Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (20 milliseconds)
English
Persian
molded
قالب ریزی کردن
molds
قالب ریزی کردن
mould
قالب ریزی کردن
moulded
قالب ریزی کردن
moulds
قالب ریزی کردن
found
قالب ریزی کردن
founds
قالب ریزی کردن
mold
قالب ریزی کردن
swage
قالب ریزی کردن
Other Matches
green sand molding
قالب ریزی تر
transfer molding
قالب ریزی انتقالی
canned routine
روال قالب ریزی شده
yoke
پشت بند قالب در موقع بتن ریزی
platen
صفحه پهن فلز قالب ریزی و ریخته گری نورد ماشین تحریر و غیره
plasticize
قالب پذیر کردن از قالب در اوردن
linear programming
برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
basic type single tier formwork
قالب بندی نیمه لغزان با پایههای معادل ارتفاع قالب
importing
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
imported
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
import
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
schedules
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
scheduled
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedule
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
design
طرح ریزی کردن
structure
پی ریزی کردن ساختار
plotted
طرح ریزی کردن
plots
طرح ریزی کردن
plans
طرح ریزی کردن
plot
طرح ریزی کردن
plans
برنامه ریزی کردن
designs
طرح ریزی کردن
contriving
طرح ریزی کردن
contrives
طرح ریزی کردن
scheduled
برنامه ریزی کردن
schedule
برنامه ریزی کردن
work out
<idiom>
برنامه ریزی کردن
To lay the foundation.
پی نهادن ( پی ریزی کردن )
program
برنامه ریزی کردن
outline
طرح ریزی کردن
to fill up an excavation
خاک ریزی کردن
outlined
طرح ریزی کردن
outlines
طرح ریزی کردن
contrive
طرح ریزی کردن
outlining
طرح ریزی کردن
contrived
طرح ریزی کردن
schedules
برنامه ریزی کردن
structures
پی ریزی کردن ساختار
structuring
پی ریزی کردن ساختار
programs
برنامه ریزی کردن
constructs
طرح ریزی کردن
projected
طرح ریزی کردن
constructing
طرح ریزی کردن
embank
خاک ریزی کردن
constructed
طرح ریزی کردن
construct
طرح ریزی کردن
project
طرح ریزی کردن
projects
طرح ریزی کردن
metal
: سنگ ریزی کردن
metals
: سنگ ریزی کردن
square away
<idiom>
برنامه ریزی کردن
plan
برنامه ریزی کردن
plan
طرح ریزی کردن
last n
قالب کردن
found
قالب کردن
founds
قالب کردن
blocks
قالب کردن
to take a cast of
قالب کردن
rough hew
قالب کردن
forms
قالب کردن
form
قالب کردن
blocked
قالب کردن
block
قالب کردن
bloc
قالب کردن
blocs
قالب کردن
formed
قالب کردن
spawned
جرم تخم ریزی کردن
spawning
جرم تخم ریزی کردن
spawn
جرم تخم ریزی کردن
to plan a building
عمارتی راطرح ریزی کردن
spawns
جرم تخم ریزی کردن
fire planning
طرح ریزی کردن اتش
shapes
قالب کردن طرح کردن به شکلی دراوردن
shape
قالب کردن طرح کردن به شکلی دراوردن
to block a hat
قالب کردن یک کلاه
format
قالب بندی کردن
formats
قالب بندی کردن
To give up the ghost
قالب تهی کردن
knock about
<idiom>
بدون برنامه ریزی سفر کردن
blow-ups
تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow-up
تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow up
تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
To foist ( fob off) something on somebody .
