Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 273 (21 milliseconds)
English
Persian
it is another name for
نام دیگری است برای ......با....مترادف است
Search result with all words
dump
1-دادهای که از یک وسیله به دیگری برای ذخیره سازی کپی شده است . 2-انتقال داده به دیسک برای ذخیره سازی . 3-چاپ محتوای کل یابخشی از داده در حافظه
word
زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
worded
زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
machine
سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
machined
سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
machines
سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
pedestal
میز یا پشتیبان فیزیکی دیگری برای یک ترمینال
pedestals
میز یا پشتیبان فیزیکی دیگری برای یک ترمینال
conversion
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversions
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
piracy
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
bookend
تخته یاچیز دیگری که درانتهای ردیف کتب برای نگاهداری انهامی گذارند
bookends
تخته یاچیز دیگری که درانتهای ردیف کتب برای نگاهداری انهامی گذارند
stiffening
اهار یا چیز دیگری که برای سفت کردن چیزها بکارمیبرند
piggyback
اتصال در مدار مجتمع به صورت موازی . یک روی دیگری برای حفظ فضا
piggybacks
اتصال در مدار مجتمع به صورت موازی . یک روی دیگری برای حفظ فضا
cannibalised
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizing
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
intermediate
مجموعه رکوردهایی که حاوی دادههای پردازش شده هستند که در زمان دیگری برای تکمیل کار استفاده می شوند
licence
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licences
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licenses
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
label
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labeling
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labelled
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labels
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
relocation
کمیت افزوده شد به یک آدرس برای انتقال به محل دیگری ازحافظه
duplex
دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
duplexes
دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
double
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled up
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
search
1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
searched
1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
searches
1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
searchingly
1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
redirect
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirected
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirecting
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirects
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
letter
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
additive
ماده ای که برای افزایش خواص مادهء دیگری به آن اضافه شود
additives
مادهای که برای افزایش خواص مادهء دیگری به ان اضافه شود
black wash
نوع دیگری ازگرافیت و کک و ذغال سخت یامواد الی است که با مایعی بطور معلق و برای پوشش ماهیچههای تر و قالبهای ماسهای به کار برده میشود
blue flag
پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
cascade connection
خروجی یکی ورودی برای دیگری است
compiler
اسمبلر یا کامپایلری که یک برنامه را برای یک کامپیوتر کامپایل و در همان زمان برای دیگری اجرا میکند
compurgator
یادکننده سوگند برای تبرئه دیگری
deflector
صفحه تیغه یا وسیله دیگری برای منحرف کردن یک جریان یا حرکت
fee tail
تقسیم مالکیت اراضی بین مالک و دیگری به نحوی که نصف ان برای خود مالک ونیم دیگر به منتقل الیه
owelty
سرانه نقدی که شریکی برای برابر شدن کالای تقسیم شده به دیگری میدهد
pur autre vie
برای مدت عمر دیگری
recode
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
takedown
مدت زمانی که یک وسیله جانبی آماده برای کار دیگری میشود
texture mapping
2-پوشاندن یک تصویر با دیگری برای ایجاد یک بافت در اولی
to feel for another
برای دیگری متاثرشدن
wheel sucker
دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
workflow
نرم افزار طراحی شده برای بهبود جریان متنهای الکترونیکی در یک شبکه اداری از یک کاربر به دیگری
personal assistant
فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
(in) care of someone
<idiom>
فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
farm out
<idiom>
شخص دیگری برای انجام کار
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'.
هفته آینده کانال
[تلویزیون]
را برای قسمت دیگری از
{ساعت شادی}
تنظیم کنید.
to jump-start someone's car
کمک برای روشن کردن
[خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
to interpret
[for somebody]
[from/into a language]
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
to act as interpreter
[for somebody]
[from/into a language]
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
to provide interpretation
[for somebody]
[from/into a language]
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
Other Matches
synonymous
مترادف
synonyms
مترادف
synonym
مترادف
allo
مترادف
correspoundent
مترادف
corresponding
مترادف
book keeping by double e.
