Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 204 (2 milliseconds)
English	Persian
cross cultural	میان فرهنگی
cross-cultural	میان فرهنگی
Search result with all words
cross cultural psychiatry	روانپزشکی میان فرهنگی
cross cultural psychology	روانشناسی میان فرهنگی
Other Matches
medoterranean	واقع در میان چند زمین میان زمینی
phlistinism	بی فرهنگی
cultural	فرهنگی
culturally	فرهنگی
educational	فرهنگی
transcultural	بین فرهنگی
subversive	اجتماعی و فرهنگی
subversives	اجتماعی و فرهنگی
culture shock	کوبهی فرهنگی
culture shock	ضربهی فرهنگی
lettered	فرهنگی باسواد
cultural deprivation	محرومیت فرهنگی
cultural psychiatry	روانپزشکی فرهنگی
cultural heritage	میراث فرهنگی
cuttural attache	وابسته فرهنگی
sociocultural	اجتماعی- فرهنگی
cultural development	توسعه فرهنگی
cultural lag	پس افتادگی فرهنگی
cultural anomy	بی هنجاری فرهنگی
cultural tourism	گردشگری فرهنگی
cultural anomie	بی هنجاری فرهنگی
cultural fad	هوس فرهنگی
futtock	میان چوب میان تیر
intervenient	در میان اینده واقع در میان
cultural parallelism	توازی نگری فرهنگی
cultural absolutism	مطلق نگری فرهنگی
cultural relativism	نسبی نگری فرهنگی
cultural anthropology	انسان شناسی فرهنگی
renaissance	دوره تجدد ادبی و فرهنگی رنسانس
intercultural	وابسته به فرهنگ دو کشور بین فرهنگی
outside art	[هنری که خارج از چهارچوب رسمی و فرهنگی اجتماع باشد]
enchilada	کیک ذرت محتوی گوشت وگوجه فرهنگی وادویه
subversion	نابود کردن قدرت یک حکومت ازنظرنظامی اقتصادی روانی فرهنگی سیاسی و اجتماعی
glossarist	کسی که در پایان کتابی فهرست یا فرهنگی برای لغات دشوار ان تهیه میکند مفسر
psychophysics	علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
guinea pepper	فلفل قرمز هندی فلفل فرهنگی
behind the times <idiom>	از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
economic and social council	شورای اقتصادی و اجتماعی یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل متحد که وفیفه اش انجام امور اقتصادی واجتماعی و فرهنگی و تربیتی مربوط به سازمان ملل
thru	از میان
into	در میان
middle part	میان
mean line	خط میان
between	میان
mean water	میان اب
middling	میان
middle	میان
amid	در میان
middles	میان
among	میان
amongst	در میان
staggers	یک در میان
staggering	یک در میان
stagger	یک در میان
cross country	میان بر
mesocarp	میان بر
intershoot	در میان
waists	میان
crosscut	میان بر
center	میان
through	از میان
waist	میان
mongst	میان
diameter	میان بر
in the midden of	در میان
in our midst	در میان ما
per	از میان
overthwart	از میان
waistlines	میان
shortcut	میان بر
half back	میان
waistline	میان
diameters	میان بر
omphalos	میان
centred	میان
centre	میان
centers	میان
centered	میان
midrib	رگ میان
intertrial	میان کوششی
intersegmental	میان قطعهای
interfluves	میان دو رود
entracte	میان پرده
diaphrgam	میان پرده
half back	میان بازی کن
intercurrent	در میان اینده
floret of the disk	گلچه میان
intercurreace	در میان امدن
insuperable	از میان برنداشتنی
halt back	میان بازی کن
inter se	میان خودشان
inter nos	در میان خودمان
With a slender waist.	میان با ریک
enclosure	میان بار
enclosures	میان بار
interdisciplinary	میان رشتهای
intervascular	واقع در میان رگ ها
heartwood	میان چوب
heart wood	میان چوب
halfback	میان بازیکن
ambiequal	میان حال
interlay	در میان گذاردن
duramen	میان درخت
cutoff	راه میان بر
double space	یک سطر در میان
interjectory	در میان اورده
interjectory	در میان انداخته
interlocate	در میان گذاردن
decussate	یکی در میان
cut of a corner	میان بر کردن
interlucent	میان تاب
inter vivos	در میان زنده ها
intergroup	میان گروهی
interjacency	میان بودن
interjacency	وقوع در میان
ambiversion	میان گرایی
ambivert	میان گرا
an a days	یک روز در میان
interposition	پا میان گذاری
internode	میان گره
intermural	میان دیواری
blow in	حمله از میان خط
intermontane	میان کوه
centration	میان گرایی
cut across	میان بر کردن
intervene	در میان امدن
to make mincemeat of	از میان بردن
hollow	میان تهی
bummer	چرخ میان
waists	میان تنه
waist	میان تنه
hollows	میان تهی
diaphragms	میان پرده
middle finger	انگشت میان
spotty	چنددر میان
abrogate	از میان برده
extra-mural	میان دانشگاهی
interjects	در میان اوردن
to gird up one's loins	میان بستن
interjecting	در میان اوردن
diaphragm	میان پرده
midbrain	میان مغز
interjected	در میان اوردن
midcourse	میان راه
interject	در میان اوردن
abrogates	از میان برده
navels	میان وسط
navel	میان وسط
midrib	رگ میان برگ
via	میان راه
mezzo soprano	میان صدا
short cuts	راه میان بر
short cut	راه میان بر
midsection	میان بخش
mezzo-soprano	میان صدا
slim jim	لاغر میان
osculant	در میان چندچیز
mezzo-sopranos	میان صدا
midrange	میان دامنه
middleweight	میان وزن
intercellular	میان یاختهای
middle age	میان سال
of middle a	میان سال
triple space	دو سطر در میان
meant	میان مشترک
middle sized	میان اندازه
middle weight	میان وزن
middlemost	میان ترین
midmost	میان ترین
middleware	میان افزار
middle-aged	میان سال
interpersonal	میان فردی
interposing	پا به میان گذاردن
mesosphere	میان کره
interposes	پا به میان گذاردن
staggered riveting	پرچکاری یک در میان
medius	انگشت میان
interposed	پا به میان گذاردن
interpose	پا به میان گذاردن
meddles	میان وسط
mediastinum	میان پرده
high-pitched	میان فراز
interindividual	میان فردی
middle aged	میان سال
interpolations	میان یابی
interpolation	میان یابی
the means and the extremes	دو میان و دو کرانه
midweek	میان هفته
hollow <adj.>	میان تهی
parenthetical	میان دو کمانک
meddled	میان وسط
meddle	میان وسط
merlon	میان دو تیرکش
medium term	میان مدت
mesosphere	میان- سپهر
mesothorax	میان سیه
midships	در میان کشتی
intervenes	در میان امدن
to cut off a corner	میان برکردن
intervened	در میان امدن
shortcut	میان برکردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com