English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
cornering the market قبضه نمودن بازار
Other Matches
launches جاانداختن کالا در بازار عرضه نمودن کالای جدید دربازار
launched جاانداختن کالا در بازار عرضه نمودن کالای جدید دربازار
launching جاانداختن کالا در بازار عرضه نمودن کالای جدید دربازار
launch جاانداختن کالا در بازار عرضه نمودن کالای جدید دربازار
walras law براساس این قانون در تعادل عمومی بازارها با دخالت بازار پول چنانچه تعدادی بازار کالا درحالت تعادل قرارداشته باشنددر این صورت بازار بعدی که میتواند بازار پول باشد نیز درحالت تعادل قرار خواهدداشت
dumping فروش کالا در بازار خارج به قیمتی ارزانتر از بازار داخل
market research تحقیقات درخصوص بازار مطالعه وضعیت بازار
fairest بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairer بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fair بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairs بازار مکاره هفته بازار عادلانه
market failure شکست بازار نارسائی بازار
griped قبضه
premption قبضه
hilt قبضه
hilts قبضه
market value در بازار قیمت بازار
base mortar قبضه مبنا
readying قبضه حاضر
manubrium قبضه تفنگ
ready قبضه حاضر
base piece قبضه مبنا
handles قبضه شمشیر
section قبضه توپ
gun captain رئیس قبضه
readies قبضه حاضر
readied قبضه حاضر
pieces قبضه سلاح
handle قبضه شمشیر
artillery piece قبضه توپخانه
sections قبضه توپ
section chief رئیس قبضه
piece قبضه سلاح
Ten firearms . ده قبضه اسلحه
certified mail پست سفارشی دو قبضه
drills مشق پای قبضه
drill مشق پای قبضه
registered letter with receipt attached نامه سفارشی دو قبضه
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things. کارها را قبضه کردن
pieces قبضه توپ یا تفنگ
piece قبضه توپ یا تفنگ
gun section یک قبضه توپ با نفرات
haft قبضه دسته گذاشتن
drilled مشق پای قبضه
manubrium عضو یا قسمت قبضه مانند
They have seized ( dominated) the country. مملکت را قبضه کرده اند
gripe گیره چسبیدن قبضه کردن
market socialism سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
stock قبضه جنگ افزار قنداق تفنگ
stocked قبضه جنگ افزار قنداق تفنگ
handles قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
handle قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
His speech gripped the television viewers ( audience ). سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد
service practice مشق پای قبضه جنگ افزار تمرین عملی
fire unit یکان تیراندازی کننده قبضه پدافند هوایی سکوی اتش توپخانه
market economy اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
market economies اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
dry sum تمرین مشق پای قبضه تمرین بدون تیراندازی
cartels اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartel اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
seemed نمودن
seems نمودن
showŠetc نمودن
animadvert نمودن
abstracting نمودن
show نمودن
shows نمودن
animalize نمودن
abstracts نمودن
dost نمودن
to gain any ones ear نمودن
dont نمودن
abstract نمودن
seem نمودن
showed نمودن
standardize استاندارد نمودن
standardizes استاندارد نمودن
standardising استاندارد نمودن
sketched رسم نمودن
sketch رسم نمودن
standardizing استاندارد نمودن
mirroring معکوس نمودن
imprison حبس نمودن
imprisoning حبس نمودن
imprisons حبس نمودن
dissociate تفکیک نمودن
dissociates تفکیک نمودن
standardises استاندارد نمودن
standardised استاندارد نمودن
sorting مرتب نمودن
depilate ازاله مو نمودن از
digitizing دیجیتالی نمودن
account محاسبه نمودن
authorise مجاز نمودن
assimilatc مقایسه نمودن
arraign احضار نمودن
anneal بادوام نمودن
instal منصوب نمودن
fill up خاکریزی نمودن
indorsation تصویب نمودن
sum خلاصه نمودن
sums خلاصه نمودن
impeached احضار نمودن
dusk تاریک نمودن
sketches رسم نمودن
plotted رسم نمودن
dissociating تفکیک نمودن
cater فراهم نمودن
sends ارسال نمودن
accommodate تطبیق نمودن
accommodated تطبیق نمودن
accommodates تطبیق نمودن
misrepresentation بد ارائه نمودن
double مضاعف نمودن
abate رفع نمودن
abated رفع نمودن
installs منصوب نمودن
abates رفع نمودن
abating رفع نمودن
installing منصوب نمودن
install منصوب نمودن
affixing اضافه نمودن
affixes اضافه نمودن
affixed اضافه نمودن
sending ارسال نمودن
send ارسال نمودن
acquitting نمودن برائت
doubled up مضاعف نمودن
doubled مضاعف نمودن
catered فراهم نمودن
catering فراهم نمودن
caters فراهم نمودن
friend یاری نمودن
friends یاری نمودن
impeach احضار نمودن
impeaches احضار نمودن
impeaching احضار نمودن
curtail مختصر نمودن
curtailed مختصر نمودن
curtailing مختصر نمودن
curtails مختصر نمودن
acquit نمودن برائت
acquits نمودن برائت
affix اضافه نمودن
plots رسم نمودن
adjust تسویه نمودن
to humble oneself افتادگی نمودن
waived اغماض نمودن
waives اغماض نمودن
stock piling ذخیره نمودن
waive اغماض نمودن
adjust تصفیه نمودن
plot رسم نمودن
microjustification ریزتراز نمودن
numeralization عددی نمودن
price fixing ثابت نمودن قیمت
receipt اعلام وصول نمودن
pontify خودرا مقدس نمودن
commits متعهدبانجام امری نمودن
receipts اعلام وصول نمودن
rebuild تجدید بنا نمودن
rebuilds تجدید بنا نمودن
reciprocates مقابله به مثل نمودن
anticlimax بیان قهقرایی نمودن
anticlimaxes بیان قهقرایی نمودن
deciphers کشف رمز نمودن
index اندکس فهرست نمودن
commit متعهدبانجام امری نمودن
committed متعهدبانجام امری نمودن
committing متعهدبانجام امری نمودن
indexed اندکس فهرست نمودن
reciprocate مقابله به مثل نمودن
reciprocated مقابله به مثل نمودن
hedged کسب مصونیت نمودن
bestialize جانور خوی نمودن
deciphered کشف رمز نمودن
bashing دست پاچه نمودن
indexes اندکس فهرست نمودن
credit insurance بیمه نمودن اعتبار
frequency stabilization پایدار نمودن فرکانس
bashes دست پاچه نمودن
bashed دست پاچه نمودن
bash دست پاچه نمودن
hedges کسب مصونیت نمودن
hedge کسب مصونیت نمودن
decipher کشف رمز نمودن
magnetic tape sorting مرتب نمودن با نوارمغناطیسی
accoutre با تجهیزات اماده نمودن
brutalization حیوان صفت نمودن
compass مدارچیزی راکامل نمودن
sign a waiver قبول اغماض نمودن
mart بازار
bazaar بازار
shopping center بازار
agora بازار
market place بازار
cloth-hall بازار
the mareet was weak بازار
trone بازار
market places بازار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com