English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
to be a crowd-pleaser مردم نواز بودن
Other Matches
rabble-rouser نی نواز [با نوازش مردم را تلسم می کند] [اصطلاح مجازی]
Pied Piper نی نواز [با نوازش مردم را تلسم می کند] [اصطلاح مجازی]
keep an open house مهمان نواز بودن
to keep an open house مهمان نواز بودن
democracies مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracy مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
plebiscites مردم خواست رای قاطبه مردم
popular مردم پسند و مناسب حال مردم
plebiscite مردم خواست رای قاطبه مردم
to never let yourself get to thinking like them <idiom> نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
reciter تک نواز
soloist تک نواز
recitalist تک نواز
gallant زن نواز
soloists تک نواز
harper چنگ نواز
pianists پیانو نواز
trombonist ترومبون نواز
trombonists ترومبون نواز
pianist پیانو نواز
mandolinist ماندولین نواز
hospitable مهمان نواز
home rule حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
gracious زیر دست نواز
open doored در خانه باز مهمان نواز
glee ساز و نواز اسباب موسیقی
hospitable غریب نواز مهمان نوازانه
population تعداد مردم مردم
populations تعداد مردم مردم
centers محل نقاط سوراخ شده اطراف مرکز نواز کاغذی
centred محل نقاط سوراخ شده اطراف مرکز نواز کاغذی
centre محل نقاط سوراخ شده اطراف مرکز نواز کاغذی
centered محل نقاط سوراخ شده اطراف مرکز نواز کاغذی
The Pied Piper of Hamelin نی نواز هاملن [با نوازش موشها را تلسم میکرد و به رودخانه میبرد غرق شوند]
endless بخش متمادی نواز ضبط یا چندین دستور کامپیوتری که پیامی تکرار میشود
compact نواز مغناطیسی که درون یک جعبه پلاستیکی استاندارد است که در کامپیوترهای خانگی برای ذخیره سازی به کار می رود
compacts نواز مغناطیسی که درون یک جعبه پلاستیکی استاندارد است که در کامپیوترهای خانگی برای ذخیره سازی به کار می رود
compacted نواز مغناطیسی که درون یک جعبه پلاستیکی استاندارد است که در کامپیوترهای خانگی برای ذخیره سازی به کار می رود
compacting نواز مغناطیسی که درون یک جعبه پلاستیکی استاندارد است که در کامپیوترهای خانگی برای ذخیره سازی به کار می رود
dat درایو مکانیکی که داده را روی نواز DAT ضبط میکند و ازنوار بازیابی میکند
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
folks مردم
people مردم
peopled مردم
peoples مردم
folk مردم
peopling مردم
public مردم
the deaf مردم کر
the people مردم
population [pop.] مردم
mandates دستور مردم به
popularity مردم پسندی
communist مردم گرا
mandate دستور مردم به
mandated دستور مردم به
jawsmith مردم فریب
commonest : مردم عوام
all men همه مردم
communists مردم گرا
mandating دستور مردم به
reputedly در نظر مردم
populace توده مردم
anarchy خودسری مردم
rushing ازدحام مردم
rushed ازدحام مردم
rush ازدحام مردم
corporations گروهی از مردم
corporation گروهی از مردم
townsfolk مردم شهری
population [pop.] تعداد مردم
commoners : مردم عوام
common : مردم عوام
demos توده مردم
communism مردم داری
sociability مردم امیزی
rucks مردم عادی
ruck مردم عادی
popular مردم پسند
anthropology مردم شناسی
commons مردم عادی
public notice آگهی به مردم
mobs انبوه مردم
mobbing انبوه مردم
mobbed انبوه مردم
mob انبوه مردم
omnibuses توده مردم
omnibus توده مردم
misanthropes مردم گریز
misanthrope مردم گریز
unsocial مردم گریز
citizenship مردم تبعیت
other people سایر مردم
the public عموم مردم
the total population همه مردم
men of intellgence مردم باهوش
unsociability مردم گریزی
head count شمارش مردم
head counts شمارش مردم
lowest common denominator مردم پذیر
lowest common denominators مردم پذیر
ombudsman فریادرس مردم
ombudsmen فریادرس مردم
flower people مردم معتقدبهآئینیکهطرفدارصلحوعشقبودند
the old مردم سالخورده
the offscourings humanity مردم پست
outside opinion رای مردم
outside opinion عقیده مردم
people say مردم می گویند
other people مردم دیگر
on the tongues of men سر زبان مردم
the american public مردم امریکا
the many بیشتر مردم
the million توده مردم
the multitude توده مردم
underfed مردم گرسنه
Among the people . درمیان مردم
many people بسیاری از مردم
mandrake مردم گیاه
unsociable مردم گریز
the dregs of the people مردم پست
laotian مردم تایی
lao مردم تایی
land n قوم مردم
most people بیشتر مردم
citizenry مردم تبعیت
canaille مردم پست
anthropometry مردم سنجی
all men کلیه مردم
hoi polloi توده مردم
openly در انظار مردم
parading اجتماع مردم
parades اجتماع مردم
paraded اجتماع مردم
parade اجتماع مردم
plebeians توده مردم
plebeian توده مردم
massing توده مردم
masses توده مردم
mass توده مردم
many people خیلی از مردم
manragora مردم گیاه
all men مردم همه
public-spirited خیرخواه مردم
demography مردم نگاری
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
vox populi اراء یا افکار مردم
To arhue ( haggle ) with people . با مردم سروکله زدن
Quite a few people ... تعداد زیادی [از مردم]
vulgus مردم طبقه پایین
people of all ranks مردم ازهر طبقه
the offscourings humanity طبقه پست مردم
It benefits the people . فایده اش به مردم می رسد
affray سلب آرامش مردم
The will of the nation [people] اراده ملت [مردم]
open day روزیکهعموم مردم میتوانندازمکانهایخاصیمثلمدرسهیایکموسسهآزادانهبازدیدکنند
up front جلو چشم مردم
korean زبان مردم کره
men of intellgence دانشمندان مردم باطلاع
married accommodation جا برای مردم متاهل
morale روحیه افراد مردم
To set people by the ears. مردم را بجان هم انداختن
To muzzle the people. دهان مردم را بستن
albanian زبان یا مردم البانی
the talnet of the country مردم با استعداد کشور
No small number of ... تعداد زیادی [از مردم]
finnish زبان مردم فنلاند
civic action عملیات مردم یاری
ragtag and bobtail توده مردم پست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com