دفترداری مترادف
synonyms
واژه مترادف
equivalents
مترادف هم معنی
equivalent
مترادف هم معنی
synonym
واژه مترادف
synonymy
مترادف نویسی
synonym
کلمه مترادف
synonyms
کلمه مترادف
synonym
لفظ مترادف هم معنی
synonyms
لفظ مترادف هم معنی
synonym antonym test
ازمون واژههای مترادف-متضاد
subrogate
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
to pass one's word for another
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
alliterate
اوردن کلمات با صدای مترادف مثل :sun the was whensoft season summer in
synonymize
الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
capital consumption allowance
کسر مصرف سرمایه مترادف با استهلاک سرمایه
countersignature
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
synonym
کلمه مترادف کلمه هم معنی
synonyms
کلمه مترادف کلمه هم معنی
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
badminton
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code
زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible
دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
microsoft
بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
t' other
دیگری
another
دیگری
thirds
به دیگری
third
به دیگری
tother
دیگری
drives
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
We have no other way (alternative).
را ه دیگری نداریم
follow suit
<idiom>
از دیگری تقلیدکردن
at another time
در زمان دیگری
heteronomous
پیروقانون دیگری
onother's money
پول دیگری
in turn
<idiom>
یکی پس از دیگری
other
متفاوت دیگری
others
متفاوت دیگری
common of pasturage
حق چرادرزمین دیگری
at second hand
از قول دیگری
consecutively
یکی پس از دیگری
i had no a
چاره دیگری نداشتم
i had no a
شق دیگری نبودکه اختیارکنم
heteronomy
پیروی از قانون دیگری
shuffle off
بدوش دیگری گذاردن
through the grapevine
<idiom>
از اشخاص دیگری پرسیدن
serially
یکی پس از دیگری یا در سری
take the words out of someone's mouth
<idiom>
حرف دیگری راقاپیدن
highbinder
جاسوس یا مراقب دیگری
sequentially
یکی پس از دیگری به ترتیب
impersonates
خودرابجای دیگری جا زدن
predecease
مرگ قبل از دیگری
breach of close
تجاوز به ملک دیگری
it is of a different kind
قسم دیگری است
breach of a close
تجاوز به ملک دیگری
ratio
نسبت یک عدد به دیگری
ratios
نسبت یک عدد به دیگری
released
اعراض از حق به نفع دیگری
releases
اعراض از حق به نفع دیگری
pestiferous
فاسدکننده اخلاق دیگری
release
اعراض از حق به نفع دیگری
copycat
<idiom>
تقلید از شخص دیگری
follow in one's footsteps (tracks)
<idiom>
دنبال روی دیگری
predecease
قبل از دیگری مردن
impersonated
خودرابجای دیگری جا زدن
impersonate
خودرابجای دیگری جا زدن
transplants
درجای دیگری نشاندن
impersonating
خودرابجای دیگری جا زدن
transplanting
درجای دیگری نشاندن
let a praise thee
بگذارد دیگری تورابستاید
personifies
رل دیگری بازی کردن
transplanted
درجای دیگری نشاندن
transplant
درجای دیگری نشاندن
detinue
ضبط مال دیگری
metonymy
ذکرکلمهای بمنظور دیگری
one after a
یکی درپی دیگری
transporting
انتقال از یک مسیر به دیگری
converts
تغییر چیزی به دیگری
alternately
تغییر از یکی به دیگری
transport
انتقال از یک مسیر به دیگری
personifying
رل دیگری بازی کردن
converting
تغییر چیزی به دیگری
converted
تغییر چیزی به دیگری
convert
تغییر چیزی به دیگری
eye baby
دیگری که به او نگاه میکند
transports
انتقال از یک مسیر به دیگری
transported
انتقال از یک مسیر به دیگری
personify
رل دیگری بازی کردن
one country or another
این یا یک کشور دیگری
personified
رل دیگری بازی کردن
assumpsit
تقبل دیون دیگری
subtraction
کم کردن یک عدد از دیگری
another
کسی
[چیز]
دیگری
another kettle of fish
<idiom>
کاملا متفاوت از دیگری
strategies
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategy
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
infra red link
روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
IrDA
روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
interrupting
حرف دیگری را قطع کردن
impersonation
نقش دیگری رابازی کردن
relocation
انتقال به محل دیگری ازحافظه
global
را با دیگری در متن عوض میکند
relative
آنچه با دیگری مقایسه شود
to t.
