Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 196 (10 milliseconds)
English
Persian
athlete
قهرمان ورزش
athletes
قهرمان ورزش
Other Matches
cartwheel
[gymnastics exercise]
چرخ فلک
[ورزش ژیمناستیک]
[ورزش]
championing
قهرمان
victors
قهرمان
victor
قهرمان
world beater
قهرمان
championed
قهرمان
champion
قهرمان
heroes
قهرمان
championess
زن قهرمان
hero
قهرمان
champions
قهرمان
title-holders
قهرمان کنونی
champs
قهرمان مزرعه
champing
قهرمان مزرعه
champed
قهرمان مزرعه
knight
قهرمان شوالیه
knighted
قهرمان شوالیه
knighting
قهرمان شوالیه
champ
قهرمان مزرعه
knights
قهرمان شوالیه
dynasties
قهرمان چندساله
dynasty
قهرمان چندساله
heroic
قهرمان وار
gymnasts
قهرمان ژیمناستیک
gymnast
قهرمان ژیمناستیک
hero worship
قهرمان پرستی
sprinters
قهرمان دوسرعت
title-holder
قهرمان کنونی
former shampion
قهرمان سابق
sprinter
قهرمان دوسرعت
absolute champion
قهرمان مطلق شطرنج
planform
قهرمان یونانی جنگ تروا
contenders
مدعی دربرابر قهرمان
contender
مدعی دربرابر قهرمان
heroize
قهرمان وپهلوان شدن
picaresque
داستاینکه قهرمان ان رذل است
breast
برخورد سینه قهرمان دو به نوار
breasts
برخورد سینه قهرمان دو به نوار
ajax
قهرمان یونانی جنگ تروا
aces
ستاره یا قهرمان تیمهای بازی
ace
ستاره یا قهرمان تیمهای بازی
theseus
قهرمان یونانی فاتح امازون ها
heroically
زنی که قهرمان داستان باشد
heroines
زنی که قهرمان داستان باشد
tragic flaw
نقیصه یاخدشه در زندگی قهرمان
heroine
زنی که قهرمان داستان باشد
hamlet
نام قهرمان ونمایشنامه تراژدی شکسپیر
anti-heroes
نقش اول منفی مخالف قهرمان
anti-hero
نقش اول منفی مخالف قهرمان
hamlets
نام قهرمان ونمایشنامه تراژدی شکسپیر
toreador
قهرمان گاو باز سوار بر اسب
playoffs
مسابقهی پایانی برای تعیین تیم قهرمان
playoff
مسابقهی پایانی برای تعیین تیم قهرمان
achilles
اشیل یا اخلیوس قهرمان داستان ایلیاد هومر
heroize
خود را پهلوان وانمود کردن قهرمان وپهلوان وانمودکردن
pick wickian
شبیه پیکویک قهرمان داستان نگارش چارلز دیکنز
adventure game
بازی کامپیوتری که در آن کاربر در یک میدان خیالی قهرمان است و باید از موقعیتهای مختلف خط رناک عبور کند
exercize
ورزش
exercises
ورزش
flannel
ورزش
flannels
ورزش
sport
ورزش
pastime
ورزش
pastimes
ورزش
gymnastical
ورزش
physical exercise
ورزش
goal
گل
[ورزش]
exercised
ورزش
p.exercise
ورزش
sported
ورزش
exercise
ورزش
gymnastics
ورزش
sports
ورزش
callisthenics
ورزش
to miss the goal
گل نکردن
[ورزش]
playsuit
لباس ورزش
physical therapy
ورزش درمانی
to miss the goal
به گل نزدن
[ورزش]
gymnastically
ازلحاظ ورزش
head spring
ورزش واکروبات با سر
goal scorer
گلزن
[ورزش]
pull over
پیراهن کش ورزش
sport palace
کاخ ورزش
sportswear
لباس ورزش
workouts
ورزش روزانه
sweatshirt
پیراهن ورزش
sweatshirts
پیراهن ورزش
athleticism
ورزش گرایی
workouts
ورزش شدید
workout
ورزش روزانه
sweat pants
شلوار ورزش
workout
ورزش شدید
gymnastically
ازراه ورزش
trains
ورزش کردن
professionalism
ورزش حرفهای
angling
ورزش ماهیگیری
fishing
ورزش ماهیگیری
practising
ورزش تمرین
canoeing
ورزش با کانو
training
ورزش کاراموزی
practises
ورزش تمرین
practise
ورزش تمرین
practicing
ورزش تمرین
practice
ورزش تمرین
gymnastics
ورزش ژیمناستیک
ring
صحنه ورزش
train
ورزش کردن
trained
ورزش کردن
ploys
امر ورزش
ploy
امر ورزش
coach
مربی ورزش
callisthenics
ورزش سبک
skiing
ورزش اسکی
amateurism
ورزش اماتوری
athletics
علم ورزش
ringside
در کنارصحنه ورزش
exerciser
اسباب ورزش
coaches
مربی ورزش
coached
مربی ورزش
fine drawn
نتیجه ورزش
American football
فوتبال آمریکایی
[ورزش]
game
هرنوع ورزش بامقررات
exercises
ورزش تمرین کردن
body building
ورزش زیبایی اندام
ball games
ورزش یا بازی با توپ
ball game
ورزش یا بازی با توپ
body-building
ورزش زیبایی اندام
exercised
ورزش تمرین کردن
exercise
ورزش تمرین کردن
sportsmanship
ورزش دوستی مردانگی
stadia
میدان ورزش مرحله
stadium
میدان ورزش مرحله
To score points.
