Dictiornary-Farsi | میان یاختهای | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
intercellular	میان یاختهای


Other Matches

metazoan	چند یاختهای جانور چند یاختهای
metazoal	چند یاختهای جانور چند یاختهای
cellular	یاختهای
trilocular	سه یاختهای
unicellular	تک یاختهای
intercellular	بین یاختهای
intracellular	درون یاختهای
cell assembly	مجتمع یاختهای
ameba	امیبی رنگ یاختهای
ameban	امیبی رنگ یاختهای
amitosis	تقسیم ساده یاختهای
cytoarchitectonic map	نقشه ارایش یاختهای
triloculate	دارای سه حفره سه یاختهای
ameboid	امیبی رنگ یاختهای
amebic	امیبی رنگ یاختهای
meiosis	تقسیم کاهشی یاختهای میوز
mitosis	تقسیم غیر مستقیم یاختهای میتوز
medoterranean	واقع در میان چند زمین میان زمینی
futtock	میان چوب میان تیر
intervenient	در میان اینده واقع در میان
psychophysics	علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
stagger	یک در میان
thru	از میان
diameter	میان بر
overthwart	از میان
waists	میان
staggering	یک در میان
waist	میان
amid	در میان
center	میان
per	از میان
shortcut	میان بر
mean water	میان اب
staggers	یک در میان
amongst	در میان
mean line	خط میان
centred	میان
centre	میان
centers	میان
centered	میان
mesocarp	میان بر
middling	میان
diameters	میان بر
among	میان
into	در میان
midrib	رگ میان
through	از میان
between	میان
omphalos	میان
middle part	میان
half back	میان
middle	میان
intershoot	در میان
in our midst	در میان ما
in the midden of	در میان
cross country	میان بر
waistlines	میان
mongst	میان
waistline	میان
crosscut	میان بر
middles	میان
interposing	پا به میان گذاردن
middle finger	انگشت میان
middle sized	میان اندازه
mesencephalon	میان مغز
middlemost	میان ترین
merlon	میان دو تیرکش
middle weight	میان وزن
midcourse	میان راه
enclosure	میان بار
mesothorax	میان سیه
mesosphere	میان کره
interdisciplinary	میان رشتهای
mesoderm	میان پوست
midships	در میان کشتی
interpersonal	میان فردی
interindividual	میان فردی
interpolations	میان یابی
enclosures	میان بار
interpolation	میان یابی
midweek	میان هفته
midbrain	میان مغز
mesosphere	میان- سپهر
inter se	میان خودشان
interjectory	در میان اورده
entracte	میان پرده
interjectory	در میان انداخته
interlay	در میان گذاردن
interlocate	در میان گذاردن
duramen	میان درخت
double space	یک سطر در میان
diaphrgam	میان پرده
interlucent	میان تاب
interjacency	وقوع در میان
interjacency	میان بودن
floret of the disk	گلچه میان
inter nos	در میان خودمان
heartwood	میان چوب
heart wood	میان چوب
halt back	میان بازی کن
halfback	میان بازیکن
half back	میان بازی کن
intercurreace	در میان امدن
intercurrent	در میان اینده
intergroup	میان گروهی
decussate	یکی در میان
intermontane	میان کوه
an a days	یک روز در میان
interfluves	میان دو رود
ambivert	میان گرا
ambiversion	میان گرایی
ambiequal	میان حال
mediastinum	میان پرده
insuperable	از میان برنداشتنی
medius	انگشت میان
cross-cultural	میان فرهنگی
intervascular	واقع در میان رگ ها
intertrial	میان کوششی
blow in	حمله از میان خط
inter vivos	در میان زنده ها
cut of a corner	میان بر کردن
cut across	میان بر کردن
cutoff	راه میان بر
intermural	میان دیواری
internode	میان گره
interposition	پا میان گذاری
centration	میان گرایی
intersegmental	میان قطعهای
cross cultural	میان فرهنگی
midmost	میان ترین
navels	میان وسط
to make mincemeat of	از میان بردن
medium term	میان مدت
short cuts	راه میان بر
short cut	راه میان بر
triple space	دو سطر در میان
extra-mural	میان دانشگاهی
high-pitched	میان فراز
to gird up one's loins	میان بستن
to cut off a corner	میان برکردن
the means and the extremes	دو میان و دو کرانه
navel	میان وسط
middle aged	میان سال
middle age	میان سال
middle-aged	میان سال
meant	میان مشترک
shortcut	میان برکردن
slim jim	لاغر میان
staggered riveting	پرچکاری یک در میان
hollow <adj.>	میان تهی
mezzo soprano	میان صدا
hollow	میان تهی
hollows	میان تهی
mezzo-soprano	میان صدا
mezzo-sopranos	میان صدا
parenthetical	میان دو کمانک
via	میان راه
shortcut	راه میان بر
intervenes	در میان امدن
meddled	میان وسط
interject	در میان اوردن
among each other <adv.>	میان خودشان
meddle	میان وسط
waist	میان تنه
midrib	رگ میان برگ
interjected	در میان اوردن
midsection	میان بخش
interpose	پا به میان گذاردن
intervene	در میان امدن
of middle a	میان سال
With a slender waist.	میان با ریک
interjecting	در میان اوردن
interjects	در میان اوردن
osculant	در میان چندچیز
intervened	در میان امدن
abrogates	از میان برده
meddles	میان وسط
spotty	چنددر میان
diaphragm	میان پرده
interposes	پا به میان گذاردن
diaphragms	میان پرده
middleware	میان افزار
waists	میان تنه
bummer	چرخ میان
abrogate	از میان برده
interposed	پا به میان گذاردن
middleweight	میان وزن
short circuiting	میان بر زدن
midrange	میان دامنه
interfacial	واقع در میان دورو
interjacent	میانی در میان افتاده
interline	در میان سطرها نوشتن
interleave	در میان چیزی جادادن
interaxial	واقع در میان دو کوه
interjacent	در میان واقع شونده
interbedded	خوابیده در میان چینه ها
interblock gap	فاصله میان بلوکی
intercensal	واقع در میان دو سرشماری
among others	میان چیزهای دیگر
intercolumnar	واقع در میان دو ستون