Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
law of prior entry
قانون تقدم ورود
Other Matches
law of primacy
قانون تقدم
background processing
کار با حق تقدم پایین که وقتی اجرا میشود که دیگر کاری با حق تقدم از آن بیشتر موجود نباشد
migration
انتقال داده بین وسیله با تقدم بالا یا line-on با تقدم پایین یا line-off
foreground program
برنامهای که تقدم بالایی داشته و بنابر این بر برنامههای فعال جاری در یک سیستم کامپیوتری که ازروش چند برنامهای استفاده میکند تقدم دارد
forced sale
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
code
قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
the law is not retroactive
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
batting order
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
declaratory statute
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure
قانون اصول محاکمات قانون شکلی
canon
قانون کلی قانون شرع
say's law
قانون سی . براساس این قانون
canons
قانون کلی قانون شرع
penal statute
قانون جزایی قانون مجازات
marginal productivity law
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
dock receipt
قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
better hand
تقدم
rights of way
تقدم
priorship
حق تقدم
right of way
حق تقدم
right of way
تقدم
antecedence
تقدم
anteriority
تقدم
precedence
حق تقدم
preferment
حق تقدم
rights of way
حق تقدم
precedence
تقدم
right of priority
حق تقدم
primacy
تقدم
precession
تقدم
pas
حق تقدم
precedency
حق تقدم
preference
تقدم
preferences
تقدم
priorities
حق تقدم
priorities
تقدم
priority
تقدم
priority
حق تقدم
lead
تقدم
leads
تقدم
priorship
تقدم
preemimence
تقدم
implied trust
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
urgent priority
تقدم حیاتی
priority intersection
تقدم باراهفرعی
to give place to
تقدم دادن
valve lead
تقدم سوپاپ
pre existence
تقدم وجود
emergency priority
تقدم فوری
emergency priority
تقدم اضطراری
burdened
فاقد حق تقدم
urgent priority
تقدم فوری
to give preference to
تقدم دادن بر
to give priority to
تقدم دادن به
priority of check
تقدم کیش
major road
راه با حق تقدم
preexistence
تقدم وجود
precedence
ترتیب تقدم
precession of the equinoxes
تقدم اعتدالین
precendence rules
قواعد تقدم
priority of fires
تقدم اتشها
rating
ترتیب تقدم
ratings
ترتیب تقدم
time priority
تقدم زمانی
precedence
تقدم پیامها
leads
سرمشق تقدم
lead
سرمشق تقدم
transposition
تقدم و تاخر جابجاشدگی
preexistent
دارای تقدم در وجود
primacy recency effect
اثر تقدم - تاخر
right of way
حق تقدم در عبوروسائط نقلیه
priority targets
هدفهای دارای تقدم
background
کار با حق تقدم پایین
system priorities
تقدم های سیستم
rights of way
حق تقدم در عبوروسائط نقلیه
issue priority
ترتیب تقدم توزیع
issue priority
تقدم توزیع اماد
preempt
حق تقدم پیدا کردن
backgrounds
کار با حق تقدم پایین
prolepsis
تقدیم یا تقدم امری
background
برنامه کامپیوتری با حق تقدم پایین
preemptor
شریک دارای حق تقدم در خرید
freight route order
ترتیب تقدم استفاده از جاده ها
backgrounds
برنامه کامپیوتری با حق تقدم پایین
privilegium
حق تقدم در شکار حیوانات اهلی
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
foreground
برنامه با تقدم بالا در سیستم چندکاره
to shunt somebody aside
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
interrupt
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
interrupting
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
alphameric
مرتب کردن حروف و اعدادبترتیب تقدم
The pedestrain has the right of way.
حق تقدم در عبور با عابر پیاده است
interrupts
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
the law does not apply to him
او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
background
که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود
transpostion
پس و پیش سازی تقدم وتاخر تغییر مایه
backgrounds
که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود
pre audience
ترتیب تقدم صحبت اصحاب دعوی در محکمه
democratic network
شبکه همان که همه ایستگاهای آن حق تقدم یکسان دارند
maskable
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیشود غیرفعال میشود
dispatching priority
شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
foreground
کار با تقدم بالا که توسط کامپیوتر اجرا شود
onion skin architecture
طراحی سیستم کامپیوتری به صورت لایهای طبق کارایی یا حق تقدم
absolute address
تقدم یک فرایند که قابل تغییر توسط سیستم عامل نیست
to marshal one's creditors
صورت بستانکاران خود را ازلحاظ تقدم و تاخر منظم کردن
key
مهمترین ترمینال در سیستم کامپیوتری یا آنکه بیشترین تقدم را دارد
machine address
تقدم یک فرایند که قابل تغییر توسط سیستم عامل نیست
ladder tournament
مسابقه برحسب مقام و قدرت بازیگر در جدول تقدم و تاخر
interrupts
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupting
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupt
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
foregrounding
اجرای کارهای با حق تقدم بالا برای برنامه ها در سیستم عامل چند منظوره
entrancing
ورود
accession
ورود
importation
ورود
introit
ورود
introgression
ورود
air inclusion
ورود هوا
right of entry
حق ورود
inductions
ورود
induction
ورود
re-entry
ورود
entrances
ورود
entranced
ورود
re entry
ورود
arr
ورود
appulse
ورود
arrivals
ورود
import
ورود
ingression
ورود
entree
ورود
entrance fee
حق ورود
entrance fees
حق ورود
arrival
ورود
entry
ورود
inning
ورود
imported
ورود
entrance
ورود
ingress
ورود
infare
ورود
admitance
ورود
importing
ورود
foreground
فضایی در سیستم عامل چند منظوره که کارهای با حق تقدم بالا و برنامه ها اجرا می شوند
import
مفهوم ورود
first in first out
بترتیب ورود
importing
مفهوم ورود
first in first out
به ترتیب ورود
fifo
به ترتیب ورود
entry side
جهت ورود
entry point
نقطه ورود
entree
اجازهء ورود
landfall
ورود بخشکی
landfalls
ورود بخشکی
house warming
جشن ورود
imported
مفهوم ورود
energy intake
ورود انرژی
entering angle
زاویه ورود
port of entry
بندرمحل ورود
landding
ورود بخشکی
approach ramp
فرازای ورود
ease of entry
سهولت ورود
free entrance
ورود مجانی
landings
ورود به خشکی
intervance of third party
ورود ثالث
landfall n
ورود بخشکی
initation
ورود بعضویت
inlet time
زمان ورود
input of current
ورود جریان
acetylation
ورود ریشهء
tardiness
تاخیر ورود
intrant
ورود رسمی
log in sequrity
ایمنی ورود
arrival rate
نرخ ورود
forcible entry
ورود عدوانی
house-warming
جشن ورود
data insertion
ورود داده ها
data import
ورود داده
due in
در شرف ورود
cost to entry
هزینه ورود
landing
ورود بخشکی
landing
ورود به خشکی
landings
ورود بخشکی
capital inflow
ورود سرمایه
inlet
ورود دخول
inlets
ورود دخول
house-warmings
جشن ورود
admissions
اجازهء ورود
token
بلیط ورود
token
اجازه ورود
receipt statement
اعلامیه ورود
reebtry
ورود مجدد
advent
ظهور و ورود
entry
ورود راهرو
influx
ورود هجوم
influxes
ورود هجوم
arrival hall
سالن ورود
admission
اجازهء ورود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com