Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (15 milliseconds)
English
Persian
reside
مستقر بودن
resided
مستقر بودن
resides
مستقر بودن
Search result with all words
site
قرار داشتن مستقر بودن
sited
قرار داشتن مستقر بودن
sites
قرار داشتن مستقر بودن
Other Matches
established
مستقر
deep seated
مستقر
based
مستقر
put
مستقر
puts
مستقر
putting
مستقر
residents
مستقر
resident
مستقر
established right
حق مستقر
occupiers
مستقر مستاجر
fix
مستقر شدن
applied
<adj.>
<past-p.>
مستقر شده
occupier
مستقر مستاجر
plant oneself
مستقر شدن
deployed
<adj.>
<past-p.>
مستقر شده
inserted
<adj.>
<past-p.>
مستقر شده
installed
<adj.>
<past-p.>
مستقر شده
appointed
<adj.>
<past-p.>
مستقر شده
positioner
مستقر کننده
stabile
مستقر وپایدار
determinate
مستقر شده
plant
مستقر کردن
fixes
مستقر شدن
dynamically
نیروی مستقر
dynamic
نیروی مستقر
localized bond
پیوند مستقر
inposition
مستقر در موضع
plants
مستقر کردن
delocalized electron
الکترون غیر مستقر
avouch
تضمین کردن مستقر ساختن
theater army
ارتش مستقر در صحنه عملیات
army in the field
ارتش مستقر در صحنه عملیات
guides post
نفر هادی مستقر شوید
conus armies
ارتشهای مستقر در قاره امریکا
locates
مستقر ساختن مکان یابی کردن
located
مستقر ساختن مکان یابی کردن
locate
مستقر ساختن مکان یابی کردن
emplacement
پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
locating
مستقر ساختن مکان یابی کردن
settles
مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
deployed
مستقر گسترش یافته در روی زمین
settle
مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
bottom mine
مینی که در کف دریا مستقر میشودمین کفهای
emplace
جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
staged crews
پرسنل هوایی یا دریایی مستقر درپایگاههای مسیر ناو یاهواپیما
zmarker beacon
نوعی برج کنترل هوایی مستقر در میدان تیر پدافندهوایی
target system
سیستم هدفهای میدان تیر سری هدفهای مستقر در یک منطقه
vectored attacks
تک غیر مستقیم هواپیما به هدف با استفاده از هدایت یک یکان زمینی مستقر دراطراف هدف
tenant
یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
tenants
یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
carrier air group
دو یا چند گردان هوایی که درروی یک ناو مستقر باشند گروه هوایی ناو هواپیمابر
garrison
مقیم کردن مستقر کردن
inducts
مستقر کردن دریافت کردن
inducting
مستقر کردن دریافت کردن
induct
مستقر کردن دریافت کردن
inducted
مستقر کردن دریافت کردن
garrisons
مقیم کردن مستقر کردن
colony
گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی تابع قوانین و حکومت کشورشان در آنجا باشند
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
pertain
مربوط بودن متعلق بودن
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
depend
مربوط بودن منوط بودن
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
depended
مربوط بودن منوط بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
depends
مربوط بودن منوط بودن
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
abut
مماس بودن مجاور بودن
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
moon
سرگردان بودن اواره بودن
moons
سرگردان بودن اواره بودن
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
consist
شامل بودن عبارت بودن از
include
شامل بودن متضمن بودن
urgency
فوتی بودن اضطراری بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
agree
متفق بودن همرای بودن
abutted
مماس بودن مجاور بودن
pertains
مربوط بودن متعلق بودن
pertained
مربوط بودن متعلق بودن
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
agrees
متفق بودن همرای بودن
having
مالک بودن ناگزیر بودن
includes
شامل بودن متضمن بودن
abuts
مماس بودن مجاور بودن
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
have
مالک بودن ناگزیر بودن
haze
گرفته بودن مغموم بودن
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
slouch
خمیده بودن اویخته بودن
slouched
خمیده بودن اویخته بودن
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
slouching
خمیده بودن اویخته بودن
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
appertains
مربوط بودن متعلق بودن
reside
ساکن بودن مقیم بودن
appertaining
مربوط بودن متعلق بودن
appertained
مربوط بودن متعلق بودن
consists
شامل بودن عبارت بودن از
abler
لایق بودن مناسب بودن
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
ablest
لایق بودن مناسب بودن
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
owes
مدیون بودن مرهون بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
owed
مدیون بودن مرهون بودن
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
want
فاقد بودن محتاج بودن
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
resides
ساکن بودن مقیم بودن
resided
ساکن بودن مقیم بودن
owe
مدیون بودن مرهون بودن
settling rounds
گلولههای نشست دهنده توپ گلولههای مستقر کننده توپ
Being a junior clerk is a far cry from being a manager .
کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
ground signals
سیستم علایم بصری زمینی سیستم مخابره علایم زمینی مستقر در فرودگاه
stand
بودن واقع بودن
profiteers
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
interdepend
بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
profiteer
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
sufficed
بس بودن
consecutiveness
پی در پی بودن
juddering
لق بودن
juddered
لق بودن
justness
حق بودن
judder
لق بودن
incompactness
ول بودن
wobbled
لق بودن
lackvt
کم بودن
concentricity
بودن
suffices
بس بودن
To be in two minds about something . To be undecided. To waver and vacI'llate.
دو دل بودن
To be all adrift.
سر در گم بودن
suffice
بس بودن
wobbles
لق بودن
wobbling
لق بودن
put one's cards on the table
<idiom>
رک بودن
sufficing
بس بودن
wobble
لق بودن
dubiosity
در شک بودن
to be
بودن
to kick the beam
کم بودن
intending
بر ان بودن
intend
بر ان بودن
teems
پر بودن
reach
بس بودن
teeming
پر بودن
teemed
پر بودن
to think ill of any one
بودن
teem
پر بودن
to chop and change
دو دل بودن
judders
لق بودن
intends
بر ان بودن
to be in a bad
[foul]
temper
بد خو بودن
stinks
بد بودن
stink
بد بودن
be adequate
بس بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com