English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (20 milliseconds)
English Persian
eualize مساوی کردن مانند کردن
Search result with all words
equalised مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalises مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalising مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalize مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalized مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalizes مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalizing مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
Other Matches
equalizes مساوی کردن
equalized مساوی کردن
equalised مساوی کردن
equalizing مساوی کردن
equalize مساوی کردن
equalises مساوی کردن
equalising مساوی کردن
equalize مساوی یاهم شکل کردن
equalises مساوی یاهم شکل کردن
aliquot بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
equalising مساوی یاهم شکل کردن
equalizing مساوی یاهم شکل کردن
to add equals اعداد مساوی را با هم جمع کردن
equalised مساوی یاهم شکل کردن
equalized مساوی یاهم شکل کردن
equalizes مساوی یاهم شکل کردن
trisect بسه بخش مساوی تقسیم کردن
quarter به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
parallels برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallel برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleled برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelled برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleling برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelling برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
likened مانند کردن
likens مانند کردن
liken مانند کردن
likening مانند کردن
similize مانند کردن
lords مانند لردرفتار کردن
lord مانند لردرفتار کردن
jellify ژله مانند کردن
matronize مانند رئیسه رفتار کردن
meshing شبکه تور مانند یا مشبک کردن
meshes شبکه تور مانند یا مشبک کردن
mesh شبکه تور مانند یا مشبک کردن
to torpedo تارومار کردن [مانند تلاش کسی]
represented عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represents عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represent عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to live like animals [in a place] مانند حیوان زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
take to pieces پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
to quit something cold turkey چیزی را یکدفعه ترک کردن [مانند سیگار یا الکل]
to pounce on somebody به کسی ناگهان جستن [و حمله کردن ] [مانند جانور شکارگر]
paintress زنی که کارش رنگ کردن سفالینه و مانند انها است
to rev [British E] the engine موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد]
to goose [American E] the engine موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد]
cleco fastener وسیلهای مانند فنر برای محکم کردن صفحات فلزی به یکدیگر تا اتمام مراحل پرچکاری
bedim با ابر پوشاندن ابری یا مانند ابر کردن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
serviced شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد
service شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد
gini coefficient شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
bushbabies گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
bushbaby گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
lamellate لایه مانند ورقه مانند
fossiliferous فسیل مانند سنگواره مانند
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
equivalents مساوی
all مساوی
peel مساوی
peels مساوی
all- مساوی
equivalent مساوی
identic مساوی
draws مساوی
no set مساوی
even <adj.> مساوی
hikiwate مساوی
equalise مساوی
all square مساوی
euqal مساوی
bracketed مساوی
draw مساوی
adequate مساوی
squares مساوی
ties مساوی
split مساوی
plus/equals key مساوی
tie مساوی
square مساوی
identical مساوی
save off مساوی
squared مساوی
squaring مساوی
measure up <idiom> مساوی بودن
nonpareil غیر مساوی
paripassu مساوی همدرجه
part جزء مساوی
On an equal footing. بر پایه مساوی
equally <adv.> به طور مساوی
just as well <adv.> به طور مساوی
dead even کاملا مساوی
even تراز مساوی
equaled برابر مساوی
go halves <idiom> تقسیم مساوی
equidistance مسافت مساوی
equalled برابر مساوی
equaling برابر مساوی
moiety قسمت مساوی
tie vote اراء مساوی
equal برابر مساوی
equals برابر مساوی
adequate مساوی ساختن
equalling برابر مساوی
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
isodiametric دارای ابعاد مساوی
equidistant دارای مسافت مساوی
equaliser امتیاز مساوی کننده
isotonic دارای کشش مساوی
isoelectric دارای فشارالکتریکی مساوی
three square دارای سه ضلع مساوی
stand-offs مساوی یاهیچ به هیچ
stand off مساوی یاهیچ به هیچ
isodiametric دارای قطر مساوی
stand-off مساوی یاهیچ به هیچ
equates برابرگرفتن مساوی پنداشتن
equated برابرگرفتن مساوی پنداشتن
equate برابرگرفتن مساوی پنداشتن
homographic مساوی از حیث املاء
equiangular دارای زوایای مساوی
chronologer مساوی است بازاقخگخمخلهسف
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
isotonic دارای اهنگ مساوی هم توان
even money مبلغ مساوی در شرط بندی
like as we lie طرفین دارای ضربات مساوی
tie break بهم خوردن وضع مساوی
equimolal دارای غلظت ملکولی مساوی
coursed rubble masonry سنگ بادبر با ارتفاع مساوی در یک رگ
isodynamic دارای نیروی مغناطیسی مساوی
equicaloric دارای کالری و نیروی مساوی
deuce مساوی در امتیاز 41 که به 61 ختم میشود
amortization پرداخت بدهی به اقساط مساوی
fair play <idiom> عدالت ،مساوی ،عمل درست
tie-break بهم خوردن وضع مساوی
ana ازهر کدام بمقدار مساوی
equal : برابر شدن با مساوی بودن
spacing در فواصل مساوی تقسیم بندی
equaled : برابر شدن با مساوی بودن
equalled : برابر شدن با مساوی بودن
skittering ماهیگیری با نخ و چوب به میزان مساوی
equaling : برابر شدن با مساوی بودن
equally بیک درجه بطور مساوی
tie-breaks بهم خوردن وضع مساوی
equals : برابر شدن با مساوی بودن
equalling : برابر شدن با مساوی بودن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
furlongs واحد درازا مساوی با یک هشتم میل
furlong واحد درازا مساوی با یک هشتم میل
sou مسکوک فرانسه یا سویس مساوی 50/0 فرانک
velocity stacks لوله ورود هوای مساوی به هر سیلندر
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
adjustable wheel چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
sit on the ball بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
sit on a lead بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
isochronal همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
neck and neck <idiom> درمسابقه مساوی ویا نزدیک به تساوی بودن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com