بحقوق دیگری تجاوز کردن
throw down the gauntlet
<idiom>
به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
message
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
transmutation
تبدیل عنصری بعنصر دیگری
put words in one's mouth
<idiom>
چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
common of piscary
حق ماهی گیری درابهای دیگری
to transubstantiate
به جسم دیگری تبدیل کردن
delays
یچ بسته به دیگری عبور میکند
delaying
یچ بسته به دیگری عبور میکند
pass the buck
<idiom>
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
are these a more apples
هیچ سیب دیگری هست
interrupts
حرف دیگری را قطع کردن
messages
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
to shift a burden
کاری رابدوش دیگری گذاشتن
drag in
<idiom>
پا فشاری روی موضوع دیگری
globally
را با دیگری در متن عوض میکند
sublease
به مستاجر دیگری اجاره دادن
be a carbon copy
<idiom>
دقیقا مثل دیگری بودن
suffragan
تابع منطقه یاقسمت دیگری
augmenter
مقداری که به دیگری اضافه میشود
interrupt
حرف دیگری را قطع کردن
delay
یچ بسته به دیگری عبور میکند
overlap
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
direct objects
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
i have no other place to go
جای دیگری ندارم که بروم
girlfriend
زنی که دوست زن دیگری است
objects
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
vicarious authority
اختیار از طرف دیگری نمایندگی
new person
<idiom>
شخص دیگری شدن ،بهترشدن
vicariousness
خود را به جای دیگری گذاشتن
unless you are otherwise engaged
اگر کار دیگری نداری
rephrased
به طرز دیگری بیان کردن
rephrases
به طرز دیگری بیان کردن
transmission
ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
rephrasing
به طرز دیگری بیان کردن
outdistancing
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
rephrase
به طرز دیگری بیان کردن
objecting
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
indirect objects
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
rehousing
به جای دیگری اسکان دادن
inherits
وارث شدن از دیگری گرفتن
overlapped
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
unless otherwise agreed
اگر توافق دیگری نباشد
object
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
outdistance
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistanced
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
overlaps
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
objected
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
outdistances
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
transubstantiate
بجسم دیگری تبدیل کردن
girlfriends
زنی که دوست زن دیگری است
inheriting
وارث شدن از دیگری گرفتن
transmissions
ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
ghostwrite
بنام شخص دیگری نوشتن
to be moved to another school
به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن
staged
اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
multiplicand
عددی که در دیگری ضرب شود
transfusible
قابل تزریق در جسم دیگری
personifier
مجسم کننده شخصیت دیگری
personator
کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
vests
واگذاری حقی یامالی به دیگری
transfusable
قابل تزریق در جسم دیگری
vest
واگذاری حقی یامالی به دیگری
passing off
به اسم دیگری معامله کردن
foist
چیزی را بجای دیگری جا زدن
he took a different view
نظریه دیگری اتخاذ کرد
inherit
وارث شدن از دیگری گرفتن
match
تنظیم ثبات معادل با دیگری
rub off
<idiom>
به شخص دیگری انتقال دادن
reword
باواژههای دیگری بیان کردن
matches
تنظیم ثبات معادل با دیگری
hold at disposal
در اختیار دیگری نگهداری کردن
proxy
بنمایندگی دیگری رای دادن
to connect with a flight
به پرواز
[دیگری]
وصل شدن
right of way
حق عبور از روی ملک دیگری
rights of way
حق عبور از روی ملک دیگری
multiplying
انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
multiply
انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
multiplies
انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
eep
گرفتن توپ و پاس دادن به دیگری
leave (someone) holding the bag
<idiom>
تقصیر راگردن کسی دیگری انداختن
bloodsucker
کسی که از دیگری پول بیرون میکشد
comparison
یکی از این دو از دیگری سریع تر است
freeload
<idiom>
پذیرش غذا وخانه باهزینه دیگری
comparisons
یکی از این دو از دیگری سریع تر است
dutch uncle
کسی که به سختی دیگری راملامت کند
simultaneous
آنچه همزمان با چیز دیگری رخ میدهد
conditional
فرآیندی که بستگی به نتیجه دیگری دارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com