English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
inheritable میراث بردنی قابل انتقال
Other Matches
hereditaments هر چیزی که قابل ارث گذاشتن باشد مال موروثی میراث
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
negotiating قابل انتقال
descendible قابل انتقال
demountable قابل انتقال
negotiated قابل انتقال
open cheque چک قابل انتقال
negotiates قابل انتقال
transmissive قابل انتقال
conveyable قابل انتقال
negotiate قابل انتقال
conductible قابل انتقال
negotiable قابل انتقال
alienable قابل انتقال
portable قابل انتقال
removable قابل انتقال
transferable قابل انتقال
built in غیر قابل انتقال
irremovable غیر قابل انتقال
negotiable instrument سند قابل انتقال
negotiable papers اوراق قابل انتقال
transferable credit اعتباراسنادی قابل انتقال
transferable credit اعتبار قابل انتقال
assignable credit اعتبار قابل انتقال
portable program برنامه قابل انتقال
transmissable rights حقوق قابل انتقال
shiftable قابل تعویض یا انتقال
non transferable غیر قابل انتقال
IrDA روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
inalienably بطور غیر قابل انتقال
transferable securities اوراق بهادار قابل انتقال
movable support تکیه گاه قابل انتقال
removable mass storage انباره انبوه قابل انتقال
transferable commercial instrument اوراق تجارتی قابل انتقال
removable storage media رسانههای ذخیره سازی قابل انتقال
commercial paper اوراق و اسناد بهادار قابل انتقال
floating پنجرهای که قابل انتقال به هر بخش صفحه باشد
movable dam سدی که قابل انتقال بوده و مغمولا درمسیر سیل قرار می دهند
relocatable آنچه قابل انتقال به محل دیگری ازحافظه است بدون اینکه روی عملیاتش اثربگذارد
ether جسم قابل ارتجاعی که فضاوحتی فواصل میان ذرات اجسام را پر کرده ووسیله انتقال روشنایی و گرمامیشود
deferred exit انتقال کنترل به یک زیربرنامه در زمانی که قابل پیش بینی نبوده و حادثهای غیر مترقبه ان را مشخص میکند
asynchronous انتقال داده بین دو وسیله که بدون هر گونه سیگنال زمانی قابل پیش بینی انجام میشود
demodulator دستگاهی که سیگنالهای انتقال یافته در یک اتصال مخابراتی را دریافت کرده وانها را به پالسهای الکتریکی یا بیتها که قابل ورود به ماشین داده پردازباشند
retractile تو بردنی
retracttable تو بردنی
fathomable پی بردنی
inferrable پی بردنی
useful <adj.> بکار بردنی
applied بکار بردنی
suitable <adj.> بکار بردنی
utilisable [British] <adj.> بکار بردنی
utilizable <adj.> بکار بردنی
enjoyable لذت بردنی
forgettable از یاد بردنی
heritable ارث بردنی
ingesta فرو بردنی ها
useable بکار بردنی
hereditable ارث بردنی
namable نام بردنی
inferible پی بردنی برامدنی
applicable <adj.> بکار بردنی
usable <adj.> بکار بردنی
solvency تحلیل بردنی
covenant runing with land شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
indeterminate change of station انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
inheritance میراث
inheritances میراث
legacy میراث
hereditament میراث
beguest میراث
legatee میراث بر
legacies میراث
heir میراث بر
heritage میراث
bequests میراث
bequest میراث
incorporeal hereditament حق حکمی در میراث
heritage asset میراث تاریخی
curtesy میراث زوج
patrimonial وابسته میراث
cultural heritage میراث فرهنگی
philidor's legacy میراث فیلیدور
widow bench میراث زوجه
legator میراث گذار
inherit به میراث بردن
inheritances میراث بری
inheriting به میراث بردن
heritage asset میراث با ارزش
inheritance میراث بری
dower میراث زوجه
inherits به میراث بردن
transferring انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers انتقال دادن نقل کردن انتقال
testator شاهد میراث گذار
estate by curtesy میراث قانونی زوج
estate in dower میراث قانونی زوجه
patrimony ثروت موروثی میراث
patrimonies ثروت موروثی میراث
baseband transmission روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
succee جانشین شدن میراث بردن
fee simple میراث قانونی بلامعارض ملک مطلق
upload انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
signal 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signaled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signalled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer rate نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle کفچه انتقال چمچمه انتقال
ultimogeniture اصول رسیدن میراث به فرزند کهتر حق کهتری
without recourse عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
negative acknowledgement کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
Do you want an inheritance from your father?THen a. <proverb> میراث پدر خواهى علم پدر آموز.
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
achievable قابل وصول قابل تفریق
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
observable قابل مشاهده قابل گفتن
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
adducible قابل اضهار قابل ارائه
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
sensible قابل درک قابل رویت
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
combustible قابل سوزش قابل تراکم
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
presumable قابل استنباط قابل استفاده
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
presentable قابل معرفی قابل ارائه
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
conveyances انتقال
conveyance انتقال
transfer line خط انتقال
translations انتقال
move انتقال
shift انتقال
transferring انتقال
transmissions انتقال
migration انتقال
transmission انتقال
conveys انتقال
transmission line خط انتقال
shifted انتقال
intuition انتقال
shifts انتقال
intuitions انتقال
devolution انتقال
abaloenation انتقال
marque انتقال
translation انتقال
conductance انتقال
conveying انتقال
shift انتقال
transfers انتقال
transitions انتقال
transition انتقال
negotiation انتقال
convey انتقال
negotiations انتقال
conveyed انتقال
transference انتقال
downloading انتقال
line shaft انتقال
bail arm انتقال
transfer check انتقال
transter انتقال
displacement انتقال
assignment انتقال
mittimus انتقال
transformation انتقال
transfer انتقال
metabasis انتقال
assignments انتقال
transportation انتقال
turn over انتقال
conduction انتقال
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
transmissibility قابلیت انتقال
line transmission error خطای انتقال
line generated error خطای انتقال
alienator انتقال دهنده
block transfer انتقال بلوک
asynchronous transmission انتقال غیرهمزمان
block transfer انتقال کندهای
block move انتقال بلوک
transfer ladle پاتیل انتقال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com