر متعال
almightly
قادر مطلق
omnipotent
قادر مطلق
literacy
قادر به خواندن بودن
able to justify bail
قادر به تقبل ضمانت
solvable
قادر بتادیه وام
solvent
قادر به پرداخت قروض
solvents
قادر به پرداخت دیون
solvents
قادر به پرداخت قروض
solvent
قادر به پرداخت دیون
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
preparing
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineered
اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineer
اداره کردن طرح کردن و ساختن
make
درست کردن ساختن اماده کردن
prepares
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepare
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineers
اداره کردن طرح کردن و ساختن
To bear (put up) with somebody.
با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
asynchronous
داده یا وسیله سریال که نیازی به یکنواخت بودن با وسیله دیگر ندارند
crawlers
وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
crawler
وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
contention
وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
loop
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
peripheral
مدیر و کنترل کننده وسیله ورودی /خروجی یا وسیله جانبی
loops
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
contentions
وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
looped
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
to lay it on thick
نصب کردن ساختن
get
مجاب کردن ساختن
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
gets
مجاب کردن ساختن
getting
مجاب کردن ساختن
work up
ترکیب کردن ساختن
bull
گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
bulls
گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
ejection
خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
calibrate
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
anneal
نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
may
توانایی داشتن قادر بودن
acatamathesia
قادر بدرک سخن نبودن
capability
قادر به انجام کاری بودن
thermoduric
قادر به استقامت در برابرحرارت زیاد
built-in
نوشتاری که موقتاگ به وسیله یک وسیله جانبی معمولاگ چاپگر ذخیره سازی شده است
devices
کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
device
کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
daisy chain
روش اتصال یک وسیله با یک کابل از یک ماشین یا وسیله به دیگر
tie down
وسیله مهار هواپیما در محوطه پارکینگ وسیله بستن
fanned
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
disassembly order
دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
add insult to the injury
<idiom>
[بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره کردن]
reproduced
چاپ کردن دوباره ساختن
reproduce
چاپ کردن دوباره ساختن
serialized
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serializes
نوبتی کردن پیاپی ساختن
entombed
دفن کردن مقبره ساختن
detect
کشف کردن نمایان ساختن
tumify
اماس کردن متورم ساختن
please
خشنود ساختن کیف کردن
incapacitating
ناتوان ساختن محجور کردن
serialize
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialised
نوبتی کردن پیاپی ساختن
incapacitates
ناتوان ساختن محجور کردن
serialises
نوبتی کردن پیاپی ساختن
avouch
تضمین کردن مستقر ساختن
retards
کند ساختن معوق کردن
retarding
کند ساختن معوق کردن
trump up
<idiom>
ساختن ،درمغز اختراع کردن
retard
کند ساختن معوق کردن
serialising
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serializing
نوبتی کردن پیاپی ساختن
admires
متحیر کردن متعجب ساختن
admired
متحیر کردن متعجب ساختن
fructify
برومند کردن بارور ساختن
pleases
خشنود ساختن کیف کردن
entombing
دفن کردن مقبره ساختن
entombs
دفن کردن مقبره ساختن
destroy
ویران کردن نابود ساختن
destroying
ویران کردن نابود ساختن
improvise
انا ساختن تعبیه کردن
improvises
انا ساختن تعبیه کردن
improvising
انا ساختن تعبیه کردن
reproducing
چاپ کردن دوباره ساختن
localises
محلی کردن موضعی ساختن
perpetuating
دائمی کردن جاودانی ساختن
to bear with a person
باکسی ساختن یاسازش کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com