Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (23 milliseconds)
English
Persian
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
Other Matches
delegating
وکالت دادن محول کردن به
delegated
وکالت دادن محول کردن به
delegates
وکالت دادن محول کردن به
delegate
وکالت دادن محول کردن به
appropriation
اختصاص دادن اعتبار واگذار کردن
submitting
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submit
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submitted
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submits
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
augmentation
تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
grant
واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
grants
واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
granted
واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
devolves
تفویض کردن محول کردن
devolving
تفویض کردن محول کردن
devolved
تفویض کردن محول کردن
devolve
تفویض کردن محول کردن
transfers
واگذار کردن نقل کردن انتقال
transferring
واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfer
واگذار کردن نقل کردن انتقال
duty assignment
واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
commission
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
vest
محول کردن
lippen
محول کردن
relegated
محول کردن
vests
محول کردن
relegate
محول کردن
relegating
محول کردن
relegates
محول کردن
to turn over
محول کردن برگرداندن
give over
ترک کردن واگذار کردن
entrust
واگذار کردن تفویض کردن
entrusting
واگذار کردن تفویض کردن
entrusts
واگذار کردن تفویض کردن
relegated
محول کردن به جای بدتر فرستادن
relegating
محول کردن به جای بدتر فرستادن
relegates
محول کردن به جای بدتر فرستادن
relegate
محول کردن به جای بدتر فرستادن
delegated
مامور فرستاده مامور کردن
delegate
مامور فرستاده مامور کردن
delegates
مامور فرستاده مامور کردن
delegating
مامور فرستاده مامور کردن
to fix quota
تعیین سهمیه کردن
launches
روانه کردن مامور کردن
launching
روانه کردن مامور کردن
launch
روانه کردن مامور کردن
attaching
منتصب کردن مامور کردن
launched
روانه کردن مامور کردن
attaches
منتصب کردن مامور کردن
attach
منتصب کردن مامور کردن
to delegate one's powers to somebody
اقتدار و اختیار خود را به کسی محول کردن
[اصطلاح رسمی]
surrender
واگذار کردن
surrendered
واگذار کردن
released
واگذار کردن
authorization
واگذار کردن
conceding
واگذار کردن
assigns
واگذار کردن
relegated
واگذار کردن
assigning
واگذار کردن
authorisations
واگذار کردن
remise
واگذار کردن
demise
واگذار کردن
to turn over
واگذار کردن
assignment
واگذار کردن
concedes
واگذار کردن
releases
واگذار کردن
conceded
واگذار کردن
concede
واگذار کردن
cede
واگذار کردن
cedes
واگذار کردن
ceding
واگذار کردن
to make over
واگذار کردن
assignments
واگذار کردن
infeoff
واگذار کردن
relegate
واگذار کردن
relegating
واگذار کردن
to deliver over
واگذار کردن
allocation
واگذار کردن
allocations
واگذار کردن
give
واگذار کردن
abdicated
واگذار کردن
abdicating
واگذار کردن
entrusts
واگذار کردن
entrust
واگذار کردن
release
واگذار کردن
entrusting
واگذار کردن
giving
واگذار کردن
abdicates
واگذار کردن
transfer
واگذار کردن
relegates
واگذار کردن
surrenders
واگذار کردن
assigned
واگذار کردن
transfers
واگذار کردن
assign
واگذار کردن
abdicate
واگذار کردن
transferring
واگذار کردن
gives
واگذار کردن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
bequeathed
بکسی واگذار کردن
bequeathing
بکسی واگذار کردن
bequeath
بکسی واگذار کردن
retrocede
دوباره واگذار کردن
bequeaths
بکسی واگذار کردن
jus disponendi
حق واگذار کردن اموال
assignment of tasks
واگذار کردن وفایف
reallocation
مجددا واگذار کردن
award a contract
قراردادی را واگذار کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
cession of territory
واگذار کردن اراضی مملکت
quitclaim
چشم پوشیدن از واگذار کردن
to bargain a way
درازای چیزی واگذار کردن
deed
سند باقباله واگذار کردن
vest a property in someone
ملکی را به کسی واگذار کردن
deeds
سند باقباله واگذار کردن
to sell out
بدیگری واگذار کردن ورفتن
to give place to
جای خودرابه شخص یا چیزدیگر واگذار کردن
pick up
واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
disposal
انهدام اسناد و مدارک یا وسایل مصرف واگذار کردن
discipline
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
send on duty
مامور کردن
appoint
مامور کردن
appoints
مامور کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
to send upon an e
مامور سفارت کردن
to p a soldier to duty
سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
allocation
سهمیه سهمیه دادن
allocations
سهمیه سهمیه دادن
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
nark
مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
tight end
مهاجم گوش مامور سد کردن و دریافت توپ
pursue
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
collimate
موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
predicated
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
out lawry
طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
receive
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
receives
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
lay
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
predicating
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
lays
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
predicate
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicates
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
anneal
نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
paying
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pay
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
to veer and heul
پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
pays
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
liter any executor
کسیکه مامور چاپ کردن تالیفات نویسنده ایی میشود
designates
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designate
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designating
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
compensate
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
hire
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
compensated
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
hiring
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
compensates
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
hires
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
propagates
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagating
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagate
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
mount
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
mounts
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
set out
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
introduces
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
to adjust
وفق دادن
[سازگار کردن]
[مطابق کردن ]
statements
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
introducing
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
statement
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
connect
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
introduced
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
connects
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
propagated
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
service
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
serviced
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
allocated manpower
نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
tasking
سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
ammoniate
با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
locating
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locate
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com