Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
standardized
مطابق نمونه و معیار عمومی تهیه شده
Other Matches
standard
مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standards
مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standardization
مطابق معیار خاص دراوردن
g
نمونه معیار
sd
انحراف معیار گروه نمونه
by the square
مطابق نمونه
standard item
اقلام نمونه یا استاندارد یامطابق معیار تعیین شده
classics
مطابق بهترین نمونه
reconstruction
نمونه مطابق اصل
ideal
مطابق نمونه واقعی
classic
مطابق بهترین نمونه
reconstructions
نمونه مطابق اصل
ideals
مطابق نمونه واقعی
natural dyes
رنگینه های طبیعی
[که عموما از گیاهان و بعضی حیوانات تهیه می شوند. نمونه گیاهی رنگ قرمز گیاه روناس و نمونه حیوانی رنگ قرمز، حشره قرمزدانه می باشد.]
standard load
بار مهمات مطابق نمونه یا تنظیم شده
an iconic statue
مجسمهای که از روی نمونه و مطابق قرارداد صنعتی ساخته شده باشد
foundry proof
نمونه غلط گیری شده برای تهیه کلیشه یاگراور
copied
تهیه نمونه اولیه از هر چیزی فرمان COPY در سیستم عامل DOS
copy
تهیه نمونه اولیه از هر چیزی فرمان COPY در سیستم عامل DOS
copies
تهیه نمونه اولیه از هر چیزی فرمان COPY در سیستم عامل DOS
copying
تهیه نمونه اولیه از هر چیزی فرمان COPY در سیستم عامل DOS
to pattern out
ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
precedent
نمونه و پیش نویس اسناد مختلف که به منظور استفاده تهیه کنندگان بعدی اینگونه اسنادتهیه و منتشر میشود
precedents
نمونه و پیش نویس اسناد مختلف که به منظور استفاده تهیه کنندگان بعدی اینگونه اسنادتهیه و منتشر میشود
ppi gauge
معیار سنجش استاندارد بار معیار سنجش ابعاد استانداردبستههای پستی
nsfnet
یک شبکه گسترده تهیه شده توسط دفتر محاسبات علمی پیشرفته در موسسه ملی علوم برای انجام عملیات غیرنظامی طراحی وزارت دفاع طراحی شد که بخاطردلایل امنیتی در دسترس عمومی نمیباشد
scitovsky double criterion
معیار دوگانه سیتووسکی معیار مضاعف سیتووسکی
modules
اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
module
اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
acceptance sampling
نمونه برداری جهت پذیرش نمونه قبولی
laying up
تهیه کردن سر پل دریایی تهیه سرپل ساحلی
sampled
نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
sample
نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
general quarters
اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
introducing
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduced
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduce
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduces
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
common hardware
ابزار و الات عمومی سخت ابزارهای عمومی
sampling
نمونه گیری برداشت نمونه
purveys
تهیه اذوقه تهیه سورسات
purvey
تهیه اذوقه تهیه سورسات
purveying
تهیه اذوقه تهیه سورسات
purveyed
تهیه اذوقه تهیه سورسات
skeletonizer
تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
general orders
دستورات عمومی دستورالعملهای عمومی
general porpose
کارهای عمومی مصارف عمومی
undisturbed sample
نمونه گیری بهم نخورده نمونه دست نخورده
yardstick
معیار
touchstones
معیار
gauge
معیار
criterion
معیار
norm
معیار
norms
معیار
received
معیار
rate of dosage
معیار
sampled
معیار
yardsticks
معیار
benchmarks
معیار
sample
معیار
benchmark
معیار
touchstone
معیار
tests
معیار
tested
معیار
test
معیار
gauged
معیار
standards
معیار
dimensions
معیار
paragons
معیار
dimension
معیار
paragon
معیار
standard
معیار
canonical
معیار
gauges
معیار
standard stimulus
محرک معیار
pareto criterion
معیار پاراتو
standard of living
معیار زندگی
standard error
خطای معیار
standard deviation
