English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (20 milliseconds)
English Persian
gibes ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibe ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibed ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibes ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibing ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
Other Matches
braid ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braided ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braids ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
make off ناگهان ترک کردن
snub cable ناگهان ترمز کردن
slap down ناگهان توقیف کردن
incident ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
jilt ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilting ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilted ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
nose dive ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
jilts ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
incidents ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
lash vi باریدن تکان ناگهان بخودامدن تصادم کردن
precipitates سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
to abscond [from] <idiom> ناگهان ترک کردن [در رفتن ] [اصطلاح مجازی]
to pounce upon a bird ناگهان برسر مرغی فرودامدن یا حمله کردن
precipitated سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitating سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitate سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
hereunto باین
hereat باین
hereto باین
cruises سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
hereaway باین طرف
so large باین بزرگی
to this effect باین معنی
hereof متعلق باین
so soon باین زودی
In this order. In this way. باین ترتیب
hereat باین دلیل
to pounce on somebody به کسی ناگهان جستن [و حمله کردن ] [مانند جانور شکارگر]
so خیلی باین زیادی
many happy returns of the day صد سال باین سالهابرسید
to jink [colloquial] [British English] در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
I have finally come to the conclusion that… با لاخره باین نتیجه رسیدم که ...
so much for that تا اینجاراجع باین موضوع بس است
infallibilism اعتقاد باین اصل که پاپ خطانمیکند
bar mitzvahs جشنی که برای رسیدن پسر باین سن بر پامیشود
We shall look into the matter in due ( good ) time . درموقع مناسب باین مطلب رسیدگه خواهد شد
bar mitzvah جشنی که برای رسیدن پسر باین سن بر پامیشود
guillemot نشان نقل قول باین شکل " " گیومه
animalism نفس پرستی اعتقاد باین که انسان جانوری بیش نیست
differential ailerons ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
(on the) spur of the moment <idiom> ناگهان
before you know it ناگهان
suddenness ناگهان
unaware ناگهان
unawares ناگهان
abruptly ناگهان
sudden ناگهان
all of a sudden ناگهان
accidentally ناگهان
unexpectedly ناگهان
all at once ناگهان
raster سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
light out ناگهان رفتن
to keel over ناگهان افتادن
to die in ones shoes ناگهان مردن
aback غافلگیر ناگهان
scooted ناگهان سرخوردن
bolting مستقیما ناگهان
supervene ناگهان رخ دادن
scoot ناگهان سرخوردن
scooting ناگهان سرخوردن
scoots ناگهان سرخوردن
Suddenly , I felt hot. ناگهان گرمم شد
pop off ناگهان ناپدیدشدن
slapdash بی پروا ناگهان
abrupt سراشیبی ناگهان
suddenly ناگهان ناگاه
turn on one's heel <idiom> ناگهان پیچیدن
plucking ناگهان کشیدن
bolt مستقیما ناگهان
to make a pounce ناگهان جستن
sudden-death ناگهان باخت
to walk off ناگهان رفتن
plucked ناگهان کشیدن
pluck ناگهان کشیدن
plucks ناگهان کشیدن
bolts مستقیما ناگهان
before you can say knife برقی ناگهان
sudden death ناگهان باخت
bolted مستقیما ناگهان
sailed باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailings باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sail باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
plunges ناگهان داخل شدن
tumble لغزیدن ناگهان افتادن
pass out ناگهان بیهوش شدن
fly open ناگهان باز شدن
tumbled لغزیدن ناگهان افتادن
tumbles لغزیدن ناگهان افتادن
plungers موجی که ناگهان می شکند
irrupt ناگهان ایجاد شدن
Suddenly he showed up (emerged). ناگهان سروکله اش پیداشد
plunger موجی که ناگهان می شکند
light up <idiom> ناگهان شادوخوشحال شدن
to chop back ناگهان تغییرجهت دادن
to crop up ناگهان رخ دادن- اب خوردن
crash dive ناگهان بزیر اب رفتن
plunge ناگهان داخل شدن
plunged ناگهان داخل شدن
cant ناگهان چرخانیدن یاچرخیدن
waving حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feinted فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouses نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouse نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
twitching ناگهان کشیدن جمع شدن
to burst upon the view ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
with a powder ازروی بی پروایی تند ناگهان
twitch grass تکان ناگهانی ناگهان کشیدن
twitched ناگهان کشیدن جمع شدن
twitches ناگهان کشیدن جمع شدن
strike it rich <idiom> ناگهان پول و پله ای به هم زدن
twitch ناگهان کشیدن جمع شدن
Suddenly I was tongue-tied(speechless). ناگهان زبانم بند آمد
lumbered چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumber چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbering چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbers چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
move on ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
trackball وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
fish tailing حرکت نوسانی یا تاب [تریلر در حال حرکت]
stroked حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroking حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
move off the ball حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
tape وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
tapes وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
taped وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroke حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
A solution suddenly proffered itself. ناگهان راه حلی به نظر رسید.
to jink right [left] ناگهان مسیر را به راست [چپ] تغییر دادن
flashes ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flashes برق زدن ناگهان شعله ور شدن
flash ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flashed برق زدن ناگهان شعله ور شدن
flash برق زدن ناگهان شعله ور شدن
To jump down somebodys throat. ناگهان وسط حرف کسی پریدن
flashed ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
loitering معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitered معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiter معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiters معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
have way on حرکت کردن
to weigh anchor حرکت کردن
get under way حرکت کردن
to bear oneself حرکت کردن
sailings حرکت کردن
sail حرکت کردن
moved حرکت کردن
inch حرکت کردن
skews کج حرکت کردن
skew کج حرکت کردن
departure حرکت کردن
departures حرکت کردن
skewing کج حرکت کردن
moves حرکت کردن
waggled حرکت کردن
waggle حرکت کردن
whir حرکت کردن
waggles حرکت کردن
waggling حرکت کردن
move حرکت کردن
sailed حرکت کردن
counter clockwise حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
transfer حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
compound motion حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
transfers حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transferring حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
boggle دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
landfall n دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
to make an early start زود حرکت کردن
ranges سیر و حرکت کردن
make leeway حرکت پهلویی کردن
ranged سیر و حرکت کردن
to move on واداربه حرکت کردن
dart بسرعت حرکت کردن
to bolt ناگهانی حرکت کردن
sneaks دزدکی حرکت ه کردن
sneaked دزدکی حرکت ه کردن
sneak دزدکی حرکت ه کردن
range سیر و حرکت کردن
submarines زیردریا حرکت کردن
submarine زیردریا حرکت کردن
darting بسرعت حرکت کردن
darted بسرعت حرکت کردن
streaks بسرعت حرکت کردن
larrup سنگین حرکت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com