English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 244 (55 milliseconds)
English Persian
armor مسلح کردن زره پوش کردن
Search result with all words
disarmament غیر مسلح کردن
force مسلح کردن
forces مسلح کردن
forcing مسلح کردن
arm مسلح کردن
arm مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
rearming تجدیداماد مهمات درانبارها مسلح کردن مجدد ماسوره یاچاشنی بمب یا موشک
equip مسلح کردن
equipping مسلح کردن
equips مسلح کردن
rearm دوباره مسلح شدن یا کردن
rearmed دوباره مسلح شدن یا کردن
rearms دوباره مسلح شدن یا کردن
reinforce مسلح کردن
reinforces مسلح کردن
arming مسلح کردن
deactivate غیر مسلح کردن
deactivated غیر مسلح کردن
deactivates غیر مسلح کردن
deactivating غیر مسلح کردن
forearm از پیش مسلح کردن
forearms از پیش مسلح کردن
garnish علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnished علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnishes علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
disarm غیر مسلح کردن
disarmed غیر مسلح کردن
disarms غیر مسلح کردن
icing مسلح کردن بتون فشرده کردن فولاد
cock مسلح کردن
cocking مسلح کردن
cocks مسلح کردن
weapon مسلح کردن
weapons مسلح کردن
actuate مسلح کردن مین
armement مسلح کردن
armstrong سیستم اجرای فرامین مربوط به مسلح کردن ماسوره موشکها
enarm مسلح کردن
enarm مسلح شدن اماده کارزار کردن
privateer درکشتی تجارتی مسلح کار کردن
reenforce مسلح کردن
safing از حالت مسلح بودن خارج کردن
unarm غیر مسلح کردن
Other Matches
armed services قسمتهای نیروهای مسلح یکانهای مسلح یکانهای نیروهای مسلح
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
armed مسلح
armor bearer مسلح
weaponed مسلح
in arms مسلح
armoured مسلح
reinforced مسلح
flattest مسلح
ripest مسلح
flat مسلح
ripe مسلح
mailed مسلح
riper مسلح
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
armored cable کابل مسلح
to be packing [heat] [colloquial] مسلح بودن
to pack a weapon [colloquial] مسلح بودن
ice crete بتون مسلح
armed guard گارد مسلح
armed to the teeth کاملا` مسلح
arming مسلح شدن
armed peace صلح مسلح
armed mine مین مسلح
to carry a weapon مسلح بودن
riper مسلح شدن
services نیروهای مسلح
ferroconcrete بتون مسلح
unarmed غیر مسلح
ripest مسلح شدن
privateer کشتی مسلح
gunship هلیکوپتر مسلح
armed مسلح شده
banditry سرقت مسلح
armed forces نیروهای مسلح
ripe مسلح شدن
armed ammunition مهمات مسلح
mailed fist نیروی مسلح
weapon مسلح شده
heavily armed کاملا مسلح
weapons مسلح شده
poised mine مین مسلح
to take up arms مسلح شدن
reinforced concrete بتن مسلح
reinforced coating اندود مسلح
activated mine مین مسلح
pistoleer مسلح به طپانچه
bandits سارق مسلح
service component نیروی مسلح
reinforced coat اندود مسلح
bandit سارق مسلح
reinforced concrete بتون مسلح
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
armed forces police دژبان نیروهای مسلح
actuated mine مین مسلح شده
actuator دستگاه مسلح کننده
delay arming مسلح کننده تاخیری
sword arm دست مسلح شمشیرباز
reinforced concrete facing پرده بتن مسلح
up in arms مسلح واماده جنگ
arming vane پروانه مسلح کننده
arming range برد مسلح شدن
arming delay تاخیر در مسلح شدن
arming wire سیم مسلح کننده
armed mine مین مسلح شده
gun moll معشوقه دزد مسلح
armed helicopter هلی کوپتر مسلح
arming system سیستم مسلح کننده
arming system دستگاه مسلح کننده
rearmament دوباره مسلح شدن
armed forces courier پیک نیروهای مسلح
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
fitted mine مین مسلح اماده به کار
cocking circuit مدار مسلح کننده مین
heavily armed مسلح به جنگ افزار سنگین
reinforced concrete facing membrane پرده بتن مسلح نما
joint مشترک بین نیروهای مسلح
arming vane پروانه مسلح کننده بمب
uncharged غیر مسلح شارژ نشده
arming range مسافت مسلح شدن گلوله
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
lashkar گروهی از قبایل هندی که مسلح باشند
service component نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات
battalia بسیج دستههای نظامی ونیروهای مسلح
chevalier سرباز سواره نظام و مسلح سوار
joint task force نیروی ماموریت مشترک ازنیروهای مسلح
joint exercise تمرین مشترک بین نیروهای مسلح
hoplite سرباز پیاده مسلح یونان قدیم
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
brigand سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
joint servicing دفتر خدمات و پشتیبانی مشترک از نیروهای مسلح
service element عنصری از نیروهای مسلح که در عملیات شرکت دارد
joint operations عملیات مشترک مابین نیروهای مسلح ارتش
brigands سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
recoil operated مسلح شونده به وسیله عقب نشینی الات متحرک
order arms فرمان بجای خود در حال مسلح بودن با تفنگ
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
national component هر کدام از نیروهای مسلح مربوط به هر ملت در عملیات چند کشوری
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
evaporating تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
judging حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
evaporated تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
adjusts مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
lubricating چرب کردن لیز کردن نرم کردن
compensates جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
detaching تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
parallelize تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
compensated جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com