انحراف معیار
sigma score
نمره معیار
sigma
انحراف معیار
standards of living
معیار زندگی
standardization
معیار گیری
standard score
نمره معیار
gauged
مقیاس معیار
gauge
مقیاس معیار
criterion of degeneracy
معیار تبهگنی
gray code
معیار GREY
STD
مخفف معیار
STDs
مخفف معیار
standards
یکسان معیار
standard
یکسان معیار
gauges
مقیاس معیار
system standard
معیار سیستم
map compilation
تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
sed
خطای معیار تفاوت
standard error of difference
خطای معیار تفاوت
wire gauge
معیار ضخامت سیم
sigmagram
نگاره نمرات معیار
criterion
معیار نشان قطعی
standard error of mean
خطای معیار میانگین
air quality criterion
معیار کیفیت هوا
Greenwich Mean Time
معیار ساعت گرینویچ
sm
خطای معیار میانگین
standard error of estimate
خطای معیار براورد
standard error of measurement
خطای معیار اندازه گیری
SE
خطای معیار اندازه گیری
standard progressive matrices test
ازمون ماتریسهای مدرج معیار
prints
معمولا با معیار نقط ه در اینچ
printed
معمولا با معیار نقط ه در اینچ
print
معمولا با معیار نقط ه در اینچ
consolidated dining facility
تاسیسات غذاخوری عمومی مجتمع غذاخوری عمومی
substandard
زیر معیار یا مقیاس معمول یا قانونی
carat
معیار اندازه گیری کیفیت طلا
carats
معیار اندازه گیری کیفیت طلا
transvalue
سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
transvaluate
سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
draft quality
معیار کیفی برای خروجی چاپ شده
projections
سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
projection
سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
to bring somebody into line
زور کردن کسی که خودش را
[به دیگران]
وفق بدهد یا هم معیار بشود
purveying
تهیه کردن سورسات تهیه کردن
purvey
تهیه کردن سورسات تهیه کردن
purveyed
تهیه کردن سورسات تهیه کردن
purveys
تهیه کردن سورسات تهیه کردن
congurous
مطابق
agreeably to
مطابق
frae
مطابق
even with
مطابق
similar
مطابق
correspounding
مطابق
complied with
مطابق با
correspoundent
مطابق
corresponding to
مطابق
incompliance with
مطابق
in register
مطابق
according to
مطابق
corresponding to
مطابق با
corresponding
مطابق
similiar
مطابق
correspondents
مطابق
according
مطابق
after
مطابق
from
مطابق
accordant
مطابق
consilient
مطابق
within
مطابق
in keeping
مطابق
respondent
مطابق
confirming
مطابق
respondents
مطابق
pursuant
مطابق
matched
مطابق
correspondent
مطابق
secundumn
مطابق
complies
مطابق با
complied
مطابق با
complying
مطابق با
comply
مطابق با
testamentary
مطابق با وصیت
newfashioned
مطابق مد روز
pedagogically
مطابق فن تعلیم
synchronising
مطابق بودن
synchrinized
مطابق بودن
trendiest
مطابق آخرین مد
relevant
وابسته مطابق
corresponds
مطابق بودن
corresponded
مطابق بودن
correspond
مطابق بودن
fashionably
مطابق معمول
traditionally
مطابق احادیث
in accordance with
مطابق موافق
hygienically
مطابق بهداشت
homologize
مطابق شدن
geometrically
مطابق هندسه
correspound
مطابق بودن
adjust
مطابق کردن
astronomically
مطابق هیئت
to correspond to
مطابق بودن
synchronize
مطابق بودن
pursuant to
مطابق برحسب
up to date
مطابق روز
conform to
مطابق بودن با
corresponding
مطابق متشابه
posh
مطابق مد روز
orthodox
مطابق مرسوم
by my watch
مطابق ساعت من
poshest
مطابق مد روز
after the manner of
بتقلید مطابق
synchronises
مطابق بودن
physiologically
مطابق فیزیولوژی
constitutionally
مطابق قانون
synchronised
مطابق بودن
trendier
مطابق آخرین مد
at my request
مطابق با تقاضای من
synchronizes
مطابق بودن
trendy
مطابق آخرین مد
posher
مطابق مد روز
up-to-date
مطابق روز
to
برحسب مطابق
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com