Dictiornary-Farsi | مانندفولاد محکم کردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (32 milliseconds)

English	Persian
steel	مانندفولاد محکم کردن
steeled	مانندفولاد محکم کردن
steeling	مانندفولاد محکم کردن
steels	مانندفولاد محکم کردن


Other Matches

braced	بابست محکم کردن محکم بستن
brace	بابست محکم کردن محکم بستن
peg	میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
pegs	میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
dog down	بستن و جذم کردن درب محکم کردن درپوش اشیاء
to make good	محکم کردن
consolidating	محکم کردن
consolidates	محکم کردن
consolidate	محکم کردن
take up <idiom>	محکم کردن
reinforce	محکم کردن
clamps	محکم کردن
clinching	محکم کردن
rivets	محکم کردن
strengthens	محکم کردن
riveting	محکم کردن
spoke	محکم کردن
riveted	محکم کردن
rivet	محکم کردن
mounts	محکم کردن
braced	محکم کردن
mount	محکم کردن
strengthen	محکم کردن
brace	محکم کردن
to make fast	محکم کردن
strengthened	محکم کردن
spokes	محکم کردن
clamping	محکم کردن
tightened	محکم کردن
house	محکم کردن
clinch	محکم کردن
houses	محکم کردن
fasten	محکم کردن
fastened	محکم کردن
fastens	محکم کردن
tighten	محکم کردن
rigidify	محکم کردن
chock	محکم کردن
clinched	محکم کردن
tightening	محکم کردن
clamped	محکم کردن
clinches	محکم کردن
clamp	محکم کردن
crimping	محکم کردن
stake	محکم کردن
staked	محکم کردن
stakes	محکم کردن
tightens	محکم کردن
reinforces	محکم کردن
make tight	محکم کردن
set taut	محکم کردن
housed	محکم کردن
rivets	پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
riveting	پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
solidified	سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidifies	سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidify	سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidifying	سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
gad	با میخ محکم کردن هرزه گردی کردن
rivet	پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
riveted	پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
pinned	باسنجاق محکم کردن
pin	باسنجاق محکم کردن
tightened	محکم کردن فشردن
pinning	باسنجاق محکم کردن
tightening	محکم کردن فشردن
mortice	باکام محکم کردن
mortise	باکام محکم کردن
To make assurance doubly sure . To leave nothing to chance. To take every precaution .	محکم کاری کردن
tightens	محکم کردن فشردن
o peg down	با میخ محکم کردن
crimping	باپیچاندن محکم کردن
hang up <idiom>	حفاظ ،محکم کردن
to fast off	باگره محکم کردن
tighten	محکم کردن فشردن
gib	باقلاب محکم کردن
girt	با تنگ محکم کردن
hugs	بغل کردن محکم گرفتن
pole	با تیر یا دیرک محکم کردن
bands	تسمه یا بندمخصوص محکم کردن
cleat	باگوه و گیره محکم کردن
poles	با تیر یا دیرک محکم کردن
tee off	اغاز کردن محکم زدن
band	تسمه یا بندمخصوص محکم کردن
planish	با چکش محکم وصاف کردن
wedge	[محکم کردن اتصالان با گوه]
hugging	بغل کردن محکم گرفتن
hugged	بغل کردن محکم گرفتن
to tighten	محکم کردن [با میخ و چکش]
latches	بوسیله کلون محکم کردن
latch	بوسیله کلون محکم کردن
hug	بغل کردن محکم گرفتن
buttoning	تکمه زدن باتکمه محکم کردن
buttoned	تکمه زدن باتکمه محکم کردن
button	تکمه زدن باتکمه محکم کردن
gib	باپشت بند ومیخ یا گوه محکم کردن
to rifle the ball into the goal	با ضربه خیلی محکم توپ را به دروازه شوت کردن
fixes	نصب کردن محکم کردن
fixate	محکم کردن متمرکز کردن
cadged	محکم کردن باربری کردن
gird	اماده کردن محکم کردن
reinforce	مستحکم کردن محکم کردن
cadging	محکم کردن باربری کردن
fix	نصب کردن محکم کردن
cadges	محکم کردن باربری کردن
cadge	محکم کردن باربری کردن
reinforces	مستحکم کردن محکم کردن
staple	سوزن [حرف ] یو شکل [برای محکم کردن سیمی به دیوار]
cleco fastener	وسیلهای مانند فنر برای محکم کردن صفحات فلزی به یکدیگر تا اتمام مراحل پرچکاری
vulcanize	لاستیک را بوسایل شیمیایی جوش دادن و محکم کردن جوش برقی زدن
reed	شانه [وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
sturdy	محکم
solid	محکم
adamantine	محکم
foursquare	محکم
solids	محکم
kills	محکم
kill	محکم
sturdier	محکم
steadiest	محکم
sturdiest	محکم
undeviating <adj.>	محکم
unswerving <adj.>	محکم
definite	محکم
tougher	محکم
toughest	محکم
tenacious	محکم
buffs	محکم
buff	محکم
definite <adj.>	محکم
steady	محکم
tough	محکم
frozen	محکم
steadying	محکم
stable	محکم
i have a secure grasp of it	محکم
steadies	محکم
consolidated	محکم
deep-set	محکم
four-square	محکم
secure	محکم
taut	محکم
steadied	محکم
pucka	محکم
decisive	محکم
stables	محکم
tight	محکم
tighter	محکم
tightly-	محکم
tightly	محکم
pukka	محکم
to hold fast	محکم
secures	محکم
tight coupling	محکم
well set	محکم
rigid	محکم
chock	محکم
tightest	محکم
latch	محکم نگاهداشتن
belts	ضربه محکم
anchoring	محکم شدن
anchor	محکم شدن
crashing shot	شوت محکم
it is secure	محکم است
semihard	نیمه محکم
A firm voice .	صدای محکم
latches	محکم نگاهداشتن
seal up	محکم بستن
secure	محکم نگهداشتن
secures	محکم نگهداشتن
firmer	استوار محکم
yerk	محکم بستن
clip	محکم گرفتن
lammed	محکم زدن
clutching	محکم گرفتن
strong	محکم سخت
stronger	محکم سخت
substantial	مهم محکم
lockfast	محکم بسته
kill shot	ضربه محکم
strongest	محکم سخت
clutch	محکم گرفتن
clutched	محکم گرفتن
clipped	محکم گرفتن
tiers	محکم کننده
tier	محکم کننده
anchors	محکم شدن
stability	محکم بودن
wharf	محکم مهارکردن
two handed	محکم استوار
clips	محکم گرفتن
lift van	صندوقچه محکم
firms	استوار محکم
firmest	استوار محکم
clippings	محکم گرفتن
firm	استوار محکم
clutches	محکم گرفتن
rigid	سفت و محکم
consolidant	محکم کننده
pommel	محکم زدن