امتیاز آوردن ( ورزش )
open exercise
ورزش در هوای ازاد
danger sticks
نانچیکوهات
[ورزش]
[کونگ فو]
final whistle
سوت پایان
[ورزش]
nunchaku
نانچیکوهات
[ورزش]
[کونگ فو]
nunchuks
نانچیکوهات
[ورزش]
[کونگ فو]
stadiums
میدان ورزش مرحله
out of bounds
بیرون از زمین بازی
[ورزش]
sportsman
ورزش دوست ورزشکار جوانمرد
set a record
رکورد بر جای گذاشتن
[ورزش]
to ease to a victory
به سادگی برنده شدن
[ورزش]
starting whistle
سوت آغاز بازی
[ورزش]
fanning
پنکه تماشاچی ورزش دوست
fans
پنکه تماشاچی ورزش دوست
fanned
پنکه تماشاچی ورزش دوست
sportsmen
ورزش دوست ورزشکار جوانمرد
international match
مسابقه بین المللی
[ورزش]
to make a substitution
عوض کردن بازیگر
[ورزش]
to substitute out
[players]
عوض کردن بازیگر
[ورزش]
defence
[British E]
دفاع
[قانون]
[ورزش]
[ارتش]
defense
[American E]
دفاع
[قانون]
[ورزش]
[ارتش]
fan
پنکه تماشاچی ورزش دوست
xystus
ایوان سرپوشیده برای ورزش
He is an excellent player.
عالی بازی می کند ( ورزش )
Mountaineering . Mountain - climbing .
کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
fan
پشتیبان
[طرفدار]
[هوادار]
[ورزش]
to do
[turn]
a cartwheel
چرخ فلک زدن
[در ورزش]
to stretch one's legs
برای ورزش راه رفتن
to exercise is use ful
ورزش کردن سودمند است
sportfishing
ورزش ماهیگیری با قلاب ونخ
colosseum
امفی تئاتر میدان ورزش
marksman
نشانه گیر
[ارتش و ورزش]
marksman
تیرانداز ماهر
[ارتش و ورزش]
i now know the v of exercise
اکنون قدر ورزش را میفهمم
to stonewall
در حالت تدافع بازی کردن
[ورزش]
field events
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
dumb bell
میله اهنی دوسرگلوله داربرای ورزش
Exercize is good for the health.
ورزش برای سلامتی خوب است
to defend aggressively
در حالت تدافع بازی کردن
[ورزش]
field event
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
to be out of action
[because of injury]
غیر فعال شدن
[بخاطر آسیب]
[ورزش]
movement off-the-ball
بازی بدون توپ
[تمرین ورزش فوتبال]
bloomers
شلوارزنانه گشادکه زنهای ورزش کننده می پوشند
tubing
ورزش یا تفریح قایق سواری درمسیر رود
blazers
نوعی کت پشمی یاابریشمی ورزشی ژاکت مخصوص ورزش
blazer
نوعی کت پشمی یاابریشمی ورزشی ژاکت مخصوص ورزش
Regular training strengthens the heart and lungs.
ورزش به طور منظم قلب و ریه ها را تقویت میکند.
sports
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sport
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sported
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
agoines
مسابقههای سه گانه یونانیان باستان ورزش وموسیقی وغشه یادو
run-up
[start-up]
نزدیکی به مکان شروع با دویدن
[برای جهش یا پرتاب کردن]
[ورزش]
books
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
book
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
booked
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
You have to watch your diet more
[carefully]
and get more exercise.
شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
Training makes the memory absorb more.
آموزش
[ورزش حافظه]
باعث می شود که حافظه بیشترجذب کند.
tackle
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com