Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (12 milliseconds)
English
Persian
mid air
میان یا طبقه هوا
mid-air
میان یا طبقه هوا
Search result with all words
mezzanine
نیم اشکوب که میان دو طبقه ساختمان واقع باشد
mezzanines
نیم اشکوب که میان دو طبقه ساختمان واقع باشد
entresol
طبقه میان طبقه اول عمارت وطبقهای که باکف زمین برابراست
Other Matches
medoterranean
واقع در میان چند زمین میان زمینی
lower class
طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
intermediate
آنچه در یک طبقه بین دو طبقه دیگر است
lower classes
طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
intervenient
در میان اینده واقع در میان
futtock
میان چوب میان تیر
defense classification
طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
downgraded
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
Our building (high-rise) is a 20-storey ,but my apartment is on the third floor.
ساختمان ما 20 طبقه است ولی آپارتمان در طبقه سوم است
security classification
طبقه بندی منطقه تامینی طبقه بندی حفافتی
declassification
از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
black designation
علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
stratify
طبقه طبقه کردن
psychophysics
علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
army class manager activity
سازمان مدیریت طبقه بندی اماد در نیروی زمینی مدیریت طبقه بندی اماد
classifications
طبقه بندی کردن طبقه بندی
classification
طبقه بندی کردن طبقه بندی
black concept
علامت حاوی پیام طبقه بندی شده سیستم ارتباطی حاوی پیام طبقه بندی شده
mean water
میان اب
mongst
میان
mesocarp
میان بر
per
از میان
intershoot
در میان
midrib
رگ میان
amid
در میان
staggers
یک در میان
staggering
یک در میان
waistlines
میان
stagger
یک در میان
omphalos
میان
into
در میان
shortcut
میان بر
middles
میان
middle
میان
between
میان
through
از میان
overthwart
از میان
diameter
میان بر
among
میان
diameters
میان بر
waistline
میان
amongst
در میان
thru
از میان
center
میان
crosscut
میان بر
in the midden of
در میان
middle part
میان
middling
میان
half back
میان
in our midst
در میان ما
cross country
میان بر
mean line
خط میان
centred
میان
centered
میان
centers
میان
centre
میان
waists
میان
waist
میان
midrib
رگ میان برگ
of middle a
میان سال
interjecting
در میان اوردن
merlon
میان دو تیرکش
midsection
میان بخش
parenthetical
میان دو کمانک
middle age
میان سال
intercurreace
در میان امدن
abrogates
از میان برده
spotty
چنددر میان
interjected
در میان اوردن
interject
در میان اوردن
middle sized
میان اندازه
middle weight
میان وزن
middle-aged
میان سال
middlemost
میان ترین
midmost
میان ترین
middleware
میان افزار
middleweight
میان وزن
midrange
میان دامنه
abrogate
از میان برده
middle aged
میان سال
osculant
در میان چندچیز
diaphragm
میان پرده
diaphragms
میان پرده
shortcut
راه میان بر
slim jim
لاغر میان
staggered riveting
پرچکاری یک در میان
waist
میان تنه
waists
میان تنه
the means and the extremes
دو میان و دو کرانه
shortcut
میان برکردن
to cut off a corner
میان برکردن
to gird up one's loins
میان بستن
high-pitched
میان فراز
extra-mural
میان دانشگاهی
triple space
دو سطر در میان
to make mincemeat of
از میان بردن
navel
میان وسط
navels
میان وسط
short circuiting
میان بر زدن
bummer
چرخ میان
decussate
یکی در میان
interfluves
میان دو رود
intergroup
میان گروهی
interjacency
میان بودن
interjacency
وقوع در میان
interjectory
در میان اورده
interjectory
در میان انداخته
an a days
یک روز در میان
ambivert
میان گرا
ambiversion
میان گرایی
ambiequal
میان حال
interlay
در میان گذاردن
interlocate
در میان گذاردن
interlucent
میان تاب
intermontane
میان کوه
intermural
میان دیواری
internode
میان گره
blow in
حمله از میان خط
intercurrent
در میان اینده
intercellular
میان یاختهای
double space
یک سطر در میان
duramen
میان درخت
cut of a corner
میان بر کردن
cut across
میان بر کردن
cutoff
راه میان بر
entracte
میان پرده
floret of the disk
گلچه میان
half back
میان بازی کن
halfback
میان بازیکن
halt back
میان بازی کن
heart wood
میان چوب
heartwood
میان چوب
inter nos
در میان خودمان
inter se
میان خودشان
inter vivos
در میان زنده ها
centration
میان گرایی
interposition
پا میان گذاری
insuperable
از میان برنداشتنی
cross-cultural
میان فرهنگی
diaphrgam
میان پرده
mesencephalon
میان مغز
meddles
میان وسط
meddled
میان وسط
meddle
میان وسط
mesoderm
میان پوست
mesosphere
میان کره
mesosphere
میان- سپهر
mesothorax
میان سیه
midships
در میان کشتی
midbrain
میان مغز
midcourse
میان راه
middle finger
انگشت میان
intervenes
در میان امدن
intervened
در میان امدن
intervene
در میان امدن
interpose
پا به میان گذاردن
interposed
پا به میان گذاردن
interposes
پا به میان گذاردن
cross cultural
میان فرهنگی
intersegmental
میان قطعهای
interdisciplinary
میان رشتهای
enclosures
میان بار
enclosure
میان بار
intertrial
میان کوششی
intervascular
واقع در میان رگ ها
interpersonal
میان فردی
interindividual
میان فردی
interpolations
میان یابی
interpolation
میان یابی
midweek
میان هفته
mediastinum
میان پرده
medius
انگشت میان
interposing
پا به میان گذاردن
interjects
در میان اوردن
mezzo soprano
میان صدا
hollows
میان تهی
hollow
میان تهی
mezzo-soprano
میان صدا
via
میان راه
hollow
<adj.>
میان تهی
mezzo-sopranos
میان صدا
short cuts
راه میان بر
among each other
<adv.>
میان خودشان
meant
میان مشترک
With a slender waist.
میان با ریک
short cut
راه میان بر
medium term
میان مدت
interplanetary spaces
فضاهای میان سیارگان
among other things
میان چیزهای دیگر
interludes
ایست میان دو پرده
interoceanic
ولقع در میان اقیانوس
open hawse
زاویه میان دو لنگر
interpersonal conflict
تعارض میان فردی
interjacent
میانی در میان افتاده
intermural
واقع در میان دیوارها
interlineation
در میان سطر نویسی
interlinear
دارای میان نویسی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com