چیزی را به کسی قالب کردن
plan
طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
plans
طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
moulting
پر ریزی موی ریزی
cake
قالب کردن بشکل کیک دراوردن
to reprogram
دوباره برنامه ریزی
[جدید]
کردن
[رایانه شناسی]
planning factor
معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی
planning comission
هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
planning directive
دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی
recast
از نو قالب کردن از نو طرح کردن
recasting
از نو قالب کردن از نو طرح کردن
recasts
از نو قالب کردن از نو طرح کردن
simplex method
روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
facsimiles
روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
facsimile
روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
pl/m
زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
compression molding process
فرایند قالب گیری تراکمی طریقه قالب گیری تراکمی
planning guidance
راهنمای طرح ریزی راهنمای طرح ریزی فرمانده
gravelling
شن ریزی
foundation
پی ریزی
shrouding
شن ریزی
inpouring
تو ریزی
tininess
ریزی
deplumation
پر ریزی
molt
پر ریزی
foundries
چدن ریزی
foundry
چدن ریزی
casting
چدن ریزی
landslip
فرو ریزی
programming
برنامه ریزی
budgeting
بودجه ریزی
egestion
بیرون ریزی
fillings
خاک ریزی
gravelling
سنگ ریزی
perspiration
عرق ریزی
projections
طرح ریزی
placing concrete
بتن ریزی
discharges
برون ریزی
projection
طرح ریزی
purges
برون ریزی
bloodbaths
خون ریزی
bloodbath
خون ریزی
purge
برون ریزی
chumming
طعمه ریزی
circumfusion
دور ریزی
iron foundry
اهن ریزی
outflow
بیرون ریزی
retropulsion
درون ریزی
sweats
عرق ریزی
bellfounding
زنگ ریزی
discharge
برون ریزی
projecting
طرح ریزی
filling
خاک ریزی
designment
طراح ریزی
foundation soil
پی ریزی ساختمان
concrete work
بتن ریزی
purged
برون ریزی
sweating
عرق ریزی
outflows
بیرون ریزی
modelling
طرح ریزی
modeller
طرح ریزی
fineness
ریزی دانه ها
schematization
طرح ریزی
schematization
برنامه ریزی
cast iron
چدن ریزی
minuteness
ریزی ناچیزی
evacuation
برون ریزی
suffusion
زیر ریزی
rip rap
سنگ ریزی
planning
طرح ریزی
planning
<adj.>
برنامه ریزی
scheming
طرح ریزی
foundation
پی ریزی اساس
acting out
برون ریزی
libations
ساغر ریزی
grouting
دوغاب ریزی
actification
سرکه ریزی
effusion
برون ریزی
libation
ساغر ریزی
landslips
فرو ریزی
management
برنامه ریزی
fineness modulus
مدول ریزی
sweat
عرق ریزی
earthwork
خاک ریزی
effusions
برون ریزی
managements
برنامه ریزی
personnel development
برنامه ریزی استخدامی
agricultural planning
برنامه ریزی کشاورزی
gun bronz
برنز توپ ریزی
gun metal
فلز توپ ریزی
state planning
برنامه ریزی دولتی
adhoc planning
برنامه ریزی روزمره
development planning
برنامه ریزی توسعه
develop
برنامه ریزی و تولید
sectoral planning
برنامه ریزی بخشی
curriculum development
برنامه ریزی درسی
seedbed
جای تخم ریزی
goal programming
برنامه ریزی ارمانی
social planning
برنامه ریزی اجتماعی
dietetics
برنامه ریزی غذایی
planning horizon
مدت برنامه ریزی
planning model
الگوی برنامه ریزی
planning principles
اصول برنامه ریزی
explosion
بیرون ریزی سروصدا
explosions
بیرون ریزی سروصدا
fire planning
طرح ریزی اتش
planning system
نظام برنامه ریزی
fineness of lime
نرمی و ریزی اهک
fineness modulus
مدول ریزی و نرمی
financial planning
برنامه ریزی مالی
product planning
برنامه ریزی محصولات
production planning
برنامه ریزی تولید
ballast
شن ریزی مصالح شکسته
preplanned
طرح ریزی شده
ex ante
برنامه ریزی شده
population planning
برنامه ریزی جمعیت
planning horizon
افق برنامه ریزی
projects
کاربرنامه ریزی شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com