English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English Persian
power plant مرکز تولید نیرو
power plants مرکز تولید نیرو
Other Matches
generation تولید نیرو
energy production تولید نیرو
generations تولید نیرو
energy plant کارخانه تولید نیرو
power generating plant تاسیسات تولید نیرو
factories مرکز تولید
factory مرکز تولید
generates حاصل کردن تولید نیرو کردن
generated حاصل کردن تولید نیرو کردن
generating حاصل کردن تولید نیرو کردن
generate حاصل کردن تولید نیرو کردن
service peculiar امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
medical assemblage مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
centrifugal با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
weather central مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
transducer دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
provision center مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
center mark علامت مرکز نشانه مرکز
capacity cost هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
collision parameter در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
pilot line operation کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
embryophyte گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
components 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
seconding مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
whole blood center مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
euler theorem در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
production overheads هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
army operations center مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
battery control central مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
increasing cost industry حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
planar روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
derived demand تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
cost fraction نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
declassified cost هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oem شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
matrix چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrixes چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
spermary غده تولید کننده منی محل تولید منی
family محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
families محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
mixed capitalism نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
full مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
fullest مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
gnp gap شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
half جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
zipping نیرو
zip نیرو
sapless بی نیرو
gut نیرو
high-powered پر نیرو
energies نیرو
gutting نیرو
guts نیرو
tucks نیرو
energy نیرو
tucking نیرو
power نیرو
equipotential هم نیرو
troop carrier نیرو بر
sinewless بی نیرو
powered نیرو
powering نیرو
powers نیرو
PR نیرو
equipollent هم نیرو
forcing نیرو
zipped نیرو
fibreless بی نیرو
tuck نیرو
loads نیرو
vis نیرو
line of force خط نیرو
life blood نیرو
vim نیرو
load نیرو
zips نیرو
pep نیرو
tonus نیرو
thrust نیرو
thrusting نیرو
thrusts نیرو
force نیرو
vigor نیرو
letter of attorney نیرو
vigour نیرو
strengths نیرو
strength نیرو
leverage نیرو
forces نیرو
blood نیرو
puissance نیرو
materials نیرو
material نیرو
invigorating نیرو بخش
prosternation تحلیل نیرو
couples زوج نیرو
bandeung ryouic نیرو- واکنش
incapacitated بی نیرو ساختن
armies نیرو زمینی
application of a force کاربرد نیرو
on one's/its last legs <idiom> نیرو وسودمندی
application of a force فرود نیرو
incapacitates بی نیرو ساختن
army نیرو زمینی
incapacitate بی نیرو ساختن
extend باحداکثر نیرو
forces بردار نیرو
extends باحداکثر نیرو
forcing بردار نیرو
extending باحداکثر نیرو
force بردار نیرو
couple جفت نیرو
couple زوج نیرو
incapacitating بی نیرو ساختن
coupled جفت نیرو
coupled زوج نیرو
couples جفت نیرو
resultant of force برایند نیرو
emphasized نیرو دادن به
load factor ضریب نیرو
load spread انتشار نیرو
ti lift one's head نیرو گرفتن
superpowers ابر نیرو
superpower ابر نیرو
lines of force خطوط نیرو
life force زیست نیرو
refreshment نیرو بخشی
instinct with force نیرو یافته
emphasize نیرو دادن به
emphasising نیرو دادن به
emphasises نیرو دادن به
invigorate نیرو دادن
emphasised نیرو دادن به
juice up نیرو و جان به
mechanics نیرو برد
breath نیرو جان
mecanical advantage نیرو دهی
energising نیرو بخشیدن
order of battle ترتیب نیرو
energises نیرو بخشیدن
energised نیرو بخشیدن
impoverishing بی نیرو کردن
impoverishes بی نیرو کردن
impoverished بی نیرو کردن
afforce نیرو دادن
energize نیرو بخشیدن
energizes نیرو بخشیدن
nervine نیرو بخش پی
mechanical disadvantage نیرو گیری
weakens کم نیرو شدن
weakening کم نیرو شدن
weakened کم نیرو شدن
weaken کم نیرو شدن
moment of a force گشتاور یک نیرو
moment of force گشتاور نیرو
energizing نیرو بخشیدن
impoverish بی نیرو کردن
powered قدرت نیرو
field of force میدان نیرو
breaths نیرو جان
power قدرت نیرو
powered توان نیرو
powering توان نیرو
powering قدرت نیرو
powers توان نیرو
tuck نیرو روحیه
powers قدرت نیرو
refreshments نیرو بخشی
entireforce کلیه نیرو
tucking نیرو روحیه
tucks نیرو روحیه
power توان نیرو
dynamometer نیرو سنج
torque گشتاور نیرو
heam yoei vooly نظریه نیرو
might نیرو انرژی
ground state کمترین نیرو
powerlessly با نداشتن نیرو
power system شبکه نیرو
power mains شبکه نیرو
generating plant پست نیرو
super power ابر نیرو
power down قطع نیرو
pound force پوند نیرو
emphasizing نیرو دادن به
emphasizes نیرو دادن به
force field میدان نیرو
force constant ثابت نیرو
world power جهان نیرو
producers burden of tax بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
acopon داروی نیرو بخش
pep چالاکی نیرو دادن
brawn نیرو نیروی عضلانی
deployment به کاربردن نیرو تفرقه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com