Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English
Persian
slot machine
ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
slot machines
ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
Other Matches
turnstiles
تیری که چهار بازوی گردنده داردوهرکس میخواهد از ان بگذرد کوپن خود را درسوراخ ان انداخته وانراچرخانده وارد میشود
turnstile
تیری که چهار بازوی گردنده داردوهرکس میخواهد از ان بگذرد کوپن خود را درسوراخ ان انداخته وانراچرخانده وارد میشود
bears
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bear
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
impact shipment
کالای ضربتی از نظر تحویل کالایی که از نظر تحویل زمان مخصوص دارد
back order
قسمتی از کالای مشتری که به علتی تحویل نشده
fugal
وابسته به قطعهای موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند نوعی ماشین پشم خشک کن
delivered at frontier
یکی ازقراردادهای اینکوترمز که دران فروشنده کالای موردمعامله را در مرز تعیین شده تحویل میدهد
automated teller machine
ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
atm
ماشین تحویل دار خودکار manager type abode
free on boand
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
labeled cargo
کالای برچسب دار کالای علامت داری که معمولا خطرناک است
utopiannism
اعتقاد به مدینه فاضله روش فکری افلاطون فرانسیس بیکن سر توماس مور و ..... که در اثار خودجامعهای با تاسیسات مطلوب و افراد بی عیب و درحد کمال مطلوب ایجاد و ان را به عنوان الگویی برای جوامع جهان معرفی کرده اند
cumulative delivery diagram
منحنی تحویل تراکمی نموداری که نحوه تحویل کالاها را نشان میدهد
boutonniere
گلی که درسوراخ دکمه کت زده میشود
handover
تحویل و تحول کردن سیستم کنترل هواپیماها تحویل دادن
eyelet ring
حلقه کوچک فلزی که درسوراخ پارچه ومانندان میگذارندکه زودپاره
automatization
خودکاری
automatism
خودکاری
automation
خودکاری
automaticity
خودکاری
automatism
حالت خودکاری
design automation
خودکاری در طراحی
autoscope
خودکاری نگار
automatograph
خودکاری نگار
giffen good
نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
well paid employees
میگیرند
informatics
انفورماتیک خودکاری اگاهانه
source data automation
خودکاری داده منبع
datamation
خودکاری براساس داده ها
cash on delivery
فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
cast off
دور انداخته
wreathy
دور هم انداخته
anchored
لنگر انداخته
off cast
دور انداخته
interjectory
در میان انداخته
cross legged
پا روی پا انداخته
dye wood
چوبی که ازان رنگ میگیرند
cast off
بیرون انداخته شده
They have got engrossed in conversation .
صحبت آها گه انداخته
down
به سوراخ انداخته شده
windfalls
میوه باد انداخته
windfall
میوه باد انداخته
orchil
رنگ قرمز یا بنفشی که ازگلسنگ میگیرند
santonin
جوهر کرم که از تخم درمنه میگیرند
pigtails
گیسوی بافته وپشت سر انداخته
offscouring
کثافت واشغال بیرون انداخته
exuvial
مربوط به پوست انداخته شده
pigtail
گیسوی بافته وپشت سر انداخته
leakages
مقداری که معمولابرای کسری در اثرنشتی درنظر میگیرند
fustic
یکجورچوب زردکه رنگ پستهای ازان میگیرند
leakage
مقداری که معمولابرای کسری در اثرنشتی درنظر میگیرند
He has laid hands on these lands.
دست انداخته روی این اراضی
disposable
چیزی که پس از استفاده دور انداخته میشود
picked quarrel
نزاعی که با بهانه یا عمداراه انداخته باشند
exuviae
پوشش یا پوست حیوانات پس از انداخته شدن
arranged marriage
ازدواجی که در آن پدر و مادر برایانتخابهمسر فرزندشان تصمیم میگیرند
coracles
یکجورکرجی که ازجگن یا بیدساخته دورانرا چرم یامشمع میگیرند
coracle
یکجورکرجی که ازجگن یا بیدساخته دورانرا چرم یامشمع میگیرند
automats
دستگاه خودکاری که پس ازانداختن سکهای درون ان غذایا مشروبی را خارج میکند
automat
دستگاه خودکاری که پس ازانداختن سکهای درون ان غذایا مشروبی را خارج میکند
filler weld
جوشهائیکه درگوشه تماس دو نقطه جوش شونده قرار میگیرند
swagger cane
عصای کوچکی که سربازان هنگام گردش کردن در دست میگیرند
assembling
روند خودکاری که بوسیله ان کامپیوتر برنامه اصلی را به زبان سمبلیک تبدیل میکند
to carry a piece at safety
تفنگی رادرحالی که ضامن ان انداخته است باخود بردن
fugue
قطعه موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند
fugues
قطعه موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند
sailwing
هواپیمایی که بالهای ان تنهادرصورت وجود باد نسبی شکل و برش نمای یک ایرفویل را به خود میگیرند
self binder
ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
universal
نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed .
نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
optimum
مطلوب
favorable
مطلوب
coveted
مطلوب
optimal
حد مطلوب
indign
نا مطلوب
favorite
مطلوب
favourite or vor
مطلوب
desired
مطلوب
favourite
مطلوب
favorites
مطلوب
optimum
حد مطلوب
favourites
مطلوب
interlap
چگونگی چند چیز که نیمه نیمه روی هم قرار میگیرند
ideals
کمال مطلوب
nicer
دلپذیر مطلوب
economic order quantity
حد مطلوب سفارش
favourable
موافق مطلوب
nicest
دلپذیر مطلوب
safe velocity
سرعت مطلوب
desirable
خواستنی مطلوب
optimal solution
راه حل مطلوب
optimum
مقدار مطلوب
ideal
کمال مطلوب
desired leading
مسیر مطلوب
merit goods
کالاهای مطلوب
lief
مطلوب مایل
at a premium
بسیار مطلوب
optimum speed
سرعت مطلوب
optimum population
حد مطلوب جمعیت
optimum point
نقطه مطلوب
target profit
سود مطلوب
optimum output
تولید مطلوب
optimum height
ارتفاع مطلوب
nice
دلپذیر مطلوب
optimum
حالت مطلوب
machinists
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinist
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
favourably
بطور مساعد یا مطلوب
blander
شیرین و مطلوب نجیب
It is much sought after.
بسیار مطلوب است.
ideal irrigation interval
فاصله مطلوب ابیاری
optimal
مربوط به کمال مطلوب
optimization
بدست اوردن حد مطلوب
optimum allocation of resources
تخصیص مطلوب منابع
desired rate of development
نرخ مطلوب توسعه
eligible
واجد شرایط مطلوب
bland
شیرین و مطلوب نجیب
blandest
شیرین و مطلوب نجیب
towardly
امید بخش مطلوب
optimal planning
برنامه ریزی مطلوب
inflationary gap
سطح اشتغال مطلوب
to be in demand
خریدارداشتن مطلوب بودن
cyclotron
دستگاه شتاب دهندهای که دران ذرات باردار بعد از خروج از منبع توسط میدانهای الکتریکی شتاب میگیرند
keb
میشی که بره مرده انداخته یابره اش مرده است
desired rate of capital accumulation
نرخ تراکم سرمایه مطلوب
your action produced the desired effect
اقدامتان اثر مطلوب بخشید
to wait for a favorable opportunity
منتظر یک فرصت مطلوب بودن
desirability
درجه تمایل شرایط مطلوب
ideally
مطابق ارزو و یاکمال مطلوب
desired ground zone
نقطه ترکش اتمی مطلوب
idealistic
مطلوب وابسته به ارمان گرایی
To obtain the desired result .
نتیجه مطلوب را بدست آوردن
beau ideal
زیبای تمام عیار کمال مطلوب
desideratum
ارزوی اساسی و ضروری چیز مطلوب
desired leading
سمت حرکت مطلوب هواپیما یا ناو
innovation theory
ارائه شد . برطبق این نظریه نوسانات تجاری و توسعه اقتصادی نتیجه نواوریهایی است که کارفرمایان اینده نگربمنظور کاهش هزینه ها وافزایش سود بکار میگیرند
eight ball billiard
تقسیمی از1 تا 7 برای یک نفر و از 9 تا51 برای نفردیگر و شماره 8برای بازیگری که شمارههای خود را بکیسه انداخته
cybernetics
مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading
معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
bench lathe
ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machined
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machines
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined
ماشین کردن با ماشین رفتن
machine
ماشین کردن با ماشین رفتن
machines
ماشین کردن با ماشین رفتن
machine
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
cumulus
ابرهای سفید متراکمی که باقائده تقریبا افقی وارتفاع قائم زیاد با راس گنبدی شکل که در مسیر جریانهای بالارونده قوی شکل میگیرند
cumuli
ابرهای سفید متراکمی که باقائده تقریبا افقی وارتفاع قائم زیاد با راس گنبدی شکل که در مسیر جریانهای بالارونده قوی شکل میگیرند
procurement rate
نواخت تهیه و تحویل اماد نواخت تحویل اماد
tuner
زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
tuners
زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
faxing
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
fax
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxed
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxes
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
cross compiler
کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
disassembler
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
double column vertical boring mill
ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
adverse yaw
شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
capture
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
captures
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
favourble balance of trade
تعادل مطلوب تجارتی موازنه مثبت بیشتر بودن صادرات یک کشور ازوارداتش
nympholept
کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
capturing
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
assemble
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembles
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler
یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
forward chaining
روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
backward chaining
روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
imported
کالای وارده
naval stores
کالای دریایی
normal good
کالای معمولی
inferior good
کالای پست
normal good
کالای عادی
importing
کالای رسیده
importing
کالای وارده
frustrated cargo
کالای سرگردان
imported
کالای رسیده
consumer's goods
کالای مصرفی
import
کالای رسیده
rip-off
کالای قلابی
import
کالای وارده
limited editions
کالای محدود
limited edition
کالای محدود
free good
کالای رایگان
the goods in question
کالای موردبحث
goods afloat
کالای در راه
luxury good
کالای لوکس
contraband
کالای قاچاق
general cargo
کالای معمولی
giffen good
کالای گیفن
scaron
کالای کمیاب
smuggled merchandise
کالای قاچاق
goods in pledge
کالای گروی
merchandise
کالای تجارتی
smuggled goods
کالای قاچاق
jetsam
کالای اب اورد
frustrated cargo
کالای متروکه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com