Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
node
محل برخورد بردارهادر نمونه برداری
nodes
محل برخورد بردارهادر نمونه برداری
Other Matches
acceptance sampling
نمونه برداری جهت پذیرش نمونه قبولی
sampling
نمونه برداری
samplery
نمونه برداری
auger
مته نمونه برداری
sample
نمونه برداری کردن
autopolling
خود نمونه برداری
sampled
نمونه برداری کردن
sampling rate
نرخ نمونه برداری
bottle silt sampler
نمونه برداری با بطری
core drilling
نمونه برداری با مته
biased sampling
نمونه برداری غیرتصادفی
bed load sampling
نمونه برداری از بار کف
polling list
سیاهه نمونه برداری
split spoon
قاشق نمونه برداری
acceptance sampling
پذیرش کالاپس از نمونه برداری
sampling in motion
نمونه برداری در حال انتقال
sampling
نمونه برداری مزه کردن
aliasing
اثرات بصری نامطلوب تصاویرتولید شده کامپیوتری درنتیجه استفاده از روشهای نادرست نمونه برداری staircasing
modules
اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
module
اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
xerography
عکس برداری وکپی برداری ازترسیمات بوسیله اثرنور برروی کاغذ وغیره
xerographic
عکس برداری وکپی برداری ازترسیمات بوسیله اثرنور برروی کاغذ وغیره
stencilling
الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stencilled
الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stencils
الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stenciling
الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stenciled
الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stencil
الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
sample
نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
sampled
نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
hectograph
ماشین کپیه برداری یارونوشت برداری
channels
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
sampling
نمونه گیری برداشت نمونه
undisturbed sample
نمونه گیری بهم نخورده نمونه دست نخورده
natural dyes
رنگینه های طبیعی
[که عموما از گیاهان و بعضی حیوانات تهیه می شوند. نمونه گیاهی رنگ قرمز گیاه روناس و نمونه حیوانی رنگ قرمز، حشره قرمزدانه می باشد.]
geodesy
نقشه برداری عملیات نقشه برداری در شبکه جهانی
head crash
برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
common control
کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
geodetic datum
سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
collisions
برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collision
برخورد کردن برخورد تصادف کردن
bench mark
شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
trig list
لیست نقاط نقشه برداری شده فهرست مختصات نقاط نقشه برداری شده
survey station
ایستگاه نقشه برداری ایستگاه کنترل نقشه برداری
contacts
برخورد
contacting
برخورد
attitude
برخورد
attitudes
برخورد
conflicted
برخورد
criss-crossing
برخورد
contacted
برخورد
contact
برخورد
collision
برخورد
osculation
برخورد
criss-crosses
برخورد
strikes
برخورد
strike
برخورد
criss-cross
برخورد
criss-crossed
برخورد
intersects
برخورد
intersect
برخورد
clashes
برخورد
striking
برخورد
receptions
برخورد
reception
برخورد
intersected
برخورد
conflicts
برخورد
incidence
برخورد
ill favored
بد برخورد
clashed
برخورد
clash
برخورد
strikingly
برخورد
impact
برخورد
impacts
برخورد
approached
برخورد
confliction
برخورد
stop
برخورد
stopped
برخورد
approaches
برخورد
conflict
برخورد
stopping
برخورد
approach
برخورد
stops
برخورد
appulse
برخورد
collisions
برخورد
tangency
برخورد
conflict of interest
برخورد منافع
impact effect
اثر برخورد
effective collision
برخورد موثر
impacts
برخورد کردن
collision energy
انرژی برخورد
knock-ups
برخورد کردن
impact
برخورد کردن
knock-up
برخورد کردن
tolerating
برخورد هموارکردن
tolerates
برخورد هموارکردن
tolerated
برخورد هموارکردن
tolerate
برخورد هموارکردن
impact factor
ضریب برخورد
impact force
نیروی برخورد
impact hardness
سختی برخورد
probability of collision
احتمال برخورد
contiguity
برخورد تماس
conflux
همریزگاه برخورد
knock up
برخورد کردن
impact parameter
پارامتر برخورد
collision rate
میزان برخورد
impact sound
صدای برخورد
greets
درود برخورد
impact strength
استحکام برخورد
affable
خوش برخورد
greeted
درود برخورد
greet
درود برخورد
impact test
ازمون برخورد
chatters
برخورد کردن
chattering
برخورد کردن
chattered
برخورد کردن
chatter
برخورد کردن
collision rate
سرعت برخورد
coincidences
تطبیق برخورد
collision frequency
فراوانی برخورد
inelastic collision
برخورد ناکشسان
affects
احساسات برخورد
electron impact
برخورد الکترونها
tilts
منازعه برخورد
tilted
منازعه برخورد
tilt
منازعه برخورد
osculate
برخورد کردن
meets
برخورد کردن
head on collision
برخورد رودررو
meeter
برخورد کننده
meet
برخورد کردن
touche
اعلام برخورد
head oncollision
برخورد رویاروی
crossing points
محل برخورد دو خط
collision rate
نرخ برخورد
crossing point
محل برخورد دو خط
affect
احساسات برخورد
elastic collision
برخورد کشسان
coincidence
تطبیق برخورد
unsporting conduct
برخورد ناجوانمردانه
zone of contact
محل برخورد
take the blade
برخورد شمشیرها
fall on
<idiom>
برخورد (بامشکلات)
My pride was wounded ( hurt) .
به غیرتم برخورد
jct
محل برخورد
elastic collision
برخورد الاستیک
intersection point
محل برخورد
accessible
خوش برخورد
field control
نقاط کنترل نقشه برداری نقاط کنترل زمینی نقشه برداری
chatter
ضربه زدن برخورد
meeting
اتصال برخورد میتینگ
spume
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
meetings
اتصال برخورد میتینگ
beach foam
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
sea foam
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
inelastic cross section
مقطع برخورد ناکشسان
smashes
برخورد خرد کردن
smash
برخورد خرد کردن
he was provoked by my words
سخنان من باو برخورد
noncontact sports
ورزشهای بدون برخورد
ocean foam
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
maladdress
برخورد بد ترک ادب
collision of the second kind
برخورد نوع دوم
collision of the first kind
برخورد نوع اول
warm up
<idiom>
دوستانه برخورد کردن
contacted
اتصال الکتریکی برخورد
contacting
اتصال الکتریکی برخورد
front
نما طرز برخورد
encounters
رویاروی شدن برخورد
encountered
رویاروی شدن برخورد
encounter
رویاروی شدن برخورد
fronting
نما طرز برخورد
glad hand
<idiom>
بااهمییت برخورد کردن
absence of blade
عدم برخورد شمشیرها
snag
بمانعی برخورد کردن
snagging
بمانعی برخورد کردن
snags
بمانعی برخورد کردن
contact
اتصال الکتریکی برخورد
encountering
رویاروی شدن برخورد
contacts
اتصال الکتریکی برخورد
meets
: برخورد کردن یافتن
criterion
مشخصاتی که با آن برخورد خواهد شد
meet
: برخورد کردن یافتن
chattering
ضربه زدن برخورد
incidence
برخوردکردن میدان برخورد
chattered
ضربه زدن برخورد
chatters
ضربه زدن برخورد
sideswipes
برخورد کردن به پهلوی چیزی
breasts
برخورد سینه قهرمان دو به نوار
breast
برخورد سینه قهرمان دو به نوار
swishing
گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
swishes
گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
to run upon any one
بکسی برخورد یا تصادف کردن
swish
گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
near collision
حالت نزدیک برخورد دوهواپیما
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com